|
پرویز دوایی، نقدنویسی با کلمات شاعرانه
مسعود پویا
«تمام ستایش بی دریغی که سالهای سال است نثار پدیدههای فرهنگ غرب کرده ایم ما را ذرهای به آنها نمیچسباند. دنیای هیچکاک و گدار و آنتونیونی مرا به خود راه نمیدهد، هرقدر که من مجنون و سرگشته این عیارهای دنیا باشم. من باید تا ابد پشت درهای بسته فرهنگ غرب سینه بزنم و یا برگردم و دستم را با آتش خرد اجاقی که دارم گرم کنم... شعله «قیصر» را گرامی بداریم و در حفظ آن بکوشیم، شاید، شاید روزی آتشی شود که کاروانیان راه گم کرده را به سوی ملجایی راهبر شود...»
۵۱ سال پیش که پرویز دوایی اینها را نوشت هنوز کسی از سینمای ملی دم نمیزد. هنوز سینمای ایران محترم شمرده نمیشد و هنوز طبقه متوسط شهری علاقهای به تماشای فیلم ایرانی نشان نمیداد. اتفاق سال ۴۸، آمدن قیصر و «گاو» و شروع سینمای متفاوت ایران با همراهی و دلسوزی و پایمردی او که چهره شاخص منتقدان بود، اهمیتی مضاعف یافت. معلم و راهنمای جوانهای نیم قرن پیش و برادر بزرگتر موج نوییها که حرفش خریدار داشت، خوشبختانه همچنان هست و در خلوت خودخواسته اش در پراگ هنوز مینویسد.
ترجمه میکند و نوشته هایش همچنان خوانده میشوند.تجلیل از پرویز دوایی، ادای دینی است به منتقد و نویسنده و مترجمی که در همه این سالها سینما را با سین بزرگ نوشت و عاشقی از یادش نرفت.
اسم دوا، رسم صفا
علیرضا محمودی: سالهاست که پرویز دوایی از «اسم» به «رسم» کشیده شده؛ رسمی که ۴۰ سال است خواهان دارد. زیاد و جمعیت طور نه، اما دائمی و بامعرفت. نامههای پی در پی پراگ یک فرستنده دارد. اما گیرنده اش نشان خانههای پر شماری است. این حال یکه برای پرویز دوایی حاصل جمع و تفریق زمان و مکانی است که برای هراهل بخیه، سایه طوبی و آب زمزم است.
همه پرویز دوایی تا ۱۳۵۳ فراموش شده. از فیلمنامههایی که خاچیکیان و اکهارت ساختند کسی حرف نمیزند. نقدهای دوایی را نه کسی میخواند و نه کسی تدریس میکند. پاتوقها و گعدهها و رفت و آمدها و رفقا و دفترمجلهها و دفتر جشنوارههایی که دوایی به آنها میرفت و میآمد یکی به یکی درکمد ساختمانها و ذهن آدمها مه و محو میشود.
پیدا کردن دوایی قبل از «خداحافظ رفقا»، جستن آدمی است که زیر چنارهای «کاخ» و سایههای «کوشک» آخرین پرسهها و نفسها را زد و میان ایران و چک گم شد. آن شخصیت در صفحه آخر «سپید وسیاه» خاک شد و کات به سیاهی و پایان.
اولین سال دهه ۶۰، پرویزدوایی به شکل خاصی متولد میشود. کتابی خاص، انتشاراتی خاص، کتابفروشی خاص و کتابفروش خاص. «باغ» را انتشارات زمینه که در انقلاب نبود و در تجریش بود و ناشرش کریم امامی بود و کتابفروشاش گلی امامی منتشر کرد. کتاب با جلد کاهی رنگش از همان اول بنای رویا را گذاشت. خاطرات و تصاویری از کودکی و نوجوانی مردی که روحش نه در زمان حال و گذشته که در رویایی از تهران راه میرود و عکس میگیرد و چیزکی مینوشد و چیزهایی مینویسد.
خوانندگان در تهرانی که ریخت اش را شسته و پهن کرده کتابی را باز میکردند که در آن مردی از پراگ برای ما از خانه، آدمها، خیابان ها، درختها، جویها و جریانها زندگی میگوید. خواننده میخواند، نه داستان است نه خاطره، چیزی که میخواند شبیه خوابهای خوش است. آنقدر خوش که از ترس از دست رفتن کسی دنبال تعبیرش نمیرود.
رفقا دستشان میآمد که «پسرخا لهای» که از ایران به رسم جفا رفت حالا به یاد صفا برگشته است. رویایی زنده و خون دار و جوان از نوشتهها به قفسه کتابها رسوخ میکند. او برای نسل خود ننوشت که همه ارجاعش نقشه تهران و بلدیه باشد. او بلدی رویا بین شد تا برای نسلهای اهل تخیل رویایی از تهران بسازد و رویای دوایی در شهر بی رویا خریدار پیدا کرد. نسلی که رویا در سالهای انقلاب و جنگ برایش دریغ و حسرت شده بود، حالا روی خاک و خانههای تهران برای خودش رویا داشت؛ رویایی که دوایی در طول ۴ دهه، کلمه به کلمه و نوشته به نوشته و کتاب به کتاب آن را ساخت.
او کارمند دربند کانون و نویسنده آزاد مجلات نبود. او مستخدم زبان و کارگر سلیقه اش شد. دوایی به تهران برنگشت. تهران را ساخت. شهری پر از باغ و درخت. دوایی باغ ننوشت، باغ را ساخت و خودش شد مقیم آن. وقتی شهرش، در ذهن همه رویابینهای مقیم مرکز و حومه، حال و جان گرفت، به درختان چنار تکیه داد لیموناد سرکشید و از گیشه رکس برای شزم و بلای جان جاسوسان وتارزان بلیت لژ خرید.
او از آن شهر برای اولین مطلب غیرسینمایی هر سال مجله سینمایی، چیزهایی مینویسد. کتابهای سینمایی و غیر سینمایی ترجمه میکند. در فهرست پرفروشها جا میشود و مثل یک مکان برای هم نشینی با رویا به جذابیت پنهان شهر پراگ برای مسافران ایرانی تبدیل میشود. آنها میخواهند جرعهای دوایی بنوشند و باز برگردند. در هر مرام و مسلکی چهل سال امتحان جواب دادن برای هر دوایی، کافی است.
عاشقانههایی برای تمام فصول
مهرنوش سلماسی: روزنامهنگار، مترجم، داستاننویس، سناریست و منتقد سینما. پرویز دوایی همه اینها را تجربه کرده، بهعلاوه کارهای دیگر مثل برگزاری فستیوال کودک در دهه ۵۰. بهعنوان پیری فرزانه عمر بابرکتی داشته و در هر حوزهای که فعالیت کرده مثمرثمر واقع شده. هم داستان ترجمه کرده و هم داستان نوشته.
راوی روزگار سپریشده و معنادهنده واقعی نوستالژی در ایران و راوی حکایتهایی دلپذیر از تهرانی که یا دیگر نیست و نابودشده یا مسخ شده و تغییر چهره داده و حالا یکی از مهمترین جنبههای اسنادی شهر خاطرهها و رویاها و عاشقانههای خاص و دلپذیر را باید در نوشتههای دوایی جستوجو کنیم. ما از دریچه نوشتههای دوایی عاشق تهران قدیم شدیم؛ از طریق بهاریههایی که مجله فیلم منتشرش میکرد و کتابهایی که مدام به بازار نشر میآیند تا نشانهای باشند بر تداوم حضور پربار و پر حاصل یک استاد؛ استاد پرویز دوایی.
نکته دوایی، حضور پررنگ عشق در آثارش است؛ عشقی از عمق جان برآمده که در داستانهایش معمولا با روایتهایی دلکش از دوران نوجوانی همراه است و در نقدها با شور و شیدایی به فیلمها و فیلمسازان. بارها پیش آمده که با فیلمی قدیمی ارتباط چندانی نتوانستهام برقرار کنم، ولی نوشتهای از دوایی دربارهاش را بارها خواندهام و از این شور عاشقانه بهرهها گرفتهام. دوایی عاشق هیچکاک بود و هست.
همه فیلمهای هیچکاک شاهکار نیستند، ولی هر نوشتهای از دوایی درباره فیلمی متوسط از هیچکاک هم میتواند حکم ارزشافزودهای بر اثر را داشته باشد. اگر فیلمی خیلی دوستداشتنی بهنظر نمیرسد، ولی دوایی ۵۰ سال پیش آن را دوست داشته و این دوستداشتن را مکتوب کرده، متن نوشتاری حتی فراتر از فیلمی که دستمایه نقد بوده، به قول خود دوایی «به زندگیاش در ذهن ادامه میدهد.»
همه ستایشهای عاشقانه از هیچکاک و فورد و نیکلاس ری و سام پکین پا به کنار؛ بخش قابل توجهی از اهمیت دوایی از نوشتههای موجآفرین و تأثیرگذارش درباره سینمای ایران میآید؛ جایی که دوایی در مقام کاشف فروتن الماس، از دل سینمای فارسی، استعداد و قریحه و ذوق سینمایی را یافت و با تکیه بر سواد و موقعیتش بهعنوان منتقدی برجسته، چونان استاد راهنما، هدایتگر جوانها شد. آنچه از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ تحت لوای موج نو در سینمای ایران جریان داشت تا حد زیادی محصول تلاش دوایی بود.
از موج نو بهعنوان هیجانانگیزترین جریان فیلمسازی در ایران نام برده شده و سهم دوایی در ضیافت «قیصر»، «رضا موتوری»، «داش آکل»، «گاو»، «پستچی»، «طوقی»، «خداحافظ رفیق»، «تنگنا»، «صبح روز چهارم»، «رگبار» و... بیش از هر منتقدی است. موج نو وقتی موجودیت یافت که مطبوعات به حمایتش پرداختند و قافلهسالار سینمایینویسها در آن سالها پرویز دوایی بود. نقشاش چنان کلیدی بود که خداحافظیاش با نقدنویسی و بعد مهاجرتش، به افول نقد فیلم در ایران انجامید.
منتقدی که کیمیایی از او به استادی یاد میکند و نادری در محضرش درس میآموزد و مهرجویی ستایشاش میکند، بعد از سالها غربتنشینی همچنان اهمیتش را حفظ کرده. چنانکه فیلمسازان نسلهای بعدی تا پایشان به پراگ میرسد سراغ دوایی را میگیرند و شاید پشت عکسگرفتن با استاد، اعتباری را جستوجو میکنند که هر نوع انتساب به او میتواند به همراه داشته باشد.
پرویز دوایی عزیز را با نقدهای فراموشنشدنیاش، ترجمههای کاربردی و داستانهای دلپذیرش به یاد میآوریم. با تأثیرش بر سینمای ایران و بهاریههایش در همه این سالها که فصل مشترک تمامشان عشق است؛ عاشقانههایی برای تمام فصول.
راهزنانِ کوچه دلگشا
جواد طوسی: اگر نوستالژی و بازی حسی و عاطفی با سینما را عادت بدی ندانی، در آن صورت پرویز دوایی بخش دلخواهی از حافظه تاریخی تو بهعنوان یک عاشق دلسپرده سینما میشود. منِ نوجوان که در کنار پدر درجهدار ارتشیام با فیلمدیدن در برنامههای صبح جمعه و بعد ازظهر سهشنبه «سینما ارتش» و پرسهزنی در لالهزار و اسلامبول و نادری الکیالکی عشقِ فیلم شدم و با نیت خیر همان پدر مقدس بیستارهام، بدون تعصب با فیلم ایرانی و خارجی بُر خوردم، نخستینبار در سلمانی محلهمان هنگام ورقزدن مجله هفتگی «سپید/ سیاه» که برای خواندن دمدستی مشتریها روی میز کوچک آنجا در کنار مجلههای دیگری مثل «روشنفکر»، «تهران مصور»، «جوانان» و «اطلاعات هفتگی» گذاشته شده بود با اسم پرویز دوایی آشنا شدم که یکی از اسامی مستعارش «پیام» بود.
یادم هست درباره یکی از همان فیلمهای خارجی صبحجمعه برنامه سینما ارتش که به اتفاق پدرم در سینما رویال دیده بودیم، نقدی در صفحه ماقبل آخر این مجله رنگ و رورفته نوشته بود. با آنکه آن موقع زیاد تو باغ نبودم، ولی نثر دلنشین پیام، نظرم را جلب کرد. پدرم روزنامهخوان بود و علاوه بر روزنامه اطلاعات، مجله اطلاعات هفتگی و برای من هفتهنامه «دختر و پسران» میخرید. بلافاصله بعد از آمدن به خانه از پدرم خواستم که از این به بعد مجله سپید/ سیاه را هم بخرد، ولی ساز مخالف کوک کرد و گفت: «مگه حقوقم چقدره که یه مجله دیگه هم به اینها اضافهش؟».
این مسئله باعث شد که بهخاطر دوایی زود به زود میرفتم سرم را اصلاح میکردم. اما مدتی بعد، نزدیک محلهمان یک کتابفروشی دست دوم پیدا کردم که مجلههای قدیمی و استفادهشده را کرایه میداد و در میانشان مجلات سپید /سیاه هم بود. من براساس علایق آن دورانم در کنار کتابهای جیبی پلیسی «مایک هامر» و «لاوسون» و قصههای کوتاه صادق چوبک و صادق هدایت، مجله سپید/ سیاه و از دورهای به بعد مجله «فردوسی» را با پول توجیبی ناچیزم کرایه میکردم و با چه عشقی میخواندم. بعضی از روجلدهای بیپرده مجله فردوسی و طنازیهای خاص و عریانِ سردبیرش عباس پهلوان، جنس متفاوتی از ژورنالیست را پوشش میداد.
منِ عشق سینما فارغ از این حرف وحدیثها و تب و تابِ جنگ ویتنام و بیتلها و هوشی مین و موشه دایان و عبدالناصر و مینی ژوپ و بحث و جدلهای شاعرانه براهنی و نوری علاء و نادرپور و کیومرث منشیزاده و رؤیایی که نشانهها و ترکشهایش را در طراحی روجلد و صفحات مجله فردوسی میدیدیم، سرم توی نقد فیلمهای صفحه آخر مجله بود که در یک دوره آدم اصلیاش پرویزخان دوایی بود. او مرا با دنیای هیچکاک و سینمای سهل و ممتنعش آشنا کرد و تصویری متفاوت و در عین حال حسی عاطفی از دوره اول فیلمسازی مسعود کیمیایی (تا فیلم «داشآکل») ارائه داد…
حالا در غیابش بعضیها منبر میروند و این شیوه نقدنویسی که در آن تشّخص کلام و ادبیات و هویتمندی صاحب قلم موج میزند را کهنه و عقبمانده و از دور خارج شده میدانند، چون معتقدند آدرس غلط به صاحب اثر میدهد. بخش دیگری از گذشته و دنیای ذهنی و نوستالژیک پرویز دوایی را در قصهها و عاشقانههایش همچون «باغ»، «بازگشت یکهسوار»، «سبز پری»، «ایستگاه آبشار»، «امشب در سینما ستاره» و خاطرهنگاریها و بهاریههایش میتوان جستوجو کرد. همان منبریهای عصا قورتداده و ضدنوستالژی، این دنیا و حس و حال رویاپرداز را هم نفی میکنند و تِز و همسرایی مشترکشان این است که «حسرتخواری گذشته، یعنی عقبماندگی و ارتجاع.
هر دوره اقتضائات و روش زندگی خودش را دارد» و... از این اباطیل. خودم ترجیح میدهم به اینگونه دیدگاههای متفرعنانه پوزخند بزنم. مگر میشود برای کسی که نمیتواند به هر دلیلی با یک دوره تاریخی تغییر یافته ارتباط برقرار کند و در مقایسه به یک گذشته خاطرهانگیز چنگ میزند، نسخه تجویز کرد؟ اگر تو مثل بروبچههای مجموعه باغ و ایستگاه آبشار کودکی و نوجوانی نداشتی و همچون بازگشت یکهسوار و سبز پری سوار اسب خیال نشدی و عشق و رؤیا و فانتزی و تمنای درون در وجودت به قابها و ریتمهای ماندگار تبدیل نشده، این مشکل توست. اگر از دید این زُعَما محشورشدگان با این دنیای ثبتشده در ذهنی خیالپرداز عقب ماندهاند، من این عقبماندگی را بریبسبودنی این چنین ترجیح میدهم.
در این روزهای بیدل و دماغ کرونایی و در این برزخ تبعیدگونه، چه فرصتی بهتر از این که یاد آقا پرویز دوایی کنیم و به عشق او سینما را در همان عاشقانهها و معبد رویاها جستوجو کنیم. سرت سلامت پرویزخان و با یکهسوارت همچنان بتاز و نگذار با تشنگی پیر شویم.
از پراگ با عشق
محسن فرجی از جایگاه پرویز دوایی بهعنوان داستاننویس میگوید. سابقه داستاننویسی پرویز دوایی به سالهای دور بازمیگردد؛ سالهایی که دوایی مشهورترین منتقد سینمای ایران بود، ولی گاهی داستانهایی هم از او در نشریات چاپ میشد. در دهههای ۴۰ و ۵۰ چندین داستان از دوایی در مطبوعات منتشر شد که برخی از آنها در واقع طرحهایی برای فیلمنامه بودند.
کتاب «منطق حیرانی» چاپ شد؛ استدلالهای حقوقی چگونهاند؟
کتاب «منطق حیرانی (درباب استدلال حقوقی)» نوشته حسن جعفری تبار بهتازگی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است.
حسن جعفری تبار نویسنده اینکتاب، عضو هیات علمی دانشگاه تهران است و میگوید استدلال برای ارائه دلایلی برای باورها و توجیه تصمیمات است تا با اینکار بتوان دیگران را نسبت به اینباورها و تصمیمات مجاب کرد. البته بسیاری از چیزها که در زبان مردم گفته میشود به قصد اقناع نیست اما آنچه در جامعه رخ میدهد بهشدت نیازمند قبول دیگران است؛ هم آنچه قانونگذاران برای تصویب قوانین انجام میدهند هم آنچه استادان و دانشجویان در مباحث حقوقیشان میگویند؛ و هم آنچه وکلا و قضات در نقد و داوری قضایای دادگاهی مینویسند.
طبق توضیحات نگارنده اینکتاب، استدلال حقوقی چهارگونه است: استدلال قانونگذاران برای تصویب قانون، استدلال نظریهپردازان در ارائه نظریات حقوقی، استدلال قاضیان برای صدور رای و استدلال وکیلان به نفع موکلانشان در دادگاه. البته نویسنده کتاب اضافه میکند که زمانی بود که قضات، رای خود را بدون استدلال بیان میکردند و محکومان و شهروندان مجبور به اطاعت بودند اما در دوران اخیر، قانون بیشتر کشورها، دادگاهها را به ذکر دلیل یا دلایل تصمیماتشان مکلف کرده است.
جعفری تبار در مقدمه کتاب از ۳ رویکرد اصلی استدلال حقوقی گفته و آنها به اینترتیب شمارش و تشریح کرده است؛ رویکرد صوری یا منطقی، رویکرد خطابی یا مادّی و رویکرد گفتوگویی (دیالوژیک). او میگوید رویکرد صوری یا منطقی را به ایندلیل که غالبا در قالب یک قیاس منطقی بیان میشود، آنالوطیقای حقوقی نام میگذارد تا اشاراتی به نامگذاریهای تاریخ منطق ایرانی نیز داشته باشد. او در رویکرد صوری از ۳ شیوه قیاسی و گزارهای و ریاضی گفته و اضافه میکند که هرسه به نتیجهای واحد میرسند.
کتاب «منطق حیرانی» ۹ فصل یا گفتار دارد که بهترتیب عبارتاند از:
گفتار نخست: قیاس حقوقی (اِسکاتِ مخاطب)، گفتار دوم: خطابه حقوقی (اقناع مخاطب)، گفتار سوم: خطابه حقوقی (احتمال علیه ضرورت)، گفتار چهارم: جَدَل حقوقی (الزام مخاطب)، گفتار پنجم: گفتگوی حقوقی (گفتمان عقلانی)، گفتار ششم: گفتگوی حقوقی (نظریه آئینی)، گفتار هفتم: حیرانی حقوقی (قانونگذاری)، گفتار هشتم: حیرانی حقوقی (قضاوت) و گفتار نهم: مغالطه حقوقی.
به غیر از اینفصول هم، مقدمه در ابتدا و کتابنامه و نمایه در انتهای کتاب آمدهاند.
نویسنده کتاب معتقد است در آنالوطیقای حقوقی هر مساله حقوقی یک پاسخ روشن و قطعی و دم دست در درون نظام حقوقی دارد و کسی که با استدلال صوری استدلال میکند، متکلم وحده است و کاری به مخاطب و شنونده خود ندارد. جعفری تبار میگوید چنینکسی، چنین میاندیشد که سخنش آنقدر درست است که نه فقط چیزی برای مخالفت با آن باقی نمیماند، بلکه از اساس کسی حق رویارویی با آن را ندارد. مولف کتاب، در قضاوت، هیچپاسخی را درست نمیداند و میگوید قاضی با هر آنچه برابرش مطرح میشود، باید بهشکلی متردّدانه مواجه شود و پاسخ نهایی را با حذف گزینههای متفاوتی که مطرح میشوند به دست آورد؛ پاسخی شجاعانه و در عین حال محتاطانه. او در پایان کتاب به مغلطه و اهمیتاش در حقوق هم اشاره کرده و میگوید بهرغم غلطافکن بودن کلی مغالطات در استدلالها، گاهی ارتکاب برخی از مغالطات را در حقوق مجاز دانستهاند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
آلکسی در اعتراض به دورکین، میگوید هم قواعد و هم اصول هر دو فقط در بادی امر اعمال میشوند، زیرا همیشه ممکن است هم برای اعمال قاعده و هم برای اعمال اصل استثنایی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، وقتی از کار قاضیان سخن میگوییم، همیشه در مقام اجرای قانون هستیم نه در مقام انشاء آن، و بنابراین آنچه در مقام عمل برای قاضی اتفاق میافتد همواره تزاحم دو هنجار است، خواه تزاحم دو هنجار از سنخ اصول و یا از سنخ قواعد. میتوان از نوعی دیگر نیز به تعبیر آلکسی نگریست؛ به نظر آلکسی و به تعبیر من، نه قواعد حقوقی نص هستند و نه اصول حقوقی؛ این هر دو فقط ظاهرند اما البته ظهور هرکدام با دیگری متفاوت و مدرّج و مشکّک است. ظهور قواعد، از حیث معنا، بیشتر است و آنها را به نص نزدیک میکند، ولی اصول در گام نخست، نه از حیث معنا بلکه از نظر اجرا، مناسبتر (=اَشْبَه) به نظر میرسند اگرچه مکن است در گام بعدی، اجرای اصلی دیگر برای قاضی شبیهتر به حق به نظر برسد. بدینسان، اصول حقوقی احکامی هستند برای بهتر کردن اوضاع؛ این اصول بهترین حالت را پیشنهاد میکنند، و نشان میدهند چگونه چیزهایی همچون آزادی یا حاکمیت قانون در بالاترین درجه ممکن پذیرفته شدهاند و بر چیزهای دیگر برتری دارند. البته هر یک از این اصول در درجات مختلف اجرا میشوند، و تعیین این درجات وابسته است به اولا شرایط دعوای واقعیای که در دادگاه مطرح است، و ثانیا به امکانات قانونیای که برای قاضی وجود دارد. به عبارت دیگر، خود قوانین نیز ممکن است یک اصل را بر دیگری ترجیح داده باشند، چنان که اگر قانونی اجازه میدهد محکومی زندانی شود، بیگمان اصل آزادی را نسبت به او مرجوح کرده است.
اینکتاب با ۳۰۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۶۰ هزار تومان منتشر شده است.
اخبار
آموزگاران بدون مرز
پس از شیوع بیماری کرونا در کشور بنابر تصمیم ستاد مقابله با کرونا و ابلاغ نهاد کتابخانههای عمومی کشور، کتابخانههای عمومی همچون سایر مراکز فرهنگی، به منظور قطع زنجیره انتقال این ویروس و حفظ جان اعضا و مراجعه کنندگان، به صورت موقت تعطیل شد؛ اما این موضوع به معنای تعطیلی فعالیت و ارائه خدمات کتابخانهها نبود. ماهیت حرفه کتابداری از یک سو و نیاز مبرم مخاطبان به کتاب و خدمات کتابخوانی در دوران کرونا، به ویژه کودکان و نوجوانان، باعث شد تا کتابداران به صورت خودجوش با عزیمت به فضای مجازی و استفاده از ظرفیتهای آن، ارتباط خود را با اعضای کتابخانههای عمومی حفظ و خدمات کتابخانهای را به آنها ارائه دهند.
کاظم حافظیان رضوی، عضو انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران درباره تأثیرات وقوع بحران کرونا در ارائه خدمات و فعالیتهای کتابداران گفت: پیش از هر چیز از همه کتابداران و همه کسانی که در این مدت زحمت کشیدند و نگذاشتند که چراغ کتابخانهها خاموش شود، تشکر میکنم. چرا که روشن ماندن چراغ کتابخانه به باز بودن و یا بسته بودن بنای کتابخانهها نیست، بلکه این فعالیتها و خدمات کتابخانهای است که چراغ آن را روشن نگه میدارد.وی افزود: خوشبختانه در این دوران سخت کرونایی، امکانات استفاده از فضای مجازی فراهم بود و کتابداران توانستند از این فرصت به خوبی استفاده کنند؛ به ویژه کتابداران کتابخانههای عمومی که با عموم مردم سروکار دارند، با اقدامات خودجوش و خلاقانه خود باز هم ثابت کردند که کتابخانه عمومی دانشگاه مردم است و با استفاده از ظرفیتهای فضای مجازی خیلی خوب توانستند ارتباط و تعامل خود را هم با اعضا و هم با همه مردم برقرار کنند و نگذاشتند در این دانشگاه به روی مردم بسته شود.این پیشکسوت عرصه کتابداری و اطلاعرسانی با اشاره به مشاهدات خود از فعالیت کتابداران کتابخانههای عمومی در دوران تعطیلی کتابخانهها گفت: در کنار ارائه خدمات کتابداری، برنامههایی چون برگزاری برنامههای مجازی، وبینارهای مختلف و محافل ادبی آنلاین اتفاقات بسیار خوبی بودند؛ حتی در نقاطی از کشور که کمترین امکان ارتباطی وجود داشت نیز کتابداران سعی کردند تنها با استفاده از یک تلفن همراه پیام شأن را به مخاطب برسانند و خدمات مختلفی از جمله ارائه کتابهای الکترونیک، برگزاری پویشهای مختلف، قصه گویی، کاردستی و غیره را ارائه کنند.کاظم حافظیان رضوی ادامه داد: در مجموع معتقدم که کتابداران توانستند از این فرصت به خوبی استفاده کنند و خوشحالم از اینکه این رخ داد باعث میشود که از این پس امکانات مجازی به شیوهای بهتر و با تدابیر خیلی حساب شدهتری در خدمت کتابخانهها و کتابداران قرار گیرد. از سوی دیگر نیز این درک در جامعه ایجاد شد که فضای مجازی چه خدماتی را میتواند به مردم ارائه دهد و از این پس میتوان حساب ویژهای روی ظرفیتهای آن باز کرد.این عضو انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران گفت: من یک عنوان مهم برای کتابداران به کار میبرم و آنها را آموزگاران بدون مرز در آموزش عنوان میکنم؛ یعنی هیچ موضوع یا اتفاقی نمیتواند کتابداران را از آموزش جامعه بازدارد و کتابداران همیشه سعی میکنند که یادگیری مادامالعمر را هم برای خودشان و هم برای مخاطبانشان فراهم کنند. خوشبختانه این عزیزان در این آزمون هم در جایگاه معلم کتابدار سربلند بوده و هستند.
آزمای جدید با پرونده خسرو سینایی و کارگاه نمایش چاپ شد
صد و پنجاهمین شماره ماهنامه فرهنگی اجتماعی آزما ویژه شهریور ۹۹ بهتازگی منتشر شده و روی پیشخوان مطبوعات آمده است.
«خوابزدگی تا کجا و کی؟» نوشته هوشنگ علم و «این چشمها و نگاههای تهی» نوشته ندا عابد دو یادداشتی هستند در جایگاه سرمقاله اینشماره نشریه مذکور چاپ شدهاند. مطلب بعدی «نه بر مُرده، بر زنده باید گریست» نوشته نصرالله حدادی است.در بخش گزارش، مقاله «کاخ گلستان و میراثهایی در دل تاریکی» نوشته ماهرخ ابراهیمپور، گفتگوی «گنجینههای گمشده در فضای گیج» با سیدعلی آل داوود و «گنجینههای دور از دسترس کاخ گلستان» با غلامحسین زرگرینژاد درج شده که حول محور اتفاقات و کشفیات اخیر کاخ گلستان در تهران قرار دارند. پرونده بعدی اینشماره آزما، «یادنامه خسرو سینایی» است که چندی پیش بهدلیل ابتلا به بیماری کرونا درگذشت. در پرونده خسرو سینایی، گفتگوی چاپنشدهای از او با عنوان «از شعله کبریت تا آفتاب خلاقیت» از فرانک آرتا، مقاله کوتاه «اعجاز سینایی تجسمبخشیدن به آنچه نامرئی است» به قلم ایلیا آل خمیس، یادداشت «آیا توانستیم جهان بهتری بسازیم؟» نوشته سرمد قباد و یادداشت کوتاه «سینایی، سینماگر اهل صلح» به قلم علی فرهمند درج شدهاند. پرونده بعدی و اصلی شماره صد و پنجاهم آزما، درباره کارگاه نمایش است که با عنوان «کارگاه نمایش، ستیز فردا و دیروز در بنبست کلانتری» چاپ شده و مطالبی را از شقایق عرفینژاد، پروانه کاوسی، سعید نوری، کاظم شهبازی، هوشنگ توکلی و گفتگوهایی با صدرالدین زاهد و مهوش افشارپناه را شامل میشود. پس از پرونده کارگاه نمایش، گفتگویی با عباس پوررباب با عنوان «اقلیم، حلقه گمشده در معماری» چاپ شده و سپس مقاله «انسانشناسی عشق و عواطف (نگاهی متفاوت به مقوله عشق و تاثیر آن بر وجوه مختلف زندگی)» نوشته ناصر فکوهی منتشر شده است. در بخش «نگاه» اینشماره آزما هم نوشتارهایی از هوشنگ علم، یونس شکرخواه، ابراهیم رستمیان، رضا خاکینژاد، مسعود شهامیپور، محسن آزموده و فرهاد عابدینی درج شدهاند. گفتگو با پاکسیما مجوزی نویسنده رمان «او شبها میآید» هم مطلب بعدی است که در بخش گفتگو چاپ شده است.
اخبار
«درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی» چاپ شد
کتاب «درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی» نوشته ویل دادلی بهتازگی با ترجمه سیدمسعود آذرفام توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی اینکتاب سال ۲۰۰۷ منتشر شده است.
ویل دادلی نویسنده اینکتاب استاد فلسفه کالج ویلیامز، در اثر پیش رو تلاش کرده شرح دقیق و نظاممندی از مکتب فلسفی ایدئالیسم در آلمان ارائه کند. او روند تکوین و بسط اینمکتب فکری را برای مخاطبش توضیح داده و کتابش میتوان راهنمای خوبی برای دانشجویان و علاقهمندان فلسفه باشد. نکته مهمی که درباره نوشتههای فلاسفه مکتب ایدئالیسم وجود دارد، دشوار و سختخوانبودن آنهاست که در اغلب موارد، فهمشان را برای مخاطب مشکل میکند. بخشی از اینسختی را میتوان به ذات پیچیده و عمیق تفکرات فلاسفه اینمکتب نسبت داد و بخش دیگرش هم مربوط به شیوه نگارشی آنهاست. ویل دادلی تلاش کرده با کنار زدن اینمانع، ایدئالیسم را به خوبی برای مخاطبانش تشریح کند.
دوران شکوفایی ایدئالیسم براساس سنت رایج در کتابهای تاریخ فلسفه، بین مقطع چاپ کتاب «نقد عقل محض» امانوئل کانت و مرگ هگل است؛ یعنی از سال ۱۷۸۱ تا ۱۸۳۱ میلادی. در اینبازه زمانی، ایدههای انقلابی عصر جدید خود را با مولفههایی مثل عقلانیت، آزادی و پیشرفت نشان دادند. در این ۵۰ سال شکوفایی ایدئالیسم، ۴ فیلسوف مهم تاریخ فلسفه غرب و آلمان ظهور کردند که تاملات و نوشتههایشان، باعث شکلگیری انقلابی در فلسفه شد و همچنین مسیر فلسفی پس از آنها را هم تحت تاثیر قرار داد. اینچهار تن عبارتاند از: کانت، فیشته، شلینگ و هگل.
ایدئالیسم آلمانی سیطرهای تمامعیار بر فلسفه آلمانی داشت و انقلابی در متافیزیک، معرفتشناسی، منطق، فلسفه طبیعت، اخلاق و سیاست زمانه خود به پا کرد که تأثیرش هنوز در نحلههای فلسفی کاملاً محسوس است. اینجنبش فکریِ ملهم از آرمانهای روشنگری که بزرگترین دستاورد عینیِ روشنگری یعنی انقلاب فرانسه، را به منزله سپیدهدم عصری جدید میستود، چناناهمیتی برای تاریخ فلسفه دارد که آن را با دوره طلایی فلسفه در یونان باستان مقایسه کردهاند.
کتاب «درآمدی بر فهم ایدئالیسم آلمانی» شرحی مقدماتی برای درک مکتب ایدئالیسم آلمانی است که به سیر تکوین و تطور این جنبش به نمایندگیِ کانت، فیشته، شلینگ و هگل میپردازد و نویسندهاش نشان میدهد ایدئالیسم استعلایی کانت چگونه شکل گرفت و چگونه فیلسوفان متعاقب کانت پروژه او را حتی خودآگاهانهتر از خودش بسط دادند.
اثر پیشرو ۷ فصل اصلی دارد که بهترتیب عبارتاند از: «مقدمه: مدرنیته، عقلانیت و آزادی»، «کانت: ایدئالیسم استعلایی»، «چالشهای شکاکانه و بسط ایدئالیسم استعلایی»، «فیشته: به سوی ایدئالیسمی علمی و نظاممند»، «شلینگ: ایدئالیسم و مطلق»، «هگل: فلسفه نظاممندِ بدون بنیاد» و «نتیجهگیری: عقلانیت، آزادی و مدرنیته؟».
پیش از اینفصول، پیشگفتار مترجم، سپاسگزاری، فهرست اختصارات و سالشمار ایدئالیسم آلمانی درج شدهاند. پس از پایان فصلهای کتاب هم پرسشهایی برای بحث و بازنگری، برای مطالعه بیشتر، منابع، واژهنامه انگلیسی به فارسی و نمایه کتاب چاپ شدهاند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
اینکتاب با ۳۱۹ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۸ هزار تومان منتشر شده است.
دم شفافیت دادههای فروش «تنت» در گیشه باعث خشم استودیوها شد
افرادی که ارقام درآمدهای باکس آفیسی را تحلیل میکنند متوجه شدهاند که به طور تعجبآوری هیچ شفافیتی در ارتباط با ارقام فروش فیلم علمیتخیلی ۲۰۰ میلیون دلاری کریستوفر نولان یعنی «تنت» که آخر هفته قبلی در سینماهای آمریکا روی پرده رفت، وجود ندارد.
از وقتی «تنت» نمایش داده شده، استودیوی سازنده آن یعنی برادران وارنر با دقت مقدار کمی از دادههای باکس آفیسی فیلم را به خبرنگاران و استودیوهای رقیب داده است. این در حالی است که استودیوها همیشه اطلاعات باکس آفیسی را به صورت روزانه و کامل منتشر میکنند. با وجود اینکه نمایش «تنت» از سوم سپتامبر آغاز شد، برادران وارنر تا ششم سپتامبر سعی کرد تا رسماً اعلام کند که این فیلم در آخر هفته اول اکران خود ۲۰ میلیون دلار فروخته که نتیجهای متوسط برای فیلمی با این اندازه است.
ناظران صنعت فکر میکنند استودیو منتظر است تا ارقامی بزرگ را برای کل آخر هفته منتشر کند و بعد از آن شروع به انتشار روزانه ارقام کند. اما استودیو نگران است که خبرنگاران و رقبا نتایج را ناعادلانه تحلیل کنند و بگویند «تنت» شکست خورده است. برادران وارنر از خبرنگاران خواسته پسزمینه ماجرا را هم توصیف کنند و بگویند به خاطر بسته بودن بازارهای بزرگ از جمله نیویورک و لسآنجلس و به خاطر فعالیت بقیه سینماها با ظرفیت محدود، از ابتدا انتظار میرفت اکران «تنت» ضعیفتر از حالت معمول باشد. از طرف دیگر، با وجود اینکه عجیب است که استودیویی مانند برادران وارنر دادههای فروش فیلم خود را به درستی برای پروژهای که شاید عظیمترین فیلم سال باشد اعلام نکند، بسیاری از بازیگران هالیوودی خواستار موفقیت «تنت» هستند. استودیوهای رقیب از نزدیک عملکرد این فیلم در دوران پاندمی را تماشا میکنند چون نتیجه آن نشان میدهد که در حال حاضر اکران دیگر فیلمهای بلاکباستری عظیم میتواند ایده خوبی باشد یا نه.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4356/20230/80607
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4356/20230/80608
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4356/20230/80609
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4356/20230/80610
|
عناوین این صفحه
- پرویز دوایی، نقدنویسی با کلمات شاعرانه
- کتاب «منطق حیرانی» چاپ شد؛ استدلالهای حقوقی چگونهاند؟
- اخبار
- اخبار