|
سامیار محمدی: فضای رقابتی جشنواره کودک به ما انگیزه داد
«سامیار محمدی» گفت: در جشنواره فیلم کودک، دوستان خوبی پیدا کردم و فضای رقابتیاش به همه ما انگیزه داد ضمن آن که توانستم با کمک حرفهایها متوجه اشکالاتم بشوم.
به گزارش امتیاز، «سامیار محمدی» بازیگر نوجوان که در سیویکمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان پروانه زرین بهترین بازیگر را برای فیلم «تپلی و من» دریافت کرده است، درباره اولین بازیاش گفت: «فیلم «خشم وهیاهو» که درپنجسالگی بازی کردم، اولین فیلمم محسوب میشود. این فیلم باعث شد تا در عرصه بازیگری وارد شوم. بسیار به بازیگری علاقهمند بودم و به همین خاطر در کلاسهای بازیگری ثبت نام کردم. قبل از «خشم وهیاهو» چند تئاتر نیز بازی کرده بودم.
او ادامه داد: اولین فیلمی که در عرصه کودک ونوجوان بازی کردم،کار «قهرمان کوچک بود»که در این فیلم نقش یک بچه غول را ایفا کردم. پشت صحنه این فیلم بسیار شاد بود و همین موضوع باعث می¬شد تا هیچ استرسی نداشته باشم.
بازیگر فیلم «پاستاریونی» با اشاره براینکه الگویش در بازیگری «نوید محمدزاده» است، توضیح داد: همه فیلمهای نوید محمدزاده را ندیدهام ولی از همان زمان فیلم «خشم وهیاهو» که با ایشان همبازی بودم، فهمیدم بازیگر خوبی است.
این بازیگر نوجوان ادامه داد: با فیلم «قهرمانان کوچک» درسال ۹۶ برای اولین بار در جشنواره کودک حضورپیدا کردم و بعد از آن در سال ۹۷ با فیلم «تپلی و من» به جشنواره آمدم که جایزه گرفتم. محیط جشنواره بسیار فضای شاد و کودکانهای بود و فضای رقابتیاش به ما انگیزه داد ضمن آن که در این جشنواره دوستان بسیار خوبی پیدا کردم.
محمدی با اشاره به این که حضوربازیگران حرفهای در این جشنواره خاطرهانگیز بود، گفت: در ایام جشنواره با کمک بازیگران حرفهای میتوانستم تمام مشکلاتم را دربیان و یا بازی حل کنم و این موضوع بسیار برایم دلچسب بود. به طور مثال خانم «مرضیه برومند» به من گفتند که باید کمی لحن بیانم را قویتر کنم.
بازیگر فیلم «قهرمانان کوچک» درباره فیلمهایی که دوست داشته در آن بازی کند، بیان کرد: همیشه دلم میخواست در فیلم «دزد عروسکها» نقش آن پسر را که با خواهرش در خانه عجوزه گیر میافتد، بازی کنم. اگر بزرگ بودم، دلم میخواست جای «اکبر عبدی» بودم. اگر جای ایشان بودم حتما بیشتر در فیلمهای کودک بازی میکردم.
او در ادامه گفت: به عنوان یک نوجوان همیشه دلم میخواهد در فیلمهایی که برای بچهها و دنیای آنهاست، بازی کنم.
این بازیگر گفت: اولین بار برای دیدن فیلم «ناهید» به سالن سینما رفتم. این اواخر در سینما فیلم «شهرموشهای ۲» را دیدم. در میان انیمیشنها «باب اسفنجی» را دوست دارم. به عنوان یک کودک به فیلمهایی که ابر قهرمانی باشند و فضای شاد داشته باشند، علاقه بیشتری دارم و دلم میخواهد این آثار بیشتر برایمان تولید شود اما در ایران به خاطر تولید فیلمهای بزرگسال، فیلمهای مربوط به کودک و نوجوان کمتر ساخته میشود.
بازخوانی تئاتر دفاع مقدس
«ترن» و حرفهایی که برای امروز میزند
پدیده جنگ یکی از منفورترین و خانمان براندازترین پدیده ها در تمامی تاریخ بشریت است اما گریز از آن از دشوارترین آرمان های بشری است. در ایران معاصر، انقلاب اسلامی و بلافاصله جنگ، تأثیر مهمی بر هنر گذاشت. یکی از مهمترین و در عین حال ضعیف ترین اقسام هنر که تحت تأثیر انقلاب و جنگ تحمیلی شکل تازه ای به خود گرفت، هنر درام یا تئاتر است که بعدها به نام تئاتر دفاع مقدس شناخته شد. ادبیات نمایشی دفاع مقدس گونه ای از ادبیات نمایشی مستند است که هویت خود را از خاطرات،یادداشت ها، گزارش ها، زندگی نامه ها و داستان های رسمی اتفاقات به دست می آورد.
تئاتر دفاع مقدس به دلیل ماهیت خاص جنگ ایران و عراق، شکل ویژه ای دارد و با تئاترهای موجود در جهان تفاوت زیاد دارد. بنابراین تئاتر دفاع مقدس به لحاظ گستردگی و سرمایه گذاری، مدون ترین جریان تئاتر کشور است که همپای انقلاب اسلامی ایران ظهور کرد و بالند شد اما تحول چشمگیری که نشان تأثیرگذاری جدی پژوهش ها در زمینه تولید اثر بود را ما در این سال ها در آن ندیدم. خیلی از کارشناسان این فن معتقد هستند که تئاتر ما در این چهل سال مقاطع مختلفی را طی کرده است اما به لحاظ درام نویسی دفاع مقدس و تولید آثار متنوع هنوز تا نقطه مطلوب فاصله زیادی داریم.
هر چه که از دفاع مقدس و پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد نیاز نسل جوان برای دانستن و ارائه محتوای مناسب در راستای این ارزش ها می شود. به مناسبت هفته دفاع مقدس تلاش داریم بخشی از نمایش های تأثیرگذار در عرصه دفاع مقدس و جنگ را در خبرگزاری فارس معرفی کنیم.
بهمن سال 95 بود که نمایش به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا آذرنگ در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه رفت . این نمایش توسط آتش نشان های قهرمان افتتاح شد و در آن بهرنگ علوی، حسین سلیمانی، فریده سپاه منصور و مهراوه شریفینیا، فرید سجادیحسینی، نادر برهانی مرند، نسیم ادبی، خسرو احمدی، وحید آقاپور، سیدعلی صالحی، علی عامل هاشمی و سیاوش جامع ایفای نقش کردند.
نمایشنامه ترن برای نخستین بار چند سال قبل تر توسط نیما دهقان روی صحنه رفته بود که پس از آن خود آذرنگ تصمیم به کارگردانی اش را گرفت. آذرنگ نمایشنامه نویس، کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است. تاکنون برنده چندین جایزه از جشنواره تئاتر فجر شده از جمله برای نمایش های خنکای ختم خاطره و دولیتر در دو لیتر صلح و همچنین نامزد و برگزیده جوایز جشنواره های دیگر سینمایی و تئاتری داخلی و خارجی شده است.
آذرنگ برای نگارش نمایشنامه ترن در سال 1391 از جشنواره تئاتر فجر موفق به دریافت جایزه شده است. وی کارگردانی نمایش هایی چون «آخرین مروارید»، «این کدام پنجشنبه است»، «روزی روزگاری آبادان»، «خیال روی خطوط موازی»، «عدالتخانه»، «مادر مانده» (کارگردانی مشترک با نیما دهقان)، «زری بانو» (کارگردانی مشترک با نیما دهقان)، «دو لیتر در دو لیتر صلح»، «هتلیها»، «ترن» و «خنکای ختم خاطره» را تا به حال برعهده داشته است.
محور نمایش ترن کشف پیکر شهدای جنگ و آسیب های اجتماعی ناشی از جنگ است که بخش های مختلف و پرده هایی متفاوت به نمایش گذاشته می شود. در این نمایش یک راوی (نادر برهانی مرند با نام نقش غلامحسین تنها ) وجود دارد که سرنوشت آدم های نمایش در دستش است و در واقع نمایش با او شروع می شود. متن ها در لابه لای کار پنهان شده و توسط این نویسنده روی صحنه آدم ها ظاهر می شوند و نقش بازی می کنند.
این نویسنده همان ابتدا توصیه می کند به کسانی که مدیریت هایی برعهده دارند تا انسان ها را در نظر بگیرند ، او می گوید اگر با خودکار بنویسیم غلط ها را نمی توان پاک کرد و هشدارهایی در ارتباط با جنگ و مدیریت آن می دهد که این توصیه در قالبی یادداشتی در بروشور نمایش نیز موجود بود.
«هرکدام از ما بدون اینکه قلم به دست بگیریم. خیلی سرنوشتها را رقم میزنیم. به خیلی ها حق زندگی می دیم و از خیلی ها حقوق حقه شون رو سلب میکنیم... حسرت ننوشتن خیلی شریف تر از افسوس کاش نمی نوشتمه...».
ماجرای نمایش این طور شروع می شود که پیکر هفت شهید گمنام کشف می شود و مقرر است که این شهدا روی تپه ای زیبا به خاک سپرده شوند.ترن حامل پیکر شت شهید مفقود الاثر است و قرار است آنها از آسمان به زمین بیایند اما این تماشاگران هستند که سوار ترن با سرگذشت این شهدا سفر می کنند. تشییع پیکرها فرصتی می شود تا مخاطب با خانواده شهدا، مفقودین و جانبازان همراه شوند.
مطرح شده پیکر یک فرمانده با شش نفر از نیروهایش پیدا شده است اما در صحنه ما هشت نفر را می بینیم هر یک از آنها تک به تک از ترن پیاده می شوند و داستان خود را روایت می کنند. دو نفر مهندس در این بین هستند که برای تشییع پیکر شهدا به دنبال منافع شخصی خود می گردند و می خواهند برای خود بهره برداری از این تشیعع کنند اینها برایشان جان یا بی جانی آدم ها خیلی اهمیتی ندارد در حالیکه اهمیت نمایش به امانت داری شهدا است اما این مهندسان اهمیتی به این امر نمی دهند تا جایی که به راحتی روستایی را ویران می کنند و حتی جان کارگردانی را به خطر می اندازند.
پرده های اول نمایش به نظر می رسد که شهدا با نگاه به زمینی ها تصورشان فراموشی است اینکه آنها را فراموش کرده باشند اما هر چه که جلوتر می رویم می بینیم هر شهید چه جایگاهی در خانواده و بستگان خودش داشته و دارد اما با گذشت سالیان سال باز هم یاد آنها در دل خانواده ایشان موج می زند. به طور مثال یکی از این شهدا به نام غلامرضا که مادرش نیز مرده است و پدرش حواس درستی ندارد، همیشه منتظر پسر مفقودش است این پدر توسط یکی از دخترانش نگه داری می شود و آرزویش در آغوش گرفتن فرزندش است و تنها با این آرزو به خواب می رود. این صحنه ما را به یاد صحنه ای از نمایش خنکای ختم خاطره حمیدرضا آذرنگ نیز می اندازد.
فضای سنگین برخی از پرده های این نمایش بر قلب مخاطبان اثر می گذارد به طوریکه نویسنده تلاش می کند صحنه هایی طنز را نیز در کنار تراژدی های آن بگنجاند تا قدری فضا تلطیف شود اما بهرحال غم شهدا و خانواده هایشان، جانبازان و مشکلات آنها به قدری سنگین است که هاله ای از درد و ناراحتی را بر دل مخاطب باقی می گذارد.
یکی از صحنه های دیگر اثرگذار نمایش، حضور فرهاد با بازی امیر جعفری در نقش جانباز قطع پا شده و همسرش لیلا با بازی مهراوه شریفی نیا است که خواهر شهید محسوب می شود. مونولوگ های امیر جعفری در اینجا واگویه آسیب ها و مشکلات جانبازان و خانواده هایشان پس از جنگ است . آذرنگ در این صحنه ها و همینطور صحنه دیالوگ بین امیر جعفری و کارگر راه آهن نشان می دهد که به دنبال خلق یک اثر با ماهیت دفاع است نه فقط خلق یک کار ضدجنگ.
پرده دیگر نمایش به فداکاری زنان در زمان جنگ می رسد. نسیم ادبی همسر یک شهید است که پس از شهادت همسرش با برادر همسرش با بازی حسین سلیمانی که . از جانبازان اعصاب و روان جنگ است، ازدواج کرده است. حاصل ازدواج ملیح و همسر شهیدش یک دختر از اقضی لال است که در اینجا یک صحنه تراژیک بین این دختر بی زبان و عمویش وجود دارد که خیلی تلخ و تکان دهنده است.
شاید بتوان گفت چیزی از این صحنه دل انگیزتر نیست جز روح بزرگ ملیحه به عنوان همسر یک شهید که تیماردار یک جانباز اعصاب وروان هم شده است. در صحنه های دیگر مادران و خواهران شهدا تقدیرشدند و در این صحنه همسر یک شهید نشان داده می شود که یاد و خاطر شهید را همیشه زنده نگه داشته است.
یکی دیگر از صحنه های نمایش مربوط به فرزند است یعنی بازیگر مهرداد ضیایی که پسر شهید است که سال هاست که به تنهایی تنها نامی از پدر را نگه داشته و هرگز نتوانسته باور کند که هیچگاه پدر ندارد ، او در دیالوگی می گوید که حاضر است تمام دارایی هایش زندگی اش را به نویسنده داستان بدهد تا تنها یک بار پدرش را از نزدیک ملاقات کند.
این فرزند شهید همه چیزهایی که در این سال ها می خواسته از پدرش بپرسد را در دفتری یادداشت کرده از زمان کودکی که نیازمند حمایت پدرش بوده، وقتی بازی می کرده، وقتی سوال داشته و ... همه اینها فضای ذهنی این فرزندان را ترسیم می کند چیزهاییکه ناخواسته عده ای به خانواده شهدا معطوف می کنند.
مفاهیمی چون از خود گذشتگی همسران شهدا برای نگه داشتن امانت آنها یعنی فرزندانشان، تحمل نگاه های دیگران و دلسوزی ها یا خباثت ها، بحران نبود پدر و ..چیزهای دیگر همه مسائلی هستند که این فرزند شهید دوست دارد با پدرش در یک ملاقات در میان بگذارد. حال این ملاقات روی می دهد و این فرزند در برابر پردرش قرار می گیرد درحالیکه سنش از آن زمان پدر بزرگتر است.
در این قرار ملاقات اتفاق دیگری هم می افتد که شامل بازسازی صحنه خواستگاری پسر از نامزدش با حضور پدر است ، در واقع بهرنگ علوی در نقش بهداد می خواهد جلوی پدرش مراسم خواستگاری از دختر مورد علاقه اش را به جا بیاورد که این پرده با شوخی و طنزهایی بغض آلود نیز همراه است.
با توجه به اینکه همه داستان از هفت شهید صحبت می شود اما هشت نفر از ترن پیاده می شود، نفر هشتم در واقع یک رزمنده افغانستانی است که شهید شده و به ملاقات کارگر افغانستانی می آید.
یکی دیگر از شوخی های نمایش هم گفتن دیالوگ «الهی بمیرم» از طرف شهدا است که به رسم زمینی انجام می شود. پرده آخر اما رویارویی غلامحسین تنها یعنی همان نویسنده با پسرش حمید تنها است که مشخص می شودنفر آخر که می خواسته به دیدار عزیزی برسد، خود نویسنده است که می خواسته پسرش را ببیند که سی سال از او دور بوده است.
موسیقی نمایش با اجرای زنده و پرقدرت و طراحی صحنه با طرح هایی از یک ترن و هشت سکو متوالی دو دو سوی صحنه که در واقع همان یادآور هشت سال دفاع مقدس است ، همه به کمک دیالوگ ها و محتوای کار آمده و نمایش جذابی را رقم زده اند هر چند که برخی منتقدان شاید نظرشان این باشد که آذرنگ در بخش هایی موفق هم عمل نکرده است.
عباس عبدالعلی زاده ، منتقد نیز درباره این نمایش می نویسد: «آذرنگ در کنار حرفهای دیروز که هنوز هم تازه است، حرف امروز و اکنون را نیز میزند. حرفهایی که باید به جد به آن فکر کنیم.اینکه شهدا و خانواده اشان هماره وجه مصالحه و استفادههای شخصی و مادی از سوی برخی از افراد که از نزدیک دستی بر آتش داشته و دارند قرارگرفتهاند.
اینکه باید شان شهدا، ایثارگران و خانوادههایشان هماره حفظ شود. ما برای همیشه وامدار آنها هستیم و به قول آذرنگ «اگه اینها نبودند الآن نام دخترت بجای زیبا جمیله بود و باید عربی حرف میزدیم» اینکه هرگز خاکمان را به خاکهای دیگر ترجیح ندهیم، اینکه مسئولین به جای آنکه شهدا را وجه المصالحه قرار دهند، به خاک خوزستان سری بزنند و هوایش را قابل تنفس کنند.»
سیدعلی تدین صدوقی، منتقد نیز درباره این نمایش می نویسند: «عده ای مدیران به جای آنکه تمام وقتشان را صرف مسایل جناحی کنند ، به مسایل و مشکلات کشور و به خصوص خوزستان و خانوادههای شهدا و جانبازان برسند. مصالح جامعه و کشور را در نظر بگیرند نه مصلحت خود و جناح و گروهشان را. چون آنان سرنوشت مردم یک کشور وهمیت و تمامیت ارضی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و... یک کشور بزرگ و باستانی چون ایران را در دست دارند. بهتر است به این مسئولیت سترگ هم بیاندیشند. چرا که شهدا رفتند و جانبازان خود را فدا کردند تا این کشور و مردمش سربلند و جاوید بمانند ».
تدین صدوقی درباره این نمایش همچنین می نویسند: «شاهد نمایشی تأثیرگذار و بهیادماندنی با ترن بودیم؛ که به نظر من این کار کهنه نمیشود و مشمول مرور زمان قرار نمیگیرد. علتش هم این است درباره خون است، جان دادن، ایثار و فداکاری و... است. همچنین درباره درد و رنج و عشق وزندگی است. همانطور که در بروشور می بینیم، «ترنی ساخته شده از سیب، سیبی که نشانه عشق است.» عشقی که در انتهای نمایش شهدا آن را فریاد می زنند «ما همه شماها رو دوست داریم».
حمیدرضا آذرنگ همچنین درباره این نمایش در گفت وگویی با خبرنگار فارس می گوید: «همیشه یک طرحی در ذهنم بود که یک قطار در حال آمدن است، یک نفر در آن است که فرمانده و قهرمان جنگ در حال بازگشت است. قرار است برای او استقبال بی نظیری در نظر بگیرند تا اینکه وی در ایستگاه آخر پیاده میشود در نهایت مبنا همان فراموشکاری است. منتها ما برای اینکه قصهها بیشتر و جامعه شمول تر شود، قصه چند سرباز را روایت کردیم.
به اعتقاد من دفاع همیشه مقدس است مردم هیچگاه آن را فراموش نمیکنند من هم فراموش نمیکنم که زمانی خرمشهر آزاد شد ، پدرم چطور در خیابانها شیرینی پخش میکرد و خوشحال بود. تمام مردم ایران درگیر جنگ بودند، همه زخمی شده بودند، بعد از این همه سال هنوز واژگان جنگی بر زبان مردم خوزستان است.»
یکی از منتقدان تأکید می کند که عدم آشنایی کامل با ساختار نمایشنامه سبب میشود که نویسنده هر چه دلش میخواهد در این ظرف بریزد، نهایتا هم هنگام اجرا جز آنکه تماشاگران هوشمند را سردر ُگم کند، کارکرد دیگری نداشته باشد. این که قرار است نمایشنامهای برمبنای زندگی هشت نظامی شهید جنگ نوشته شود، اما عملا و در جریان اجرا همه چیز با محوریت پیدا کردن حدیث نفس خود نویسنده با پرسوناژهایش تغییر میکند و البته شهدا هم در حاشیهای آسمانی میمانند.
حضور خود نویسنده و رویاروئیهای شخصیاش با آنها و گپ و گفتهایش با پرسوناژهای دیگرعملا در متن و اجرا محوریت پیدا کرده است. آنچه در این متن حائز اهمیت است، مربوط میشود به این که حمیدرضا آذرنگ به عنوان نویسنده متن هیچ توجهی به سبک، ژانر و موضوع محوری نداشته و اساسا متن و اجرا فاقد یک طراحی ُمستدل و متجانس است.
در نهایت اینکه شاید عده ای نظری داشته باشند که این نمایشنامه در حد و اندازه خنکای ختم خاطره نبوده و در واقع یک مقیاس کوچکی از همان کار با توجه به برخی مشابهت ها در آن دیده می شود که البته این کار در نوع خود قابل تقدیر و به یاد ماندنی است.
اخبار
نمایش آثار برگزیده جشنواره لبخند هند در بخش نمایشهای ویژه جشنواره۳۳ فیلم کودک
فیلمهای برگزیده جشنواره بینالمللی فیلم لبخند کودکان و نوجوانان هند به صورت آنلاین در سی و سومین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان به نمایش درمیآید.
به گزارش امتیاز، فیلمهای برگزیده جشنواره بینالمللی فیلم لبخند کودکان و نوجوانان هند (SIFFCY) با عنوان بچههای سینمای پاسشالا (The Kids of Picture Paathshala) در سی و سومین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان و در بخش نمایشهای ویژه به شکل آنلاین اکران خواهد شد.
در این بخش ۶ فیلم کوتاه با مضامین صلح، طبیعت و انسان دوستی و با عناوین روشنی (Roshni)، رنگ (Rang)، زندگی (Life)، عکس (The Photograph)، باتاتا ( Batata) و کمک (Sahara) به نمایش درخواهد آمد.
گنجشک ها زمان کرونا در دستگاهی متفاوت میخوانند!
بنابر تحقیقات جدید دانشگاه تنسی، شرایط قرنطینه دوران کرونا باعث شده تا پرندگان گرم و صمیمی تر باشند و آوازی خاص برای جفت های خود بخوانند.
تحقیقات جدید دانشگاه تنسی از این حکایت دارد که گنجشک ها در دوران شیوع بیماری کووید ۱۹ از سکوت شهرها استفاده کرده و آواز را به شیوه ای کاملا متفاوت می خوانند.
دوران قرنطینه ویروس کرونا تاثیری عظیم، ناخواسته اما به طور کلی مثبت بر طبیعت داشته است . از جمله ، تحقیقات جدید نشان داده، پرندگان آواز را ملایم تر، شیرین تر و جذاب تر می خوانند.
دکتر «الیزابت دریبری» سرپرست این تحقیقات می گوید: زمانی که سر و صدا و شلوغی و ازدحام شهرها به خاطر قرنطینه ناشی از بحران کرونا اُفت می کند، آواز پرندگان برای جنس های مخالفشان جذب کننده و اغواگرتر می شود.
طبق پژوهشی که در ژورنال تخصصی «ساینس»(علم) منتشر شده، صدای پرندگان در مقایسه با صدای ضبط شده از ۵۰ سال پیش تا کنون، نسبت به خواندن در دوران کرونا متفاوت شده است.
این تحقیق نشان می دهد که گنجشک ها برای حفظ قلمرو و جذب جفت خود در دوران قرنطینه آواز خود را در گام ها و نت های زیرتر می خوانند و با این وجود که در تونالیته بالا(زیر) می خوانند، آوازشان ملایم تر است. ازینرو آواز گنجشک ها در این دوران که شهرها به خاطر قرنطینه آرام تر و ساکت تر شده اند، زیرتر و دلبرانه تر شده است.
محققان، آهنگ های گنجشک های تاج سفید منطقه خلیج سانفرانسیسکو را تجزیه و تحلیل کردند که از دهه ۱۹۷۰ ضبط شده است، و دریافتند که در زمان اعمال قرنطینه، با سر و صدای زمینه انسانی کمتر، تماس های آنها تغییر می کند تا ساکت تر و کارآمدتر شوند.
در چکیده این تحقیق آمده: وقتی صدای پس زمینه شهری در منطقه ای آرام می شود، پرندگان با تولید آهنگ های با کارایی بالاتر در دامنه های صوتی پایین (در دسیبل صوتی پایین)، به طور موثر فاصله و برجستگی ارتباطی را به حداکثر می رسانند.
حتی قبل از انتشار این تحقیق در این هفته، بسیاری از افراد محلی تفاوت صدای پرندگان را با گوش غیرمسلح(بدون بهره از ابزار حرفه ای گوش دادن) متوجه شده بودند.
دکتر «الیزابت دریبری» می گوید: مادامیکه ما با آلودگی صوتیمان از پس زمینه صوتی شهرها بیرون رفتیم، پرندگان خود را جایگزین ما کردند و این حاوی نکته ایست در این مورد که چقدر این تاثیر و تغییر بر روی رفتار پرندگان و آواز خواندن آن ها و در تغییر ارتباط آن ها شگرف بوده است.
پایان ناخوش «دل»
مجوز خودکشی در فیلم ها و سریال ها را چه کسی می دهد؟
نقش پررنگ شبکه نمایش خانگی بر فرهنگ خانوادهها امروزه بر کسی پوشیده نیست. به ویژه که در روزهای شیوع کرونا و موضوع قرنطینه های خانگی، بسیاری ترجیح دادند تا اوقات فراغت خود را با فیلم ها و سریال های منتشر شده در وی او دی ها خود را سرگرم کنند.
اعتراض به «دل» از آغاز
یکی از این سریال ها که از مدت ها قبل از شیوع کرونا توزیع آن شروع شده بود، مجموعه «دل» به کارگردانی «منوچهر هادی» بود. این سریال از ابتدای پخش با اعتراضاتی از سوی مخاطبان همراه بود.
واقعیت این است که گرچه بازیگران اسم و رسم داری در این سریال ایفای نقش می کردند، اما ظاهرا انتخاب ها درست شکل نگرفته بود و همین مخاطبان را اذیت می کرد. شاید بتوان گفت یکی از معدود انتخاب های درست بازیگران حضور نسرین مقانلو به عنوان مادر آرش بود که البته نقص های فیلمنامه منجر شد تا این حضور ابتر باقی بماند.
قصه ای که جلو نمی رود!
یکی دیگر از اعتراضات مخاطبان در طول پخش سریال، این بود که هرچه پیش می رفتیم، قصه پیش نمی رفت! به نظر می رسد منوچهر هادی به اصطلاح با آب بستن بسیار به سریال و حضور چهره های سینمایی تصمیم داشت جبران مافات کند و هزینه کارهای دیگرش را هم از قبل «دل» به دست بیاورد.
اینکه دختری در شب ازدواجش مورد تعرض قرار می گیرد و چندین قسمت بدون جلو رفتن ماجرایی، مخاطب به دنبال قاتل بروسلی است، از موضوعاتی است که دستمایه مخاطبان قرار گرفت و تا قسمت پایانی سریال هم دست از سر کند پیش رفتن سریال برنداشتند.
فیلمنامه ای که با واقعیت جور نیست
فیلمنامه سریال دل با واقعیت جور در نمی آید. دختری مورد تجاوز از سوی فردی ناشناس قرار می گیرد و خود به دنبال یافتن متجاوز به راه می افتد. او نه به پلیس رجوع می کند و نه حتی حاضر است ماجرا را به خانواده یا نامزدش توضیح بدهد. رستا در طول قصه به هر دری می زند و حتی آدم هایی که با زندگی خصوصی او فاصله بیشتری دارند، از ماجرای تجاوز باخبر می شوند، اما هنوز خانواده وی و کسی که قرار بوده یک عمر با او زندگی کند، از موضوع چیزی نمی دانند آن هم به دلایل واهی!
همچنین پسری در آستانه ازدواج و شب عروسی با ترک همسرش مواجه می شود. در تمام این مدت 40 قسمت، هیچ عکس العمل هیجانی از او بروز نمی کند. تمام تلاش های او برای یافتن حقیقت به چند تماس تلفنی محدود می شود و پخش چند کلیپ عاشقانه. او که مادری جسور و پدری کارکشته دارد، در طول سریال انگار در خانواده خودش هم زندگی نمی کند و همیشه از واقعیت ها بی خبر است! در تمام طول سریال حتی مواجه اش با رابی نه قدرت تفکر دارد، نه قدرت تصمیم گیری و نه قدرت پیگیری. شب عاشق است و صبح فارغ.
به هوش آمدن یکباره خسرو خان چیزی شبیه فیلم های هندی
ماجرای به هوش آمدن خسرو خان پدر خانواده هم که دیگر آن قدر از سوی مخاطبان مورد استهزاء قرار گرفته و در فضای مجازی دست به دست شده که دیگر گفتن ندارد. او پس از چند ماه که در کما به سر می برده، بدون هیچ تغییری حتی در ظاهر، مانند فیلمهای هندی یکباره به هوش می آید و بعد هم بلافاصله با قدرت بدنی مثال زدنی پرستاران را صحنه به در می کند...
ترویج خودکشی به بهانه عاشقی!
سازندگان این سریال در قسمت های پایانی 2 فقره خودکشی را به رخ مخاطبان کشیدند. آن هم در قاب هایی که وقتی مخاطب جای آنها قرار بگیرد، بهشان حق بدهد. اولی خودکشی نکیسا است. او متجاوزی است که به خاطر رسیدن به عشقش رستا، حاضر می شود به او تجاوز کند و علی رغم قساوتی که در طول سریال از او دیده ایم، به یکباره دچار عذاب وجدان می شود و خود را از بالای ساختمان به پایین پرت می کند. خودکشی که دست کمی از به هوش آمدن خسرو خان ندارد و بدون حتی یک قطره خون به وقوع می پیوندد. بعد هم کمی تصاویر آرشیوی و ترانه ای عاشقانه به کمک کار می آید تا مخاطب برای مظلومیت او زجه بزند!
در قسمت پایانی هم با خودکشی آوا روبرو هستیم. این در حالی است که حتی کارشناسان حوزه بهداشت روانی معتقدند نباید از واژه خودکشی در تیتر استفاده کرد با این حال در سریال دل، صحنههایی مثل خودزنی با قیچی، شکستن آینه با دست (نوعی خودزنی)، خودکشی منجر به مرگ بهوسیله قرص، پریدن از ارتفاع با قصد خودکشی، نمایش داده شد که همگی نمونههایی از صحنههای خشونتآمیز هستند.
در قسمت پایانی آوا تصمیم می گیرد برای نرسیدن به عشقش مشتی قرص بخورد و به زندگی اش خاتمه بدهد. چیزی شبیه پاورقی های خانوادگی که پیش از انقلاب در مجلات زرد خانوادگی منتشر می شد. نکته مهم اینجاست که گیریم بر اساس منطق روایی داستان، بناست این شخصیت خودکشی کند، اما چرا هنگام توزیع سریال، هیچ محدودیت سنی برای آن لحاظ نمی شود؟ بگذریم از اینکه این سریال با توجه به موضوع تجاوز که دستمایه اصلی آن بود و حجم انبوه عشق های مثلثی، باید از قسمت نخست با برچسب محدودیت سنی توزیع می شد، چرا در قسمت پایانی هم به این موضوع تن نداد؟ این درحالی است که نمی توان منکر تماشای سریال از سوی نوجوانان شد. آن هم در شرایطی که باز هم خودکشی در فضایی عاشقانه رقم می خورد و ترانه ای عاشقانه و کلیپی با تصاویر عاشقانه چاشنی کار است و قصه جوری پیش می رود که در حقیقت آوا قربانی یک عشق شده است.
بازگشت به دعوای قدیمی؛ ناظر کیست؟
اینجا باز هم ماجرای یک دعوای نسبتا قدیمی رو می شود. آن هم این است که بالاخره تکلیف نظارت بر محتوای آثار تولید شده در شبکه نمایش خانگی کجاست؟
یک پای ماجرای تولید سریال های شبکه نمایش خانگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و یک پای دیگر آن هم سازمان صداوسیماست. موضوعی که همچنان تکلیف آن مشخص نیست و دود آن به چشم مخاطبانی می رود که باید به تماشای سریال هایی نظیر دل بنشینند.
در همین رابطه محمد جواد شکوری مقدم مدیرعامل گروه صبا ایده، مالک «آپارات» و «فیلیمو» نیز اخیرا در گفت و گویی گفته است: اصل مسئله این است که با قوانینی و آیین نامههایی که تصویب و به اجرا درآمده است، هنوز نمیدانیم مسئولیت محتوا با چه کسی است. همچنان برخی جاها در مرحله اول و برخی در مرحله دوم، مسئولیت محتوا بارگذاری شده را متوجه ما میدادند. در حالی که ما در آپارات ساختار مشخص و خیلی دقیقی برای کنترل محتوا داریم که مهمترین بخش آن گزارش کاربری است.
او در بخشی دیگر تاکید کرده است: دوسال است که حوزه خشونت را تشخیص میدهیم. در بضاعت خودمان روشهایی که داشتیم را به کار بستیم اما نکتهای برخی کاربران یک چیزهایی را پیدا کنند که مربوط به ۵ یا شش سال پیش است. من بارها رفتهام و کنترل کردهام که این ویدیویی که بارها دربارهاش توئیت کردهاند، هیچ کس گزارش نکرده است. و اگر گزارش صورت میگرفت بهسرعت با توجه به سازوکار مشخص ترتیب اثر داد میشد.
این ادعا در حالی بیان شده که حداقل در سریال دل که متعلق به گذشته هم نبوده، این اتفاق نیافتاده، شاید هم آقای شکوری مقدم نشان دادن خودکشی را مصداق خشونت نمی داند و آن را از مراجع بالادستی پیگیری نکرده است. محمدجواد شکوری مقدم درباره بحث گرفتن مجوز از ساترا نیز گفته است: اینکه رگولاتور شما کیست و چیست؟ مهم است؛ از لحاظ ریاضی اینکه رگولاتور شما کسی باشد که در چنین جایگاهی است این کار غلط است؛ اما ما این کار را قبول کردیم و با ساترا کار خود را شروع کردیم و رگولیشنِ سازمانی را زیر نظرصداوسیما پذیرفتیم و کار میکنیم.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4365/20305/80956
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4365/20305/80957
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4365/20305/80958
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4365/20305/80959
|
عناوین این صفحه
- سامیار محمدی: فضای رقابتی جشنواره کودک به ما انگیزه داد
- «ترن» و حرفهایی که برای امروز میزند
- اخبار
- مجوز خودکشی در فیلم ها و سریال ها را چه کسی می دهد؟