|
مشکل قاچاق کتاب اژدهای هفتسر است
موافق نمایشگاه کتاب مجازی نیستم
لیما صالح رامسری مدیر انتشارات معین در گفتگو با مهر، درباره شرایط ناشران و کتابفروشان پس از شیوع کرونا گفت: با توجه به اوضاعی که پیش آمد و نمایشگاه کتاب تهران برگزار نشد، ناشران تصمیم گرفتند، تخفیفی بهارانه را در پایگاههای اینترنتی خود در نظر بگیرند. هر ناشری هم به فراخور خودش، رقمی از تخفیف را در نظر گرفت؛ بعضیها ۳۰ درصد، برخی ۴۰ درصد یا برخی هم ۱۰ درصد.
وی افزود: ما تخفیف خود را روی ۲۰ درصد در نظر گرفتیم. علت اتخاد تصمیم اعمال تخفیف هم بین ناشران، این بود که یک حرکت آموزشی و تشویقی برای مردم باشد که تلاش کنند، انجام خیلی از کارها را از دور با استفاده از فناوری روز تمرین کنند. یعنی با خود گفتیم، حالا که کرونا آمده و دولت و مسئولان پزشکی کشور همه از مردم خواهش میکنند در خانه بمانند، ما هم نقشی در این قرنطینه خانگی داشته باشیم. در نتیجه بین خودمان گفتیم، حرکتی کنیم که نگاه مردم را هم متوجه کتاب و کتابخوانی کرده باشیم. و چون نمیشد همینگونه و بدون در نظرگرفتن امتیازات ویژه مردم را به خرید کتاب از پایگاههای اینترنتیمان دعوت کنیم، طرح تخفیف بهاری را در نظر گرفتیم. به اینترتیب هم قرنطینه به هم نمیخورد هم فروش کتاب، متوقف نمیشد. تلاشی هم بود تا نمایشگاه اردیبهشت که برگزار نشد، تا حدی جبران شود.
مدیر انتشارات معین در بخشی از گفتگو، با اشاره به اینکه موافق برگزاری مجازی نمایشگاه کتاب نیست، گفت: اگر بخواهیم بیش از این یعنی همینطرح تخفیف، جلو برویم به همکاران کتابفروش ما آسیب میرسد. تا همینجا هم برخی اعتراض دارند. اما برگزاری نمایشگاه کتاب بهطور مجازی، به کسانی که فروشگاه کتاب یا شهر کتاب دارند، آسیب میزند چون اجارهبها، حقوق پرسنل، هزینه آب و برق و … دارند و اگر بخواهیم رویه عدم رعایت حالشان را پیشینه کنیم، به آنها آسیب وارد میآید. نباید یکجا را آباد کنیم و بهخاطرش چندجای دیگر را خراب کنیم! ما ناشران با تخفیف بهاری سعی کردیم، کاری صورت داده باشیم اما حداقل من، دیگر موافق بیشتر از این نیستم.
صالح رامسری در ادامه گفتگو و در پاسخ به اینسوال که آیا خواسته قبلیاش مبنی بر مبارزه مستقیم با قاچاقیان کتاب مطرح کرده بود، با مقابله جدید با دستفروشان برآورده شده، گفت: راستش باید اذعان کرد که مساله قاچاق کتاب، یک اژدهای هفتسر است و هر سرش را که میزنی، یکسر دیگرش در میآید. برخورد جدی خوب است ولی هر وقت بخواهی شعار عمل کنی یا بهطور سطحی به آن نگاه کنی، به مشکل برمیخوری. ما فقط میگوئیم بیایید با قاچاق کتاب مبارزه کنیم! اما باید دید ریشه در کجاست. در گفتگوهای پیشینمان هم گفتم که «چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید / گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
وی در ادامه گفت: من ریشه را در وزارت ارشاد میبینم. یعنی شخصاً مشکل را در ممیزی وزارت ارشاد میدانم. من کتاب «قند و نمک» را با جلد گالینگور و کیفیت خوب چاپ کردهام اما خواننده میرود کتابی را که قاچاقچی با جلد شومیز چاپ کرده میخرد. چرا؟ وقتی سوال میکنم که چرا کتاب مجوزدار و گالینگور من را نمیخری و میروی کتاب بیمجوز قاچاقچیها را میخری، میگوید «برای اینکه آنیکی سانسورشده نیست.» در حالیکه هر دو کتاب، یکی هستند و هیچفرق محتوایی با یکدیگر ندارند اما مخاطب فکر میکند کتاب بدونمجوز، یعنی کتاب بدون سانسور و کتاب بهتر و صریحتر.
اینناشر در پاسخ به ایننکته که شاید مشکل از ذهنیت خود مردم باشد، گفت: خب، اینذهنیت را چهکسی ایجاد کرده است؟ من اینمساله را به مدیرکل اداره کتاب وزارت ارشاد هم گفتم. گفتم بخشی از اینذهنیت را شما وزارت ارشادیها به وجود میآورید. بگذارید مثالی بزنم! هفته گذشته مجوز کتابی را گرفتم که داستان زندگی ناصرخسرو قبادیانی است. نویسنده اینکتاب، از آمریکا راه افتاده و هرجا که ناصرخسرو در سفرنامهاش قدم گذاشته، رفته است؛ مصر، مکه یا هرجای دیگری که اینشاعر به آنجا رفته است. برای من قسم میخورد و میگفت وقتی به تاجیکستان رفتم، دو نفر ژاندارم را بهطور روزمرد اجیر کردم تا همراهم باشند. اما از جایی بهبعد، جلوتر نیامدند. فکر میکنید چرا؟ چون گفتند جلوتر لوله تانک طالبان معلوم است. ما دیگر نمیآییم! من هم کولهام را برداشتم و تنها به سمت آرامگاه ناصرخسرو رفتم! خب، ایننویسنده با اینوضعیت و زحمت، رمانی براساس زندگی ناصرخسرو، تنها شاعر بزرگ شیعه نوشته است. حالا که وقت مجوزدادن رسیده، ممیز اداره کتاب گفته باید یکصفحه کامل از اینکتاب حذف شود. منظورش هم جایی است که مربوط به فقهای درباره بخارا است. همانطور که گفتم ناصرخسرو شیعه بوده و چوب علاقهاش به امام علی (ع) را خورده است. تا جایی که حکم به بددینیاش دادند و خواستند سنگسارش کنند که در نهایت حکمش به تبعید یمگان رسید. آقای ممیز اداره کتاب میگوید اینصفحه از کتاب، باعث شبهه درباره قفها میشود! چهقدر من درباره اینیکصفحه نامه نوشته باشم، خوب است؟ در نهایت مجبور شدم با خود آقای مرادینیا صحبت کنم که ایشان هم تعجب کرد و گفت: اینکه ایرادی ندارد! چرا گفتهاند حذفش کنید؟ خب، اگر من آقای مرادینیا را پیدا نمیکردم و ایشان هم آن یکصفحه را نمیخواند، چه میشد؟ حالا پس از اینهمه زحمت و مرارت، کتاب دارد بدون آسیب چاپ میشود. اما چرا کارهای اینکتاب که میشد پیش از عید نوروز منتشر شود و در ایام قرنطینه همدم مردم باشد تا با زندگی و زمانه سخت یک شاعر شیعه آشنا شوند، باید ۳ ماه عقب بیافتد؟ بهخاطر برخورد طالبانی یک ممیز در وزارت ارشاد!
صالح رامسری در ادامه گفت: همینبرخوردها و نقلبهنقل گفتنشان بین مردم، باعث میشود در خواننده شبهه ایجاد شود. آخر چهطور ممکن است کتابی که ۱۰ بار چاپ شده، برای چاپ یازدهم به مشکل بربخورد و جلویش را بگیرند؟ حالا نوبت قاچاقچیان کتاب میرسد که اتفاقاً شاخکهای بسیار تیزی دارند و وقتی میفهمند برای کتابی چنینشرایطی ایجاد شده، بلافاصله قاچاقش کرده و آن را میفروشند. در نتیجه به سود خودشان میرسند. پس هرکاری بکنی، این اژدهای هفتسر از جای دیگری خودش را نشان میدهد. چندی پیش، دوستی از قم با من تماس گرفت و گفت آقای رامسری یکچاپخانه در قم دارد کتابهای شما را بهطور غیرمجاز چاپ میکند. چرا کاری نمیکنی؟
مدیر انتشارات معین در پاسخ به اینسوال که راهحل نهایی ریشهکنکردن قاچاق کتاب از نظرش چیست، گفت: اینمساله باید فرهنگسازی بشود. برخورد فیزیکی جواب نمیدهد و نمیتواند فرهنگساز باشد. اگر قاچاقچی کتاب، باور کند که کارش ظلم به مؤلف، ناشر و دیگران است، دست به اینکار نمیزند. اما مشکل از تفکر و باورهاست. در حال حاضر، یکی از کتابهای من در وزارت ارشاد مانده و میگویند باید یکفصلاش را حذف کنی! میگویم آقای ممیز، هرجور من اینیکفصل را میخوانم، نمیتوانم آنبرداشتی را که تو کردی، داشته باشم! نکته اینجاست که با اسم نویسنده کتاب مشکل دارند. یا در کتاب دیگر ما گفتهاند باید اسم اشخاصی که مربوط به زمان شاه بودهاند، حذف شود. در نتیجه نویسنده هم گفت اصلاً نمیخواهم و از چاپ کتابش انصراف داد. من یکسوال مهم مطرح میکنم. ۴۰ سال از انقلاب گذشته و ما باید درگیر اینمسائل باشیم؟ یعنی واقعاً مسألهای مهمتر از چند اسم وجود ندارد؟ که آقای زیباکلام بیاید کتاب رضاشاهِ خود را خارج از کشور چاپ کند؟ اینآقا دارد در دانشگاه تهران، درس جامعهشناسی میدهد. حالا چرا باید کتابش را خارج از ایران چاپ کند؟ یعنی ما هنوز ظرفیت پذیرش خیلی چیزها را نداریم؟ به نظر من، فرهنگسازی باید از همینجا شروع شود. چون بخش مهمی از مشکل، از اینجا ناشی میشود که خواننده ما، به ناشرش اعتماد ندارد.
وی در ادامه گفت: درباره مشکلات فعلی بازار کتاب، مجموع عوامل هستند که تاثیرگذارند؛ ممیزی، سانسور و … که البته کاری که دارد انجام میشود، اسمش ممیزی نیست. اعمال سلیقه شخصی است. یکبار کتابی را برای بررسی به وزارت ارشاد فرستادم که ۲۴ مورد اشکال به آن وارد کردند. وقتی با نویسنده کتاب پیش مدیرکل اداره کتاب رفتیم، گفتند نه. اینها اشکال نیستند و کتاب مسألهای ندارد. این، چهکسی است که دارد از یکنویسنده باسابقه و باتجربه ایراد میگیرد؟ یک کارمند! بخشی از اینمساله بهخاطر فشار اقتصادی و درآمد کارمندان است و بخش دیگرش مربوط به بیقانونی. درباره بخش قانونی مساله باید بگویم که متأسفانه، خلافکار در جامعه ما احساس امنیت میکند. چرا یکچاپخانه مجوزدار در قم باید قبول کند نسخه قاچاق کتاب من را چاپ کند؟ چون احساس امنیت میکند. چرا احساس امنیت میکند؟ چون نظارتی در کار نیست. الان، کارگروهی در اتحادیه ناشران تشکیل شده که کارگروه صیانت از حقوق ناشران، مؤلفان و مترجمان نام دارد. مأموران پلیس امنیت هم همراهشان هستند و خیلی کارها کردهاند. چندین انبار پر از کتاب قاچاق و کتابهای دستفروشان را ضبط کردهاند. همه اینکتابهای غیرقانونی باید خمیر بشوند. بله باید خمیر بشوند اما چرا از آنزاویه به اینمساله نگاه نمیشود که همه اینکتابهایی که قرار است خمیر شوند، سرمایههای کشور هستند. حالا اینسرمایهها که میشد در جای درست هزینه شوند، باید خمیر بشوند!
صالح رامسری در پایان گفت: تنها جمعبندی من، فرهنگسازی است. تازه افرادی که در حوزه موسیقی کار میکنند، وضعیت بسیار بدتری از ما ناشران دارند. چون آلبومهای موسیقی هم بهطور غیرمجاز در سطحی گسترده قاچاق میشوند. فردی از شیراز به من زنگ زده که ما میخواهیم کتاب «درخت انجیر معابد» شما را تبدیل به نسخه صوتی کنیم. یکجاهایی از کتاب، لهجه جنوبی دارد. خواستیم از شما بپرسیم چگونه باید اینجاهای کتاب را بخوانیم! میگویم آیا از خانواده نویسنده کتاب (احمد محمود) اجازه گرفتهاید؟ میگویند نه. میگویم از من ناشر که چاپش کردهام اجازه گرفتهاید؟ میگویند نه. میگویم از وزارت ارشاد شهرتان اجازه گرفتهاید؟ میگویند نه. میگویم پس چرا میخواهید اینکار را انجام بدهید؟ میگویند تازه باید از ما متشکر هم باشید! خب مشکل همین نوعتفکر است. آنفرد فکر میکند دارد خدمت میکند. در حالیکه دارد خیانت میکند. ببینید، پدر و مادر من و شما زحمت کشیدهاند تا پس از درگذشتشان، سرمایه و ماترکی باقی بماند تا من و شما زندگی کنیم. احمد محمود برای فرزندانش نه باغ خریده نه مغازه نه ماشین. بلکه خودش را وقف نویسندگی کرده و خودش و خانوادهاش را از خوشیها محروم کرده است. فرزند و خانواده ایناقای احمد محمود، چشمشان به ماترک همینپدر یعنی نویسندگی و حقالتالیف کتابهای اوست که من ناشر باید بپردازم. خب وقتی وجدانِ جامعه و وجدان آن قاچاقچی کتاب بیدار باشد، و وقتی آنفرهنگسازی انجام شده باشد، ما دیگر نباید نگران قاچاق کتاب ایننویسنده یا آننویسنده و اینناشر و آنناشر باشیم!
اخبار
یک جمله هولناک وسط اروپا؛ تا کرونا نگرفتهایم با هم دست دهیم
مهدی رعنایی
ماجرا برای من خیلی زودتر از بقیه آغاز شد. قرار بود چهار هفته در فوریهی ۲۰۲۰ در دپارتمان فلسفهی دانشگاه سنتاندروزِ اسکاتلند محقق مهمان باشم و سه هفته از آن به همان چیزهای معمولِ این سفرها گذشته بود؛ دیدارها با اساتید و سخنرانی در جلسات مختلف و شرکت در سخنرانیِ دیگران و البته دیدار با دوستانی که از زمانِ دانشجویی در این دانشگاه میشناختم. هفتهی آخر اما که تقریباً اوایلِ اسفند ماه میشد کمکم خبرهای پخشِ ویروسِ کرونا در ایران جدی شد و من که تا آن موقع وقتم به کارهای معمول و روزمره میگذشت، حواسم بیشتر و بیشتر به تلفن همراهم بود و یا از سایتهای خبری یا از شبکههای اجتماعی اخبار را دنبال میکردم. فضا اما در سنتاندروز هنوز مثل قبل بود. کتابخانه شلوغ و جلسات پابرجا و حتی سخنرانیهای جمعهی دانشجویانِ دکتریِ این دانشگاه، که سنتی قدیمی است و سالهاست هر جمعه دو نفر هر کدام یک ساعت سخنرانی میکنند و بعد همه با هم برای شام و وقتگذرانی به رستورانی میروند، همچنان برقرار بود و در اتاقی کوچک، که شاید بیشتر از سی مترِ مربع مساحتش نبود، چنان جمعیتی در جلسات شرکت میکرد که جای سوزن انداختن نبود.
همهی اینها تا هفتهی آخر فوریه عادی به نظر میرسید و هنوز دست دادن با دیگران یا تنگِ هم در اتاقی تنگ نشستن یا حتی ناخنک زدن به غذای همسفرهات عجیب به نظر نمیآمد. اما از همان هفتهی آخرِ فوریه ماجرا داشت کمکم برای من تغییر میکرد، تا جایی که وقتی در آخرین روزِ سفر همکارم دستش را دراز کرد و گفت «تا هیچکدام کرونا نگرفتهایم با هم دست دهیم» و خندید، این جمله برای من بیشتر هولناک بود تا خندهدار، هرچند به جهتِ حفظِ ادب لبخندی زدم و چند کلمه حرفِ بیمعنا هم از دهانم خارج شد.
سنتاندروز شهرِ بسیار کوچکی است در شرقِ اسکاتلند و در ساحلِ دریای شمال و حدودِ شانزدههزار نفر جمعیت دارد. شهرت این شهر به خاطر دو چیز است، یکی دانشگاهِ بسیار مشهوری که سابقهاش به قرنِ ۱۵ و سال ۱۴۱۳ میلادی برمیگردد و بعد از آکسبریج مهمترین دانشگاه بریتانیا است و یکی هم زمینهای گلفِ بسیار گرانقیمت با سبزیِ بسیار چشمنواز که اگر خوششانس باشی و مسیرت در تابستان به آنجا افتاده باشد حتی ممکن است افراد مشهوری را هم ببینی که برای گلف به آنجا آمدهاند؛ خودِ من یکبار، زمانی که در کافهای رو به بیرون نشسته بودم و لپتاپ جلویم باز بود و داشتم چیزکی دربارهی کانت مینوشتم، تام هنکس را دیدم که از ماشینِ گرانقیمتی پیاده شد و به سمتِ زمینهای گلفِ غربِ شهر که به الد کورس مشهورند راه افتاد، اما باید اعتراف کنم که بازی را به دوستی که میگفت تارانتینو را دیده و حتی چند کلمهای هم با او حرف زده باختهام (هرچند به قولِ قدما العهده علی الراوی، با آنچه من از تارانتینو میدانم بعید است اهل گلف باشد!).
سنتاندروز حدودِ یک ساعت با قطار و دو ساعت با اتوبوس از ادینبرا فاصله دارد، شهرِ بسیار زیبایی با معماریِ عمدتاً قرنوسطایی که پایتختِ اسکاتلند است و دیوید هیومِ فیلسوف هم اهلِ آنجا بوده و هنوز هم مزارش و البته مسیری که در آن عصرها قدم میزده و به هیومواک مشهور است باقیاند و عموماً فلاسفه به زیارتش میروند. حتی مجسمهی بزرگی از او هم در این شهر است که پایش را جلو آورده و شستِ پایش هم از دمپاییاش بیرون زده و از مشهوراتِ بینِ جماعتِ نِرد یکی هم این است که اگر به آن شست دست بزنی به مرادِ خود میرسی و برای همین تنها جایی از مجسمهی فلزی که صیقل یافته و برق میزند همین شستِ پایِ جناب فیلسوف است. (این هم البته شوخیِ کائنات با فیلسوفِ ملحدِ شکاک است که فیلسوفان مرادشان را از شستِ پای جنابش میجویند.) القصه، سنتاندروز نه ایستگاهِ قطار دارد و طبعاً نه فرودگاه و برای همین اگر میخواهی به آنجا برسی باید از همهی وسایل حملونقلِ عمومی استفاده کنی؛ مسیرِ معمول این است که با هواپیما به ادینبرا یا گلازگو میروی و از آنجا با قطار به روستایی در نزدیکیِ سنتاندروز به نامِ لوکرز و بعد با اتوبوس به سنتاندروز؛ هرچند چون سفرِ من از برلین شروع میشد باید ترام (قطار شهری) و مترویی را هم حساب کنم که در برلین استفاده کردم تا از خانه به فرودگاه برسم. آنجا که رسیدم البته، چون مثلِ همیشه باران میآمد و شیشهها بخار کرده بود، ایستگاهِ اتوبوس را هم از دست دادم و مجبور شدم ده دقیقهای با چمدانی که «تلق و تولوق» به دنبالِ خودم میکشیدم پیاده راه بروم تا به اتاقی برسم که از دانشگاه اجاره کرده بودم.
سنتاندروز اما، چون شهر بسیار کوچکی است و نهایتاً سه خیابان اصلی یعنی خیابان شمالی، خیابان جنوبی، و خیابانِ بازار (مارکت استریت) دارد و باقیِ خیابانها تقریباً حومه حساب میشوند، همهی مسیرهایش هم پیاده در دسترس است و چون حدودِ نیمی از جمعیتش دانشجویانش هستند، زندگیِ اجتماعیِ دانشجویان هم بسیار در هم گره خورده است. در شهر چند کافه هست که معمولاً هر کدام پاتوق یکی از گروههای دانشجویی یا اساتید است و معمولاً آنجا کار میکنند و یا میخوانند یا مینویسند، و چندین و چند رستوران که معمولاً همه آنجا غذا میخورند و البته دو کتابخانه، یکی به نامِ «مارتیرز کِرک» که در اصل ساختمانِ کلیساییِ قرونِ وسطایی چشمنوازی است که حالا تبدیل به کتابخانه شده و مخصوصِ دانشجویان دکتری و اساتید است و دیگری کتابخانهی اصلیِ دانشگاه که مدرن است و چند طبقه و همه از آن استفاده میکنند و مخازنِ کتابخانه هم همانجا است. به اینها باید ساختمانِ اجکلیف را هم برای فلاسفه اضافه کنیم که ساختمانی است مربوط به قرن سیزده یا چهارده میلادی و بینِ خیابانِ اسکورز که شمالیترین خیابانِ سنتاندروز است و دریای شمال قرار گرفته و اتاقهایی که رو به دریا هستند (و معمولاً نصیبِ مشهورترین اساتید میشوند) چنان منظرهی نفسگیری دارند که خودِ صاحبانِ آنها هم برای کار کردن معمولاً به کتابخانه میروند و فقط جلساتشان را آنجا برگزار میکنند. و البته کافهای به نامِ تِیست که در خیابان شمالی است و سه دقیقه با اجکلیف فاصله دارد و پاتوقِ قهوههای صبحگاهی و البته قهوهی بعد از ناهار دانشجویان و گاهی اساتید فلسفه به حساب میآید. برای همین است که معمولاً بیستوچهار ساعت وقتِ دانشجویان و محققان و اساتید در این شهر با هم میگذرد؛ جز البته آن عدهی قلیلی که در ادینبرا زندگی میکنند که هم شهر بزرگتری است و امکاناتِ بیشتری دارد و هم ارزانتر است. اما تکتکِ این مکانها داستانی برای خودش دارد و قبل از اینکه به ماجرای آغازِ کرونا و بازگشت به برلین و قرنطینه و گیر افتادن در خانه برسم، باید کمی دربارهی آنها حرف بزنم. همهی اینها دِینِ من به شما تا هفتههای آینده.
محدودیتی برای اجرای تورهای گردشگری وجود ندارد
«ولی تیموری» معاون گردشگری و «دبیر کمیته گردشگری و فضاهای ورزشی ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا» گفت: در حال حاضر تمامی حلقههای زنجیره خدمات گردشگری کشور اعم از مراکز اقامتی، پذیرایی، دفاتر خدمات مسافرتی، سایتها و مراکز فرهنگی _ تاریخی و طبیعتگردی فعال هستند و محدودیتی برای برنامهریزی، ساماندهی و اجرای تورهای گردشگری در داخل کشور وجود ندارد.وی افزود: به زودی طبق رایزنیهای صورت گرفته با ستاد ملی کرونا و دستگاههای فرابخشی مربوطه، زمان و سازوکار لازم برای ورود گردشگران خارجی نیز اعلام خواهد شد. برقراری کلیه فرآیندهای حوزه گردشگری بر اساس پروتکلهای تعریف شده در قالب سفر هوشمند و رعایت ضوابط بهداشتی انجام میگیرد.دبیر کمیته گردشگری و فضاهای ورزشی ستاد ملی مدیریت بیماری کرونا در تشریح روند اعطای تسهیلات به فعالان حوزه گردشگری گفت: در حال حاضر مدارک آن دسته از شاغلان صنعت گردشگری که دارای کد کارگاهی و بیمه تأمین اجتماعی هستند؛ پیرو دریافت پیامک مربوطه در حال ارسال به بانکهای عامل است و آن دسته افرادی که تاکنون پیامک دریافت نکردهاند نیز باید مشخصات و مدارک خود را در سامانه وزارت کار برای رسیدگی مجدد ثبت کنند.
تیموری گفت: شاغلانی از جمله فعالان بومگردی، راهنمایان گردشگری و هنرمندان صنایعدستی نیز در این صنعت وجود دارند که متأسفانه از امکان کد کارگاهی بیمه تأمین اجتماعی بیبهره هستند؛ با این حال برابر رایزنیها و تلاشهایی که صورت گرفته، سازوکار اجرایی لازم برای اعطای تسهیلات به این گروه نیز در قالب تفاهم نامه مشترک میان وزارت گردشگری و وزارت کار در دست اقدام است که به زودی اعلام میشود.
دنیای خیالی کودکان در موزه چگونه میگذرد
ماجراهای بامزه در موزه
کتاب «ماجراهای بامزه در موزه»، به نویسندگی دیوید کالی، تصویرگری: بنجامین چاد و ترجمه: رضی هیرمندی توسط واحد کودک نشر افق چاپ و منتشر شده است. بچههای کلاس برای گردش علمی به موزه رفتهاند. هنری دیر میرسد و نقشه میکشد میانبُر بزند و در یکی از سالنها خودش را به بقیه برساند. اما مگر میشود؟ یکجا دایناسورها بهش حمله میکنند، یک طرف راهپلههای اسرارآمیز سر راهش سبز میشوند و خلاصه ماجراهای وحشتناک یکی بعد از دیگری از راه میرسند. که خانم معلم به هنری میگوید شاید تو هم روزی برای خودت هنرمندی چیزی بشوی! اما هنری اینگونه فکر نمیکند. دیوید کالی، نویسنده و تصویرگر و کارتونیست تاکنون ۴۰ کتاب منتشر کرده، کتابهایی مثل به مدرسه دیر رسیدم چون…، ماجرای باورنکردنی تابستان من، ماجراهای بامزه در موزه و مشق شبم را ننوشتم که به ۲۱ زبان دنیا ترجمه شدهاند. دیوید کالی در فرانسه و ایتالیا زندگی میکند.بنجامین چاد برای بیش از ۶۰ کتاب تصویرگری کرده، کتابهای مثل مشق شبم را ننوشتم، به مدرسه دیر رسیدم و… او همچنین نویسنده کتابهایی چون ترانه خرس و فرار دریایی خرس کتابهای برگزیده نیویورک تایمز است. بنیامین در فرانه زندگی میکند. کتاب «ماجراهای بامزه در موزه»، به نویسندگی دیوید کالی، تصویرگری: بنجامین چاد و ترجمه: رضی هیرمندی، به قیمت ۱۵۰۰۰ تومان، توسط واحد کودک نشر افق چاپ و منتشر شده است.
مادرِ پسر موریاک به ایران آمد
رمان «مادرِ پسر» نوشته فرانسوا موریاک با ترجمه کاوه میرعباسی در ۱۰۴ صفحه و بهای ۱۵ هزار تومان از سوی نشر خزه منتشر شد. «مادرِ پسر» چهارمین رمانی است که نشر خزه در قالب مجموعه «کلاسیکهای مدرن» منتشر میکند. پیشتر در قالب این مجموعه، رمانهای «گرندل» (جان گاردنر/مرتضی زارعی)، «زائر سینما» (واکر پرسی/ آزاده اتحاد) و «تو را در بازی کشتند» (الن راسکین/ آیدا پورنگفر) منتشر شده است. فرانسوا موریاک، رماننویس نامدار فرانسوی و برنده نوبل ادبی ۱۹۵۲، در «مادرِ پسر» یکی از تکاندهندهترین تصاویر را از فضای بسته و خفقانآورِ زندگی طبقه بورژوای شهرستانی در نیمه نخست سده بیستم ترسیم میکند. با این همه، «مادرِ پسر»، مانند هر رمان بزرگ دیگری، به زمان و مکان خاصی محدود نمیشود و احساسات عمیق بشری را نشانه میگیرد؛ احساساتی چون رنج و اندوه، و البته بارقههایی از خوشی و شادی که گاه در زندگی سوسو میزند. به همین خاطر است که حتی گذشتِ نزدیک به ۱۰۰ سال از انتشار نسخه اصلی «مادرِ پسر» (۱۹۲۳)، از طراوت و زیبایی آن نکاسته است و همچنان خواندنی و تر و تازه جلوه میکند.موریاک در این رمان، داستان محبت بیمارگونه مادری نسبت به پسرش را تعریف میکند که نهایتاً به مرگ عروسش منجر میشود. اما این، پایان ماجرا نیست و زمان مکافات مادر هم فرا میرسد.
گزارشی از کتابخانه اولین رئیس جمهور قزاقستان
از اسناد شخصی رئیسجمهور تا منابع اطلاعاتی میراث فرهنگی
نهاد دولتی «کتابخانه اولین رئیس جمهور قزاقستان - یلباسی» در تاریخ ۱۳ مارس ۲۰۱۴ مطابق با تصمیم رئیس جمهور قزاقستان به منظور حصول اطمینان از عملکرد کتابخانه و آرشیو شخصی رئیس نخستین جمهور قزاقستان- یلباسی، برای مطالعه تاریخچه شکلگیری و توسعه قزاقستان و همچنین تبلیغ ایدهها و ابتکارات نخستین رئیس جمهور قزاقستان در داخل و خارج از کشور تأسیس شده است.
ساختمان کتابخانه نخستین رئیس جمهور قزاقستان - یلباسی در شهر نور سلطان، خیابان بوکیخان شماره ۱ واقع شده است. کتابخانه یلباسی در یک ساختمان منحصر به فردی قرار دارد که ساخت آن در مارس ۲۰۱۳ به پایان رسید و حاصل تلاشهای نورمن فوستر معمار معروف انگلیسی است. مساحت کل ساختمان ۳۰ هزار متر مربع است و به شکل یک چشم بزرگی ساخته شده که به آسمان نگاه میکند.
کتابخانه یلباسی دارای زیرساختهای الکترونیکی و بایگانی مدرن و منابع اطلاعاتی بینظیری است که میراث فرهنگی و تاریخی ملی را تشکیل میدهد. دسترسی مخاطبان به کتابخانه الکترونیک یلباسی از طریق سایت رسمی www.presidentlibrary.kz امکانپذیر است.
کتابخانه شخصی نخستین رئیس جمهور قزاقستان شامل انتشارات اهدا شده به نورسلطان نظربایف در سالهای مختلف، کتابهایی با نوشتههای اختصاصی و همچنین آثاری از کتابخانه شخصی (خانگی) یلباسی است که نورسلطان نظربایف از دهه ۱۹۶۰ جمعآوری کرده است.
همچنین در مخازن کتابخانه رئیس نخستینجمهور قزاقستان – یلباسی نشریات چاپی و الکترونیکی و اشیای نمایشی از مجموعه شخصی نورسلطان نظربایف شامل هدایای سران کشورها و نمایندگان رسمی آنها، آثار هنری و عتیقههای تاریخی نگهداری میشود. مخازن کتابخانه همچنین شامل نشریههای نادر، کلکسیونی و چاپ قدیمی مانند آلبوم با پیش طرحهای لئوناردو داوینچی که توسط کتابخانه امبروسیانا در میلان به نخستین رئیسجمهور اهدا شده است، قرآن کریم که در فضا بوده و توسط تالگات موسابایف فضانورد قزاقستانی اعطا شده، تاریخ جهانی اثر فریدریخ شلوسر که قبلاً در کتابخانه الکساندر دوم امپراطور روسی نگهداری میشد.
در آرشیو شخصی یلباسی بیش از ۱۳۰ هزار سند آرشیوی، مطالب بینظیر بیوگرافی و خلاقانه در مورد فعالیتهای رسمی و عمومی نخستین رئیسجمهور قزاقستان یلباسی جمعآوری شده است. اسناد شخصی از اهمیت ویژهای برخوردار است که مراحل زندگی و فعالیت رئیسجمهور اول قزاقستان را منعکس میکند مانند کارنامه، کارتهای شناسایی، تقدیرنامهها، اعتبارنامه، گواهیهای نماینده پارلمان، تعدادی از مدارک والدین، اطلاعات در مورد نزدیکان و غیره.
همچنین اسناد از آرشیو شخصی یلباسی بیانگر روند تشکیل قزاقستان مستقل، تشکیل کانون ریاست جمهوری، ساخت دولتی کشور جدید و پایتخت جدید، دگرگونی سیستم قانونگذاری، قوه مجریه، بهسازی دستگاه اداری آن و دستاوردها در پیشرفت اقتصادی و اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.
فعالیتهای نمایشگاهی کتابخانه یلباسی در دو جهت توسعه مییابد:
• توسعه و شکلگیری نمایشگاههای دائمی؛
• برگزاری نمایشگاههای موقت به عنوان بخشی از اجرای پروژههای نمایشگاهی: «انتخاب تاریخی» (با موضوع کانون ریاست جمهوری)، «دستاورد ملی» (طرح منطقهایی با موضوعات مهم درباره میراث تاریخی و فرهنگی جامعه قزاقستانی)، «گفتگو از طریق فرهنگ» (طرح بینالمللی)، «مجموعه موزهایی» (نمایشگاههایی که بر اساس نتایج تحقیقات مجموعههای آرشیوی، موزهایی و مجموعه کتابها صورت میگیرد)، پروژه مشارکت با هدف مردمی سازی هنر معاصر قزاقستان، «روی بال امید» (پروژه پشتیبانی از جوانان خلاق)، «نگاهی از دوران کودکی» (برای حمایت از خلاقیت کودکان)، «زادگاه من» (برنامه سراسری حمایت از مؤسسات آموزشی اضافی).
از سال ۲۰۱۷ پروژه نمایشگاهی سیار گسترده کتابخانه یلباسی با عنوان «نورسلطان نظربایف: دوره، شخصیت و جامعه» برگزار میشود.
کتابخانه یلباسی با مراکز، بنیادها، کتابخانهها، مراکز پژوهشی، انستیتوهای علمی و مراکز فرهنگی ریاستهای جمهوری خارجی، در رسانهها (از جمله شبکههای اجتماعی) نظردهی کارشناسی، مصاحبهها، سخنرانیها و نشریات مربوط به موضوعات مهم در زمینه توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در بستر ابتکارات سیاسی یلباسی سازماندهی میکند.
به منظور تربیت جوانان به روحیه میهن پرستی قزاقستانی، شفاف سازی برنامههای استراتژیک و ترویج ایدههای خلاقانه نخستین رئیس جمهور قزاقستان یلباسی و همچنین افزایش مشارکت مدنی جوانان قزاقستانی در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور از سال ۲۰۱۵ در کتابخانه یلباسی اقدامات اجتماعی و آموزشی صورت میگیرد.
بهترین دانشجویان و دانش آموزان از تمام مناطق قزاقستان و همچنین معلمان و کارمندان دولتی هر هفته در چارچوب سمینارهای آموزشی، آموزش میبینند که موضوعات آن هر سال تغییر مییابد، مثلاً از اکتبر سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۶ موضوع نقشه ملت ۱۰۰ گام مشخص برای اجرای پنج اصلاح نهادی، در سال ۲۰۱۷ موضوع راه قزاقستان: کشور جاودان، در سال ۲۰۱۸ – نوسازی معنوی: جهتگیری به آینده، و در سال ۲۰۱۹ موضوع راه به آینده از هر فرد آغاز میشود.
با دستور رئیس جمهور قزاقستان با شماره ۳۶۹ مورخ ۴ نوامبر سال ۲۰۱۶ کتابخانه نخستین رئیس جمهور قزاقستان یلباسی با موزه نخستین رئیس جمهور قزاقستان ادغام شد.
موزه نخستین رئیس جمهور قزاقستان – موزه تاریخ معاصر قزاقستان است. ایده اصلی آن که در اشیا نمایشی موزه تجسم یافته است، شکلگیری حاکمیت دولتی کشور و نقش تاریخی نخستین رئیس جمهور نورسلطان نظربایف در ساخت یک کشور دموکراتیک مستقل است. هم اکنون مخزن موزه کتابخانه نخستین رئیس جمهور قزاقستان بیش از ۱۱۰۰۰ مورد در اختیار دارد. جهت مهم اجرای وظیفه فرهنگی این موزه، برپایی نمایشگاههای موضوعی برگرفته از مخازن این موزه در مناطق مختلف کشور است.
موزه کتابخانه یلباسی در محل اقامت نخستین رئیس جمهوری قزاقستان واقع شده است، جایی که وی در دوره ۱۹۹۷-۲۰۰۴ پس از انتقال پایتخت از آلماتی به آستانه مشغول به کار بود.
فضای روزهای کاری آن سالها توسط کابینه، اتاق پذیرایی و اتاقهای جلسات رئیس دولت بازسازی میشود که به شکل اصلی خود حفظ شده است.
موزه کتابخانه همچنین نمایشگاههای منحصر به فردی را ارائه میدهد که مراحل اصلی شکلگیری و پیشرفت قزاقستان مستقل از طریق منشور زندگی و فعالیت نورسلطان نظربایف منعکس میکند.
با دستور رئیس جمهور قزاقستان در تاریخ ۱۹ مارس سال ۲۰۱۹ آقای رحیم جانوف امریخان مراد بیکوویچ به عنوان رئیس کتابخانه نخستین رئیس جمهور قزاقستان یلباسی منصوب شد.
ساختار این کتابخانه به شرح ذیل است:
- بخش کتابداری
- بخش فعالیتهای آرشیوی و دیجیتال سازی
- بخش ثبت و نگهداری از ارزشهای موزهایی
-بخش برگزاری نمایشگاهها
-بخش فعالیت گشت و گذاری؟
- بخش پروژههای اجتماعی-انسانی و آموزشی
- بخش مطبوعاتی کتابخانه یلباسی
- بخش فعالیتهای انتشاراتی و تحریریه
- بخش روابط بینالمللی
- بخش برنامهریزی، حسابداری و خرید دولتی
- بخش تحقیقات حقوقی، امور اداری، امور پرسنل و ساماندهی
- بخش پروژههای نوآورانه و تحقیقاتی
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4285/19631/77975
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4285/19631/77976
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4285/19631/77977
|
عناوین این صفحه
- موافق نمایشگاه کتاب مجازی نیستم
- اخبار
- از اسناد شخصی رئیسجمهور تا منابع اطلاعاتی میراث فرهنگی