|
عبور از هیئت سکولار و هیئت سیاستزده با ۵ اصل شعر آئینی
رضا اسماعیلی چند سال پیش با انتشار مطالب و اشعاری اعتراض خود را به آنچه که از سوی بزرگان «هیئت سکولار» خوانده شده اعلام کرد. او از شاعران آئینی است که مداوما از اشعار حقطلبانه عاشورایی در برابر اشعاری که به شکل اغراقگونهای صرفاً عاطفی و احساسی هستند و در مواردی میتوانند صوفیانه تلقی شوند، دفاع کرده است. با او درباره اقتضائات شعر اجتماعی سیاسی و حقطلبانهای که مد نظر دارد گفتوگو کردیم.
شما از معدود شاعرانی بودید که نسبت به اشعاری که در هیئات مذهبی خوانده میشود که به نوعی منقطع از مسائل اجتماعی و سیاسی (حقطلبی دینی)، یا به طور کلی رویکرد معرفتی - اعتراضی هستند، واکنش نشان دادید. این واکنش خیلی هم خوب بود، اما سوالی که پیش میآید این است که اگر چیزی که شما از آن دفاع کرده و شاعران را به آن دعوت کردهاید، به یک شعارزدگی سیاسی، سیاستزدگی و حتی جناح بازیهای متعارف دچار شود، چه؟ بویژه که در وضعیت سیاستزده جامعه ایرانی، دیده شده عدهای از شاعران و مداحان برای بیان مواضع انتقادی و اجتماعی و اعتراضیشان، اشعاری را ارائه دادهاند که عمدتاً واجد نوعی رویکرد جناحی و سیاستزده بوده و مصادیقی از دوران کنونی را با مصادیقی از سال ۶۱ هجری قیاس کردهاند که چندان وجهی نداشته است! در این وضعیت، شاعران با چه راهکاری میتوانند یک موقعیت میانه را اتخاذ کنند که نه به دام سیاستزدایی و سکولاریسم بیفتند، و نه دچار سیاستزدگی و جناحبازیهای مبتذل شوند؟
من علی رغم نظر بسیاری از دوستان شاعر که صرفاً به وجوه هنری و ادبی شعر توجه میکنند و میگویند که هدف اصلی شعر ایجاد «التذاذ هنری» است، همچون طاهره صفارزاده معتقدم رسالت اصلی شعر «بیداری و روشنگری» با لحاظ مولفهای زیباشناختی است. ولی دایره این روشنگری را نباید محدود به طیف یا جناح خاصی کرد. روشنگری یک رسالت انسانی است و محدودیتپذیر نیست. روشنگری یعنی خط کشیدن بر تاریکی و حرکت به سوی نور و روشنایی. بدیهی است برای موفقیت در ایفای چنین رسالت بزرگی، شاعر ابتدا باید از خودش شروع کند و در قدم اول خودش را بسازد. بدون تهذیب و تزکیه و خودسازی، ادعای اصلاح و روشنگری، دروغی بیش نیست.
آزادگی و حقطلبی از الزامات روشنگری است. شاعری که بر مدار آزادگی و حقطلبی حرکت نکند، نمیتواند چراغ راه دیگران باشد. این حرف، حرف درستی است که گفتهاند: «به جای لعنت بر تاریکی، بهتر است شمعی روشن کنید». ولی من – به هزار و یک علت – یاد گرفتهام که در تنگناها و طوفان مشکلات، به جای روشن کردن شمع، تاریکی را لعنت کنم. در حالی که بزرگترین لعنت به تاریکی، برافروختن شبچراغی است که راه دیگران را روشن کند.
بله، حرف شما، حرف درستی است. متاسفانه امروز وقتی میگوییم شعر دینی و آیینی فقط منحصر به مدح و منقبت و سوگ و مرثیه نمیشود و باید در شعر به ابعاد دیگری از جمله پیام و حماسه هم پرداخت، دیگران انگ سیاستزدگی به شاعر میزنند. چرا؟ چون جامعه ما چنان در باتلاق سیاستزدگی دست و پا میزند، که حتی آب خوردن شما هم معنای سیاسی پیدا میکند! بدیهی است در جامعهای که اعتراض به گرانی سیبزمینی هم بار سیاسی دارد، حق طلبی کار سختی است.
با این همه اگر شاعر در گفتن «حق» با خودش و وجدانش روراست باشد، بالاخره حرفش در دلها اثر میکند و آتشی را که روشن کرده، به جامعه گرمی میدهد. بهترین مصداق برای درستی این گفته حضرت امام (ره) است. طلبهای که با توکل بر خدا، استوار و ثابتقدم در جبهه حق ایستاد. امام به جای بد و بیراه گفتن به نظام منحط پهلوی، در مسیر روشنگری گام برداشت و چون با خودش و وجدانش روراست بود، به نتیجه رسید. البته در این راه سختیهای زیادی را متحمل شد، ولی سرانجام این قافله را به سرمنزل مقصود رساند.
در شعر آیینی نیز اگر ما بدون انحراف به چپ و راست حرکت کنیم و خداوکیلی به دنبال حق باشیم، من مطمئنم که به نتیجه میرسیم. البته میدانم که در این هیاهوی بازار سیاستزدگی، ایستادگی در جبهه حق و تلاش برای روشنگری کار بسیار سختی است. به هر حال حقطلبی هزینه دارد. کسی که در این وادی گام بر میدارد، باید خویشتندار و صبور باشد – به تعبیر سادهتر پوستکلفت باشد - تا راه به سرمنزل مقصود ببرد.
تاریخ آیینه عبرت است و صد البته باید از تاریخ عبرت گرفت. بعضی از این نمونهسازیها شاید درست باشد، چنان که استاد شهید مرتضی مطهری درباره عزاداری حسینی (ع) میگوید: «اگرحسین بن علی (ع) بود، میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر ۱۳۰۰ سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس. اگر پیغمبر اسلام (ص) زنده میبود، امروز چه میکرد؟ درباره چه مسئلهای میاندیشید؟ والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم (ص) در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد. این یک مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است، من اگر نگویم والله مرتکب گناه شدهام، هر خطیب و واعظی اگر نگوید، مرتکب گناه شده است».
ولی با شما همعقیدهام که بسیاری از نمونهسازیها، ریشه در منافع و اغراض سیاسی دارد. یعنی من نه بر اساس تقوای سیاسی، بلکه برای اینکه جناح سیاسی خودم را بالا بکشم، دیگران را به شمر و معاویه تشبیه میکنم. این کار همان سیاستزدگی است. مومن واقعی کسی است که رفتار سیاسیاش مطابق با سیره سیاسی بزرگان دین باشد. بد نیست تاریخ صدر اسلام را مطالعه کنیم. ببینیم که نوع برخورد رسول اکرم (ص) و علی (ع) و سایر معصومین با دشمنانشان چگونه بوده است.
شاعر آیینی به اقتضای جایگاه و پایگاه اجتماعی و دایره تاثیرگذاریاش، باید تاریخ سیاسی اسلام را مطالعه کند و با سلوک سیاسی بزرگان دین آشنا باشد، تا در فتنهخیز حوادث به وادی حیرت و گمراهی کشیده نشود و بر موضع حق پای بفشارد. متاسفانه من به عنوان شاعر آیینی فکر میکنم که خواندن مقتل برایم کافی است. چون شعر آیینی را در روضههای منظوم خلاصه میکنم. شاعر آیینی علاوه بر خواندن مقاتل، باید مردمشناس، جامعهشناس، مورخ و اسلامشناس هم باشد؛ وگرنه دستش خالی است و حرفی برای گفتن ندارد.
گاهی ما با برداشت ناقصی که از روایات و احادیث داریم، شعر آیینی میگوییم تا از برکات آن برخوردار شویم. یعنی فقط برای اینکه ثوابی ببریم شعر آیینی میگوییم. چون در روایات خواندهایم که بزرگان دین گفتهاند هر کس بیتی برای ما بگوید، صاحب بیتی در بهشت میشود. دیگر کاری به این نداریم که شعر آیینی گفتن سواد هم میخواهد و نمیشود پابرهنه وسط جمع پرید و درباره اهل بیت (ع) شعر خواند. شأن شاعر اصیل آیینی خیلی بالاتر از این حرف هاست. به شرط اینکه قدر و مرتبه خویش را دریابد و جایگاه و پایگاه دینی و اجتماعی خویش را بشناسد. شاعر آیینی روزگار ما باید خود را با بزرگانی مثل «کمیت» و «فرزدق» و «دعبل» مقایسه کند تا قد بکشد. لازمه شعر دینی و آیینی گفتن، بلوغ دینی، سیاسی و اجتماعی است. اگر از این منظر به شعر آیینی نگاه کنیم، در گفتن شعر آیینی بیشتر به خودمان سخت میگیریم و به هر چیزی راضی نمیشویم.
شاعر آیینی روزگار ما باید خود را با بزرگانی مثل «کمیت» و «فرزدق» و «دعبل» مقایسه کند تا قد بکشد. لازمه شعر دینی و آیینی گفتن، بلوغ دینی، سیاسی و اجتماعی است. اگر از این منظر به شعر آیینی نگاه کنیم، در گفتن شعر آیینی بیشتر به خودمان سخت میگیریم و به هر چیزی راضی نمیشویم
در همین راستا و محور کلان، مشخصاً اقتضائاتی که شاعران عاشورایی و «شعر هیئت» باید لحاظ کنند تا شعر ترازی ارائه دهند که نه سیاست زدایانه باشد، نه سیاستزده، چیست؟ شاعران جوان چه راهکارهای نظری، عملی و هنری را باید در نظر بگیرند تا شعرشان از این آسیبهای دوگانه مبرا باشد؟
شاعر آیینی باید دامنش از سیاستزدگی پاک باشد. بهترین راهکار برای تحقق این مهم، پیروی دقیق و هوشمندانه شاعران و ذاکران آیینی از سیره سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری است. رهبر انقلاب در مورد جزییترین و ریزترین مسائلی که مربوط به شعر آیینی است نظرات راهگشایی دادهاند که اگر این نظرات را بخوانیم، درست بفهمیم و به آنها عمل کنیم، خیلی از مشکلات ما حل میشود. ولی متاسفانه گاهی ما کاسه داغتر از آش میشویم و به آنچه که خودمان دوست داریم عمل میکنیم.
اولین و مهمترین اصل در شعر آیینی داشتن جهانبینی توحیدی است. شاعر اصیل آیینی باید پیش و بیش از هر چیز دیگر مبلغ توحید و یکتاپرستی باشد و از خدایان زور و زر و تزویر اعلام برائت کند. ما باید سیمای انسان کامل را در آیینه شعر آیینی به تماشا بگذاریم.
دوم اینکه شاعر آیینی باید «درد مسلمانی» را با «درک مسلمانی» بیامیزد تا به بیراهه نرود. برای گفتن شعر آیینی داشتن «درد مسلمانی» کافی نیست. برای اینکه شعر آیینی، آیینه معارف و فضایل زلال اهل بیت (ع) باشد و از هر گونه خرافه و گزافه به دور، شاعر آیینی باید در کنار «درد مسلمانی»، «درک مسلمانی» هم داشته باشد.
سوم اینکه شعر آیینی باید معرفت محور باشد. «معرفت» عمود خیمه شعر آیینی است. محبت هیچ گاه بدون معرفت در دل انسان شکل نمیگیرد و نطفه نمیبندد. یعنی نمیشود اول عاشق کسی شد، بعد او را شناخت. طبق آیات و روایات قرآنی، «محبت حسینی (ع)» فرزند «معرفت حسینی (ع)» است. از این منظر، اگر ما خود را مُحب واقعی امام حسین (ع) میدانیم، باید آثار این محبت را در سلوک انسانی و اسلامی خود رصد کنیم و ببینیم. آثار محبت واقعی به اباعبدالله (ع)، بندگی، یکتاپرستی، بیداری، حقطلبی، آزادگی، ظلمستیزی و در نهایت پیروی و تبعیت از آن امام هُمام است، نه معصیت و گناه. ولی وقتی میگوییم یا حسین (ع) ولی ادب و آداب عزاداری را زیر پا میگذاریم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی برمیتابیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و قمه میزنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و نوحههای لس آنجلسی میخوانیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و در هیئتها لخت میشویم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و مردمآزاری میکنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و دروغ میگوییم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با آبروی اسلام بازی میکنیم و… همه این نشانهها به ما میگوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست.
چهارم اینکه شعر آیینی باید حلقه وصل بین مذاهب و ادیان باشد و از دامن زدن به تعصبات دینی و توهین به مقدسات سایر ادیان پرهیز کند. یعنی به «وصل» بیاندیشد، نه به «فصل».
پنجمین اصل این است که شعر آیینی باید از هر نوع کژتابی اعتقادی به دور باشد. از غالیگری، اسطورهسازی، زبانحالگوییهای غیرمستند، تحریف واقعیت تاریخی و تعریف غلط از شفاعت و توسل و…. به این معنا که شاعر آیینی نباید خواننده و خواهنده خود را دعوت به گناه کند. از نظر من این اصول، از مهمترین اصولی است که یک شاعر اصیل آیینی باید به آنها پایبند باشد.
روایت اندیشههای نخستین فیلسوفان
چرا کاپلستون و تاریخش مهمند؟
انتشارات علمی و فرهنگی دوازدهمین چاپ خود از جلد نخست «تاریخ فلسفه» فردریک چارلز کاپلستون با ترجمه سیدجلال الدین مجتبوی را با شمارگان هزار نسخه، ۶۰۱ صفحه و بهای ۸۰ هزار تومان منتشر کرد. چاپ یازدهم این کتاب نیز سال ۹۶ با شمارگان هزار نسخه منتشر شده بود.
فردریک چارلز کاپلستون، کشیش یسوعی بریتانیایی است تخصص ویژهای در روایت اندیشهها دارد. او دکترای فلسفه خود را از دانشگاه گرگوری رم گرفت و سالها استاد تاریخ فلسفه دانشگاه لندن بود. او مجموعه تاریخ فلسفه خود را در عرض ۳۰ سال یعنی از ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۴ تالیف و منتشر کرد. از همان زمان حیات او این مجموعه به عنوان منبع درسی و مطالعاتی در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان معرفی شد.
کاپلستون در مقدمه کتاب خود نیز به طرح مباحثی چون چرایی اهمیت مطالعه تاریخ فلسفه، ماهیت تاریخ فلسفه، چگونگی مطالعه تاریخ فلسفه و همینطور چیستی فلسفه باستان پرداخته است. او در پیشگفتارش بر جلد نخست اشاره کرده که هدف اصلیاش از تالیف یک دوره تاریخ فلسفه، تامین منبعی برای تدریس در مدارس دینی کاتولیکی بوده است.
جلد نخست «تاریخ فلسفه» کاپلستون به «یونان و روم» اختصاص دارد. این مجلد در پنج بخش کلی نوشته و تدوین شده است. عناوین این بخشها به ترتیب عبارتند از: «فلسفه پیش از سقراط»، «دوره سقراطی»، «افلاطون»، «ارسطو» و «فلسفه بعد از ارسطویی».
سرفصلهای بخش نخست کتاب به این شرح است: «مهد فکر غربی: ایونیا»، «پیشگامان: نخستین فلاسفه ایونی»، «جمعیت فیثاغوریان»، «پیام هراکلیتس»، «واحد پارمنیدس و ملیسوس»، «دیالکتیک (جدل) زنون»، «امپدکلس آکراگاسی»، «پیشرفت آنکساگوراس»، «اتمیان» و «فلسفه پیش از سقراط».
مهمترین سرفصلهای بخش دوم کتاب نیز از این قرار است: «سوفسطائیان»، «بعضی از سوفسطایانِ به نام»، «سقراط» و «حوزههای کوچک سقراطی» و «دموکریتس آبدرائی». همچنین «زندگی افلاطون»، «آثار افلاطون»، «نظریه معرفت»، «نظریه مُثُل»، «علم النفس افلاطون»، «نظریه اخلاقی»، «کشور (دولتشهر یا مدینه)»، «نظریه هنر»، «فیزیک افلاطون» و «آکادمی قدیم» عناوین سرفصلهای بخش سوم کتاب است.
کاپلستون در فصل چهارم کتاب نیز در هفت فصل به معرفی و شرح و بررسی منظومه فکری ارسطو پرداخته است. عناوین این فصول به ترتیب عبارتند از: «زندگی و آثار ارسطو»، «منطق ارسطو»، «مابعدالطبیعه ارسطو»، «فلسفه طبیعت و روانشناسی»، «علم اخلاق ارسطو»، «سیاست»، «زیبایی شناسی ارسطو» و «افلاطون و ارسطو».
در بخش انتهایی کتاب نیز مباحث و سرفصلهایی چون «مذهب رواقی قدیم»، «حوزه اپیکوری»، «شکاکان قدیم و آکادمیهای متوسط و جدید»، «حوزه رواقی متوسط»، «حوزه رواقی متاخر»، «کلبیان، التقاطیان، شکاکان»، «حوزه نوفیثاغوری»، «حوزه افلاطونی متوسط»، «فلسفه یهودی یونانی»، «مذهب نو افلاطونی افلوطینی»، «دیگر حوزههای نو افلاطونی» و «مرور و نتیجه گیری» طرح شدهاند.
کتاب از مقدمه کاپلستون تا آخرین برگ و حتی نامنامه آن اهمیت ویژهای دارد. به طور کل تاریخ فلسفه کاپلستون را باید از دیگر تواریخ فلسفه جدا کرد. او اندیشه و فلسفه هر دوره از تاریخ را در موقعیتِ تاریخی آن و در پرتو ارتباطش با نظامهای دیگر بحث و روایت میکند. در ادامه سیر تاریخی اندیشهها، نقادی نحلههای فکری بعدی بر نحلههای فکری قبلی نیز پویایی تفکر در مغرب زمین را به عینه نشان داده میشود.
به عبارتی هیچ فلسفهای نمیتواند واقعاً به طور کامل فهمیده شود، مگر آنکه موقعیت تاریخیاش قرار گیرد. چگونه کسی میتواند واقعاً بفهمد که افلاطون به چه چیزی دست یافته یا چه چیز او را بر آن داشته است که آنچه را که گفته بگوید، جز اینکه چیزی درباره فکر هراکلیتس و پارمنیدس و فیثاغوریان بداند؟ همچنین از دیگر ویژگیهای کاپلستون این است که کلیت نظام فکری اندیشمندان را بحث میکند. به عنوان مثال مباحث مربوط به فلسفههای مضاف در تفکر اندیشمندان نیز در این کتاب به خوبی بحث شده است و این چیزی است که در منابع دیگر کمتر میتوان آن را یافت. مرحوم فروغی در کتاب «سیر حکمت در اروپا» به هیچ عنوان درباره تفکرات زیبایی شناسی و فلسفه هنر فیلسوفان بحث نکرده است. اما کاپلستون این مباحث را نیز فراموش نمیکند. بر همین اساس مثلاً دانشجویان تئاتر هم میتوانند با مراجعه به بخش ارسطو در این کتاب شرح و بسط دقیقی از کتاب «فن شعر ارسطو» را که از جمله منابع درسیشان است، مطالعه کنند.
نکته مهم دیگر در این است که فلسفه یونان بویژه پس از نهضت ترجمه در دوران عباسیان در فلسفه اسلامی تداوم پیدا کرد. بنابراین نمیتوان بدون شناخت کامل از فلسفه یونان، فلسفه اسلامی و تفکرات فیلسوفان مسلمان را شناخت. کاپلستون به شیوایی هرچه تمامتر شرح کاملی از تاریخ اندیشهها در یونان و روم باستان را میدهد و این شیوایی با ترجمه روان زندهیاد مجتبوی همراه شده است.
بنابراین مطالعه این کتاب و این مجلد برای علاقهمندان به فلسفه اسلامی امری ضروری است. هرچند که دید کاپلستون به فلسفه اسلامی مانند هگل است. او در مقدمه خود به نقل از هگل (آنکه که در مبحث عدم امکان فلسفه در هند صحبت میکند) اشاره میکند که فلسفه در هند و بویژه مشرق زمین امکان پذیر نیست و او نظامهای اندیشهگی در این جوامع را بیشتر تئولوژی به حساب میآورد تا فلسفه. هرچند که در این مبحث جای اما و اگر جدی وجود دارد.
مطالعه این کتاب همچنین ما را به تفکر بیشتر در حوزههای فلسفه و عرفان اسلامی سوق میدهد. شرح دقیقی که از تفکرات افلاطون و فلوطین یا افلوطین در این کتاب شده به همراه روایتهایی از زندگی و منابع پیرامونی آنها، نکات مهمی را در فلسفه اسلامی برای مخاطب روشن میکند. میدانیم که در نهضت ترجمه دوران عباسیان ترجمه برخی متون به اشتباه به اندیشمندانی دیگر نسبت داده شدهاند.
به عنوان مثال در آن دوران کتاب «انئاد» یا «نهگانه» یا تاسوعات فلوطین به اشتباه به نام کتابی از ارسطو ترجمه شد و همین مساله (یعنی همین اشتباه) به نظر راهی شد برای شکل گیری عرفان نظری که بحث آن مفصل است. این مساله و این روایت را وقتی با مطالعه فصل مربوط به فلوطین جلد نخست تاریخ فلسفه کاپلستون همراه کنیم به نکات شگفت انگیزی خواهیم رسید.
در صفحه ۵۳۴ این کتاب کاپلستون به نقل از فورفوریوس، شاگرد فلوطین (که زندگینامه استاد خود را هم نوشته است) مینویسد: «افلوطین در رم غالباً به سبب یاریها و نصایحی که به مردم میکرد، مورد مراجعه بود و بدین نحو وظیفه نوعی مدیر و رهبر روحانی را ایفا میکرد. به علاوه کودکان یتیم را به منزل میبرد و همچون ولی و قیم با آنان رفتار میکرد… وی دوستان بسیار داشت و هیچ دشمن نداشت و هرچند زندگی شخصی او مرتاضانه و زاهدانه بود در سیرت و خصلت شریف و با مهر و محبت بود... وی حیات روحانی عمیقی را رهبری میکرد و فرفوریوس نقل میکند که استادش اتحاد خلسه آمیز با خدا را چهار بار در ۶ سالی که وی شاگرد او بود تجربه کرد.» «اتحاد خلسه آمیز با خدا» مفهومی است که باید به آن بسیار دقت کرد و درباره سیر تحولی آن در عرفان اسلامی باید اندیشید.
متاسفانه عامه مردم به سراغ «تاریخ فلسفه» کاپلستون نمیروند و گمان دارند که این کتاب تنها برای دانشجویان و اهالی فلسفه در ایران مناسب است. این باوری اشتباه است. مباحث کاین مجموعه بسیار شیواست و ترجمههای آن نیز بسیار روان و هر مخاطبی با تحصیلات عمومی میتواند سراغ آن برود.
اخبار
روز علنی کردن فتوای قاضی شریح در ضرورت قتل حضرت اباعبدالله(ع)
به روایت جلد دوم کتاب «الوقایع و الحوادث» علامه محمدباقر ملبوبی و «تقویم شیعه» شیخ عبدالحسین نیشابوری، چهارم محرم روزی است که ابن زیاد فتوای شریح قاضی مبنی بر لزوم و ضرورت قتل حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را در مسجد کوفه علنی کرد.
ابن زیاد طی خطبهای با اشاره به این فتوا مردم را به شرکت در سپاه عمر سعد و کشتن حضرت سیدالشهدا (ع) تحریک کرد. به همین دلیل آن دسته از مردمی که به سپاه عمر نپیوسته بودند همراه با لشکر حصین بن نمیر که یک روز دیرتر از عمر وارد کربلا شد، به قتلگاه پسر پیامبر آمدند. فتوای شریح باعث شد تا حجم بسیاری از کم خردان کوفه بر علیه حضرت سیدالشهدا (ع) بسیج شوند.شیخ ابراهیم الموسوی الزنجانی در کتاب «وسیله الدارین فی انصار الحسین (ع) اشاره کرد که ابن نمیر روز پنجم محرم سال ۶۱ هجری با سپاهیانی بالغ بر چهار هزار نفر به کربلا وارد شد تا به لشکر سه هزاره نفره عمر بپیوندند برای مقابله با سپاه ۷۴ نفره حضرت سیدالشهدا (ع). پس از آن نیز تا ششم محرم بازار آهنگران کوفه برای خرید و یا تیز کردن شمشیرها داغ بود.شریح بن حارث کندی، در زمان خلیفه اول ابوبکر از جمله تازه مسلمانان به شمار میرفت. در دوره عمر بن خطاب قاضی کوفه شد و عثمان بن عفان نیز در دوره خلافت خود، کرسی قضاوت او را تمدید کرد. به دلیل آنکه شریح با فرمان خود خلفا این منصب را دریافت، بنابراین از شهرت و نفوذ زیادی برخوردار شد و به عنوان یک شخصیت سیاسی و اجتماعی مورد احترام بسیاری از قبایل قرار گرفت. دلیل دادن منصب قضا به او توسط خلیفه دوم را در این ذکر کردهاند که عمر صحابه پیامبر را نزد خود در مدینه به عنوان رایزن و مشاور نگه میداشت و به همین دلیل در مناطق مختلف جامعه اسلامی که به دلیل فتوحات بسیار گستردهتر از قبل شده بود، بسیاری از تازه مسلمانان که دانش چندانی هم نسبت به شرعیات نداشتند، مناصب مختلف از جمله منصب قضاوت را بر عهده گرفتند.در دوره زمامداری حضرت امیرالمومنین (ع) به دلیل آنکه شریح مورد اتهام قرار نگرفته بود، دوره قضاوتش تمدید شد، اما حضرت بلافاصله پس از اینکه راه خطای شریح بر همگان مشخص شد، او را عزل و تبعید کرد. دوره قضاوت شریح بسیار طول کشید. او پس از شهادت حضرت امیر (ع) نیز بدون آنکه حکمی از جانب امام مجتبی (ع) داشته باشد، شغل خود را ادامه داد و با دوران روی کار آمدن معاویه آغاز سلسله پادشاهی بنی امیه، این شغل او دوباره رسمی شد. درباره شریح قاضی، زندگی و عملکردش منابع اختصاصی و پژوهشهای تخصصی اندکی وجود دارد و ضرورت دارد که محققان تاریخ اسلام با بازخوانی دوباره آن دوران تاریخ و تحلیل دقیقی از او را به مخاطبان امروزی ارائه دهند. یکی از معدود منابع در این موضوع «شریح قاضی» نوشته علی اکبر خدایی است که برای نخستین بار سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات اطلاعات منتشر شد و به سال ۸۹ امکان تجدید چاپ پیدا کرد. بجز این مخاطب برای آگاهی درباره این شخصیت باید به منابع تاریخ اسلام بویژه منابع مربوط به تاریخ کوفه رجوع کند.
مالک عمارت ابراهیم خان ملاده برای پذیرش غیرقانونی مسافر تذکر گرفت
چند روز پیش گزارشی درباره عمارت ابراهیم خان روستای ملاده در استان سمنان منتشر شد که در آن اعلام شد مالک بخشی از این بنا اقدام به پذیرش مسافر و اخذ ورودیه بدون مجوز اداره کل میراث فرهنگی استان در ایام تعطیل میکند. این در حالی است که نه شأن مسافران حفظ میشده و نه شأن این بنای تاریخی.
در این باره رحمان فرمانی مدیر میراث فرهنگی شهرستان مهدیشهر در استان سمنان به خبرنگار مهر توضیح داد: مالکیت مجموعه ابراهیم خان به صورت مشارکتی و مشاع است. یک سوم این عمارت متعلق به اداره میراث فرهنگی سمنان و مابقی در اختیار بخش خصوصی قرار دارد، بنابراین کلید عمارت هم در اختیار بخش خصوصی است و آنها متعهد شدهاند حفاظت از بنا را به عهده بگیرند و ما هم بخشی از هزینه مرمت را باید بدهیم. اگرچه این بنا مالکیت مشترک دارد اما حتی اگر کل این بنا هم برای ما بود و آن را به فردی دیگر واگذار میکردیم، یا تمام آن عمارت متعلق به بخش خصوصی بود، باز هم هر فعالیت گردشگری و اقامتی در این بنا به مجوز میراث فرهنگی نیاز داشت.
فرمانی گفت: در زمان انتشار این گزارش با وجود آنکه یگان حفاظت میراث فرهنگی به بناها سرکشی میکند، مالک را برای ارائه توضیح به اداره کل میراث فرهنگی احضار کردیم و ضمن گرفتن تعهد، به او تذکر دادیم که نباید در قالب پذیرایی و یا اقامتی آن هم بدون مجوز فعالیت کند، چون آن مجموعه شاخصههای پذیرایی از گردشگر را ندارد و تاکنون نیز مجوزی برای این کار به او داده نشده است. در آن مکان ارائه خدمات متناسب با شأن افراد و بنا نیست. اگر تاکنون فعالیت اقامتی یا پذیرایی هم انجام شده، غیرقانونی بوده است و از این به بعد نیز چنین امکانی وجود نخواهد داشت.
وی درباره اخذ ورودیه از بازدیدکنندگان بنا هم توضیح داد: اگر قرار است ورودیهای از بازدیدکنندگان دریافت شود، باید مجوز اداره میراث فرهنگی را بگیرند و روند آن طی شود، منتهی ممکن است زمانی مالک به اختیار صندوقی را گذاشته و اعلام کند که بازدیدکننده میتواند برای کمک به مرمت یا نظافت مجموعه هزینهای را به دلخواه بپردازد و علاقه مندان هم حاضر به پرداخت آن باشند، ولی نباید این اقدام اجباری باشد، چون اخذ ورودیه بدون مجوز غیرقانونی است. بابت اینکه به اجبار از مسافر ورودیه گرفته شود هم به مالک تذکر داده ایم. ما منکر مالکیت بخش خصوصی نمیشویم، منتهی این ملک مشاع است و نمیتواند بگوید چون مالک هستم حق گرفتن ورودی را دارم. حتی اگر ملک کاملاً در اختیار بخش خصوصی هم باشد، مانند بحث اقامت باید مجوز از میراث فرهنگی گرفته شود.
اسرائیلیات میکونوس
محسن کاظمی، تاریخنگار و پژوهشگر حوزه تاریخ شفاهی و صاحب آثاری چون «نقاشی قهوه خانه: خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس»، «شبح میکونوس»، «خاطرات احمد احمد»، «خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)»، «خاطرات عزت شاهی» و… در یادداشت ارسالی خود به مهر، به نقد و بررسی یک روایت مجعول درباره نامگذاری دادگاه میکونوس آلمان پرداخته است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:به سبب پژوهش برای کتاب نقاشی قهوهخانه (ماجرای ترور میکونوس) در گذشته متن روایتی را در اینترنت دیده بودم، که پس از اندکی تأمل به کذب و جعلی بودن آن پی بردم.پس از انتشار کتاب نقاشی قهوهخانه، گاه دوستانی از سر لطف، متن این روایت مجعول را برایم میفرستادند. اخیراً با نزدیک شدن به سالگرد ماجرای ترور میکونوس در حد وسیعی با بازنشر وسیع این روایت در فضای رسانهای، سایبری و گردشگری مواجه و ناچار از پاسخ شدم.
عنوان روایت مجعول عبارت است از: «علت نامگذاری دادگاه میکونوس چیست»
خلاصه روایت مجعول: حوالی سال ۱۹۴۶ م در حومه رشت فردی به نام میرزا کاظم که میراب بود ازگیل (در گویش گیلکی: کُنوس) پرورش میداد، … «در آن دوره که ایران توسط رضاخان در حال شکوفایی بود، به فرمان او برای هر ایرانی سجل (شناسنامه) صادر میشد و نام فامیل تعیین میگردید»، مأمور ثبت احوال که برای صدور سجل به میرزا کاظم مراجعه میکند، برای او نام «میکونوس» (یعنی ازگیل من) صادر میکند. بعدها فرزند او محمدجواد میکونوس با بورس تحصیلی رضاخان به آلمان میرود و در دانشگاه هومبولت برلین در رشته حقوق تحصیل میکند. سپس مدت ۳۰ سال برای دادگاه فدرال آلمان کار میکند و به عنوان قاضی برتر آلمان در قرن بیستم معرفی میشود و دولت آلمان نیز به پاس زحمات او ساختمان دادگاه برلین را به نام او به میکونوس تغییر میدهد. از محمد جواد کتابهای زیادی برجا مانده است. همچنین گزیدهای از سخنان او در ورودی دادگاه میکونوس به عنوان منشور کونوس نصب شده است (اقتباس از ترجمه مقاله «پرفسور هلموت» شماره ٣١٧ ماهنامهی اشپیگل بررسی کتاب تاریخ شناس آلمانی در زمینه آسیا میانه).
تناقضات و دلایل رد روایت
۱. فارغ از ارزیابی بار معنایی این عبارت «در آن دوره که ایران توسط رضاخان در حال شکوفایی بود، به فرمان او برای هر ایرانی سجل (شناسنامه) صادر میشد و نام فامیل تعیین میگردید»، باید گفت از سال ۱۳۰۴ ش (۱۹۲۵ م) داشتن شناسنامه و از سال ۱۳۱۳ ش (۱۹۳۴ م) داشتن نام خانوادگی برای هر فرد ایرانی اجباری شد. صدور فرمان رضا شاه در دوره حوالی ۱۹۴۶ م غلط است.۲. رضا شاه پس از اشغال ایران توسط قوای متفقین در شهریور ۱۳۲۰ (سپتامبر ۱۹۴۱)، از قدرت خلع و به جزیره موریس تبعید شد و سه سال بعد در مرداد ۱۳۲۳ (اوت ۱۹۴۴) در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی درگذشت. ساخت این قصه با شروع در حوالی ۱۹۴۶ از ریشه و بن غلط است.۳. چطور ممکن است رضا شاه که در ۱۹۴۴ فوت کرده به فرزند کسی که در سال ۱۹۴۶ صاحب شناسنامه شده (محمد جواد میکونوس) بورس تحصیلی اعطا کند؟!۴. هیچ جستوجویی به فارسی و لاتین برای عنوان «محمد جواد میکونوس» در اینترنت و در سایت دانشگاه هومبولت فرجامی نمییابد. تا چه رسد به اینکه از کتابهای زیاد به جای مانده و «منشور کونوس» نصب شده بر سر در دادگاه برلین سراغ گرفت. ۵. منبع مقاله را اقتباسی از ماهنامه اشپیگل شماره ۳۱۷ و از فردی به نام هلموت ذکر کردهاند. اشپیگل ماهنامه نیست و هفتهنامه است. شماره آن هم پیاپی درج نمیشود. این نشریه از سال ۱۹۴۷ هر هفته منتشر میشود و شماره هفته از هر سال برای آن درج میگردد. برای مثال ۴۵/۲۰۰۳ (هفتهنامه شماره ۴۵ در سال ۲۰۰۳). پس ذکر شماره ۳۱۷ غلط است. ۶. پرفسور هلموت کیست؟ هلموت نام کوچک است، پس نام خانوادگی این فرد چیست؟ در بازنشرهای بعدی این روایت مجعول عنوان کهل هم به آن افزوده شده است: «بررسی کتاب تاریخ شناس آلمانی در زمینه آسیا میانه «THE RISE AND FALL» اثر HELMOT KOHL». این گزاره دو درنگ دارد:
یکم.HELMOT غلط است و HELMUT صحیح است. دوم. هلموت کهل صدراعظم پیشین آلمان بوده و در رزومه وی چنین اثری «THE RISE AND FALL» وجود ندارد.
۷. نوشته شده که «محمد جواد میکونوس باقی عمرش را در جزیرهای در قبرس که به نام خود خریداری کرده بود گذراند، جزیره میکونوس قبرس اکنون از جزایر پر رونق قبرس بهشمار میآید.» چنین جزیرهای در قبرس وجود ندارد. میکونوس از جزیرههای کیکلادس یونان و در دریای مدیترانه واقع است.۸. این روایت مجعول پایان رمانتیکی هم دارد: «جناب میکونوس قبل از ترک آلمان درخت ازگیلی به یادبود پدرش در محوطه دادگاه میکونوس کاشت که هنوز پا برجاست و هر ساله کودکان در زادروز میکونوس دور این درخت حلقه میزنند و شعری به زبان آلمانی میخوانند.»
ماجرای واقعی میکونوس
در ۲۶ شهریور ۱۳۷۱ (۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲) حملهای تروریستی به رستورانی بهنام میکونوس در برلین صورت گرفت که در اثر آن چهار نفر کشته شدند. در سال ۱۹۹۳ برای دستگیرشدگان و متهمان ترور میکونوس، دادگاهی در منطقه موابیت شکل گرفت، که مدت سه سال و نیم به طول انجامید. نام ساختمان دادگاه «موابیت» است، و دلیل شهرت عملیات تروریستی و دادگاه مربوطه به «میکونوس» از آن جهت است که ترور در رستورانی به همین نام صورت گرفت. برای اطلاع از شرح کامل ماجرای ترور میکونوس، دادگاه و دیگر قضایای مرتبط با آن، پیشنهاد میشود کتابهای «نقاشی قهوهخانه» و «شبح میکونوس» از انتشارات سوره مهر خوانده شود.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4344/20132/80143
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4344/20132/80144
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4344/20132/80145
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4344/20132/80146
|
عناوین این صفحه
- عبور از هیئت سکولار و هیئت سیاستزده با ۵ اصل شعر آئینی
- چرا کاپلستون و تاریخش مهمند؟
- اخبار
- اسرائیلیات میکونوس