

|
نویسندگی بوکسوری که می خواست دریانورد شود
شاید اگر آقای ستایش، معلم ادبیات هنرستان صنعتی شیراز که به هیچ هنرجویی نمره کامل نمیداد، آن نمره ۲۰ را پای برگه انشای علیاصغر شیرزادی نوجوان نمینوشت، سرنوشت یکی از نویسندگان مطرحِ روزگار ما طور دیگری رقم میخورد. شاید آن نوجوان بوکس را ادامه میداد، رویای دریانوردی را پی میگرفت یا به شوق نجات جانِ کودکان فقیر و درمانده و بیمار، حالا از پسِ سالیان گذشته، پزشک حاذق کودکان بود؛ اما آن نمره ۲۰ و کتابهایی که آقای ستایش شوق خواندنشان را در شیرزادی نوجوان بیدار کرد، استعدادِ نویسندهای را شکوفا کرد و به یک ۲۰ دیگر رسید، برگزیده جایزه «۲۰ سال ادبیات داستانی» برای مجموعه داستان «غریبه و اقاقیا». علیاصغر شیرزادی از اینکه به جای همه رویاهای دیگرش، رویای نویسندگی را محقق کرده راضی است. میگوید هر چند ادبیات میتواند در بحرانها آرامشبخش باشد، اما نوشتن در روزگار سخت، کار آسانی نیست و البته فشارهای اجتماعی و اقتصادی، بازار کمرونقِ کتاب را بیش از گذشته سرد کرده است.
گفتوگو با علیاصغر شیرزادی در عصری پاییزی و البته در آستانه تولدش (۲۸ آبانماه) انجام شده است.
با کرونا «طاعون» را دوباره دست گرفتم
از نگاه شما بهعنوان نویسنده پیشکسوتی که این روزها هم با ادبیات روز ایران و جهان و هم با آثار داستاننویسان جوان آشنایی دارد، رفتن به سراغ ادبیات میتواند پناه علاقهمندان به آن در روزهای سخت باشد؟
ادبیات در مفهوم کلی آن، در فشار بحرانهای آشکار، پنهان و نیمهپنهان، میتواند دستکم به اهل و علاقهمندان خود آرامش و تعلق خاطر نسبی ببخشد. به خاطر دارم که در دوران موشکباران شهرها و جنگ، در مقایسه با زمانهای دیگر، ساعتها و روزهای بیشتری را صرف خواندن یا بازخوانی رمانهایی چون «جنزدگان»، «تسخیرشدگان» و «جنایت و مکافات» داستایفسکی یا «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح» تولستوی، «وداع با اسلحه» همینگوی و رمانهایی از این دست میکردم. از اسفندماه پارسال که ویروس کرونا همهگیر شد، رمان «طاعون» آلبر کامو را که از سالها پیش بارها خواندهام، دوباره دست گرفتم. انگار نیازی من را برای خواندن چندباره این اثر تشویق میکرد. گذشته از روزهای سخت، مطالعه کتاب در هر وضعی، به دلیل درگیر کردن ذهن مخاطبی که به اندیشیدن علاقه دارد، سنگینی بار اضطراب را به میزان ملموسی کاهش و به خواننده آرامش میدهد.
نوشتن در بحران
از نظر شما، آثار ادبی روزهای سخت مثل دوران جنگها یا بیماریها، با آثار بقیه دوران تفاوت دارند؟
انتخاب اثر در چنین زمانهایی بستگی به علایق افراد دارد. از جنبهای دیگر، معتقدم امکان نوشتن و خلق داستان در دورههای بحرانی، مثل جنگ و بیماریهای اپیدمیک و وقتی نویسنده هم در معرض بحرانهای جمعی و فردی است، به کلی از بین میرود. این فقط تجربه من نیست، دوستانی که در سالیان دراز با آنها ارتباط داشتهام، اغلب همینطور هستند. در یورش دغدغههایی که ذهن را آشفته میکند، بدون فراغت خاطر و آرامش نسبی، تمرکز و اشتیاقی برای آفرینش داستان وجود نخواهد داشت. به گمانم حتی برای سرودن شعر هم، در چنین شرایطی مجالی باقی نمیماند. شاید بتوان اثری متوسط و گذرا خلق کرد، اما شعر عمیق نه. بهخصوص که کیفیت خلق شعر، پیچیده و رمزآمیز است و به قلیان خلاقانه اندیشه و تخیل نیاز دارد.
بهعنوان نویسنده وقتی با فشارهای روحی مواجه هستید یا حال دلتان خوب نیست، نوشتن آرامتان میکند یا خواندن؟
من نمیتوانم وقتی در منگنه فشار روحی هستم، اثری راضیکننده بنویسم. این واقعیتی است که آن را صادقانه میگویم. شاید دیگرانی بتوانند حتی در اوضاعِ روحی پرفشار، به لطف اعصاب فولادین، با کمال آرامش به خودشان سفارش داستاننویسی بدهند و در همان وضع، ظرف چند روز مجموعه داستانی هم تولید کنند. اما من جزء این گروه از افراد نیستم.
وقتی رغبتی برای ادبیات وجود ندارد
به نظر شما شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، چقدر در گرایش عمومی به ادبیات یا رو برگرداندن از آن تأثیرگذار است؟
قطعا تأثیر دارد، وقتی اوضاع اجتماعی و بهویژه وضعِ اقتصادی در سطح گستردهای نابسامان باشد و مردم دغدغههای جدی و اساسی معیشتی داشته باشند، تردیدی نیست که فرصت، فراغت و رغبتی برای روی آوردن به ادبیات وجود نخواهد داشت. البته شاید استثناهایی باشد، اما از دیدگاه روانشناسی و جامعهشناسی هم، اوضاع نامناسب اجتماعی و اقتصادی تأثیر منفی بر گرایش به ادبیات دارد. باید توجه کرد که موضوع رویگرداندن از ادبیات نیست، چون در واقع مردم درباره این موضوع تصمیم نمیگیرند، بلکه بهطور طبیعی در چنین اوضاعی، اولویتهای دیگری برایشان وجود دارد. به اینترتیب بازار کتاب خواندن که در وضعیت عادی هم چندان قابل اعتنا نیست، کمرونقتر میشود. چندین قرن پیش، که شاید اوضاع معیشتی مردم قمر در عقرب بود اما ویروسی مثل کرونا در دنیا جولان نمیداد، سعدی شیرازی سروده است: «چنان قحطسالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق». یا حافظ بیهمتا که انگار همین حالا در گوشمان میخواند: «کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد؟» البته از این واقعیت میگذریم که متوسط شمارگان کتاب، به رغم افزایش جمعیت و خروجی پربرکت و بیوقفه دانشگاههای تکثیرشده، به مرز غمانگیز ۵۰۰ نسخه رسیده است.
نان و ماست خودم را میخورم
با این موضوع که برای ادبیات و مشخصاً داستان، کارکرد اجتماعی در نظر گرفته شود، موافقید؟
شاید بیشترین کارکرد اجتماعی ادبیات به مفهوم عام آن، در سخنرانیها دیده شود. نمیتوان نادیده گرفت که بسیاری از نویسندگان دیروز و امروز، آگاهانه و نیمهآگاهانه، کارکردهای مشخص، از جمله اجتماعینویسی ناب را انتخاب میکنند. باید بگویم که مطلقا در خودم گرایشی از این دست پیدا نکردهام. تا به حال نشده که با خودم بگویم حالا باید یک داستان اجتماعی بنویسم. من نان و ماست خودم را میخورم و تمایلی به چرخاندن ملاقه در حلیم حاجعباس ندارم. اهل تعیین چارچوب، ترسیم نمودار و استفاده از میزانسنج، برای محک زدن حدود اجتماعی بودن یا نبودن داستان نیستم. صدالبته با اجتماعینویسان محترم نه تنها مخالفتی ندارم، بلکه اگر لازم باشد به احترامشان کلاه از سر برمیدارم. اما به نظر من داستاننویس برای آموزش دادن اجتماع و چنین فعالیتهایی، وظیفه قطعی ندارد. داستاننویس نه قاضی است، نه معلم و نه ناصح، او تنها یک شاهد است.
رها و آزاد مینویسم
بعضی معتقدند خوانندگان امروز، متن سهل را انتخاب میکنند و پیچیدگیهای زبان، ساختار یا روایت داستان باعث میشود کتاب را کنار بگذارند. ویژگیهایی که شما در نوشتن از آنها دوری نمیکنید و البته بسیاری از کارهایتان هم به رغم پیچیدگیهای ساختاری و زبان چندوجهی، به چاپهای متعدد رسیده است. مثل رمان «هلالپنهان» که ظرف مدت کوتاهی چهار نوبت تجدید چاپ شد، یا مجموعه داستان «یک سکه در دو جیب». به نظرتان چرا این اتفاق افتاده و شما بهعنوان نویسنده چقدر به این موضوع اهمیت میدهید؟
در یک نظر کلی، میتوانم بگویم بیشتر مخاطبانی از این دست، کم و بیش آسانطلب هستند و احتمالاً در مقولات دیگر زندگی هم چندان اهل زحمت دادن به خود نیستند. لابد موقع کتاب خواندن هم ترجیح میدهند داستانی سهل بخوانند و معمولاً دنبال چرایی ماجراها نیستند، بلکه مدام میخواهند بدانند بعد چه میشود؟ درست مثل تماشاچیان سریالهای آبدوغخیاری! قبلاً هم دیگرانی درباره وجود نوعی پیچیدگی در آثارم صحبت کردهاند. باید بگویم هیچ عمد و اندیشه از پیش تعیینشدهای برای پیچیده نوشتن نداشتهام و ندارم. من رها و آزاد مینویسم. وقتی مشغول نوشتن داستانی هستم، به غریقی شبیهام که فقط گاهی برای نفس کشیدن سر از آب بیرون میآورد. واقعیت این است که در چنین موقعیتی، اصلاً به این موضوع که برای چه کسانی از خواص یا عوام مینویسم فکر نمیکنم.
در دنیای داستانهای خود میدوم، مینشینم و میخوابم
در داستانهای شما کشمکش انسان با خود و مونولوگ ذهنی معمولاً نقش پررنگی دارد؛ مثلاً در «هلال پنهان». این گفتوگوهای ذهنی از کجای جهان فکری شما ریشه میگیرد؟
انسان بهطور طبیعی نمیتواند در وجود خود کند و کاو کند اما برای انجام این کار تلاش میکند. علاوه بر این آدمها در تقابل با افراد دیگر، این کار را انجام میدهند. فکر میکنم به هستیشناسی، بهخصوص هستیشناسی رو به گسترشی که به داستانهای خودم تعلق دارد رسیدهام. بر همین اساس هم در دنیای داستانهای خود میدوم، مینشینم و میخوابم. به خودم اجازه رهایی میدهم و در گذر بیامان زمان، آمیزه رویاها و کابوسها مثل باد و طوفان از روزنههای ذهنم به دنیای داستان میوزد. نکتهای که باعث تعجب است اینکه همین فضای داستانی، بهویژه در اثری مثل «هلال پنهان» که حتی خودم تصور میکردم ساختار خاص و روایت فشردهای دارد، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. همانطور که گفتید، «هلال پنهان» در مدتی نه چندان دراز، پی در پی تجدید چاپ شد و البته نقدهای متفاوت و راهگشایی هم بر آن نوشتند.
چرا در داستانهایتان، چند بار سراغ شخصیت نویسنده و موضوع نویسندگی رفتهاید؟ مثلاً در «غریبه و اقاقیا» یا «هلال پنهان»؟
شاید به دلیل شناختی بوده که از خودم، تجربهها و زندگیام در مفهوم بسیط یا مرکب داشتهام. اما رفتن سراغ نویسندهها در داستانهایم، دلیل بر این نیست که در جامعه آماری خودم محاط شدهام. لااقل به دلیل پرداختن به حرفه روزنامهنگاری در سالیان طولانی، با لایههای مختلف افراد از سنخ و صنفهای متفاوت سر و کار داشتهام. باور دارم که شناخت، حاصل انعکاس کل جهان در ذهن و اندیشه انسان است. این بازتاب، ساده نیست، بلکه فرایندهایی از مجموعهای تجریدی است که ساختارهایی از مفهومها را در بر دارد. رفتن من سراغ شخصیت نویسنده در داستان، شاید بر اساس این تعریفم از شناخت باشد.
دکانهای کلاس داستاننویسی
شما از نخستین افرادی هستید که برای کارگاههای داستاننویسی اعتبار قائل شدید. به نظر شما کارگاههای داستاننویسی فعلی که پرتعداد هم هستند، توانستهاند در تربیت و آموزش داستاننویسان نوپا موفق عمل کنند؟
داستاننویسان بهصورت خودجوش و دیمی، بدون هیچ دلخوشی و حمایتی در نهایت مظلومیت مشغول کار خود هستند. کارگاههای داستاننویسی به مفهوم کارساز آنها، تا حد زیادی راهگشا بودهاند. زندهیاد ابوالحسن نجفی در اصفهان یک گردهمایی ادبی موفق برپا کرده بود که میتوان آن را کارگاه داستاننویسی دانست؛ کارگاهی که نویسندگان شایستهای مثل بهرام صادقی و تقی مدرسی را تربیت کرد. بعدها نویسندهای قدرِ اول مثل هوشنگ گلشیری با پیگیری معلمانه کارگاهی راه انداخت که من هم حضور در آن را تجربه کردم. فضای آن کارگاهها متفاوت بود. کارگاهی بیریا که در آن شاگردان فقط برای خرید چای و شیرینی کلاس پول جمع میکردند، نه مثل دکانهای کلاس داستاننویسی که این روزها فراوان راه افتاده است. بعضی از کسانی که در این زمانه چنین کارگاههایی راه انداختهاند، حتی توانایی نوشتن یک داستان متوسط برای مجلهای عامهپسند را هم ندارند. در کارگاههای داستاننویسی سابق، شاگردانی از سنین مختلف حضور فعال داشتند و به صورت منظم داستان میخواندند، بقیه هم نقدها و نظرات خود را میگفتند. دلیل رونق آن کارگاهها که در ذهن من درخشش دارد، حضور و میدانداری داستاننویسی مانند هوشنگ گلشیری بود و حاصل آن کارگاهها هم، سر برآوردن درخشان چند داستاننویس جوان موفق شد که بعدها بعضی از آنها خودشان کارگاههای داستاننویسی قابل قبول راه انداختند. البته فعالیت صبورانه آنها هم در اوضاع فعلی، جای امیدواری دارد.
بوکس کار میکردم و دلم میخواست دریانورد شوم
با شناختی که امروز از خودتان دارید، جز نویسندگی در چه حرفه متفاوت دیگری میتوانستید موفق ظاهر شوید؟
در نوجوانی که سر پُربادی داشتم و بوکس کار میکردم، دلم میخواست دریانورد شوم. بعدها با دیدن مرگ کودکان فقیر بر اثر بیماریهایی پیش پاافتاده، دلم میخواست پزشک شوم تا بتوانم به این بچهها کمک کنم. نشد که آن رویاها رنگ واقعیت بگیرد، اما مهم نیست، چون انتخاب کردم که نویسنده شوم. با نویسندگی در ساز و کار پیچیده روانشناسی، به نوعی آسودگی رسیدم. گاهی فکر میکنم اگر آن رویاها نشد، بهتر از آن شد. به پشتوانه این راه توانستم خودم را پیدا کنم و آشفته و حیران و مقروض زمانه نباشم.
معلم میتواند آدم را نجات دهد
و حرف آخر...
نمیخواهم از جایگاه معلمان شریف این زمان بکاهم، اما باید بگویم که تأثیرگذاری معلمان در زمان نوجوانی من با حالا به لحاظ ماهیتی متفاوت بود. معلم ادبیاتی که تعیینکننده مسیر زندگی من شد و امیدوارم هر کجا هست برومند و سلامت باشد، آقای ستایش نام داشت. این معلم با نگاه نافذ، چهرهای تکیده، قامت کشیده و صدای رسا، همیشه در خاطرم زنده است. او بود که یک هنرجو در هنرستان صنعتی شیراز را، که در رینگ بوکس دنبال مدال گرفتن بود، به خواندن و نوشتن ترغیب و تشویق کرد. معلم میتواند یک نفر را از خاک و ابتذال زندگی روزمره و کلیشهای نجات دهد و به او هویت ببخشد. اگر میخواهیم بچههای معصوم، باهوش و جستوجوگر امروزی را به اندیشیدن و کشف جهان عادت دهیم، باید به معلمان رو کنیم و این فعالیتها را از سنین پیشدبستانی جدی بگیریم. معلمان میتوانند بذر کتاب خواندن و احتیاج به فکر کردن و دانایی را در جان بچهها بکارند. شاید اینجا باید از خودمان بپرسیم چرا وضع کتاب خواندن و مطالعه به این روز رسیده است؟ زمانی بود که جمعیت کشور نصف حالا بود، تعداد تحصیلکردهها اصلاً قابل مقایسه با امروز نبود و تنها بعضی شهرها دانشگاه داشتند. حالا با اینکه در هر شهر دورافتادهای دانشگاه ساخته شده، خروجی دانشگاهها سیل فارغالتحصیلان کمدانش است. این نشان میدهد بخشی از سیستم آموزشی ما معیوب است و نمیتواند نیاز به دانستن را به افراد القا کند. اینطوری که به نظر میرسد درصد بالایی از مردم، اصلاً نیازی به بیشتر دانستن و فکر کردن احساس نمیکنند. این وضعیت خوب نیست و تا به حال تاوان و هزینه سنگین آن را پرداختهایم و اگر همینطور ادامه دهیم، باید همچنان تاوان دهیم.
معرفی کتابهای علیاصغر شیرزادی:
«یک سکه در دو جیب» - نشر افق/ نشر گویا - ۱۲۸ صفحه
«یک نقش و دو نقش»، «تاریکتر از آبی»، «روز کوتاه خاکستری»، «اندوه»، «خروس» و «یک سکه در دو جیب» عنوان شش داستان این مجموعه هستند. این مجموعه داستان حاصل درنگ نویسنده بر مناسبات انسانی است؛ حکایتی از تلاشهای از پیش باطلشده برای رهایی از سوءتفاهمها و تنگناها.
«هلال پنهان» - نشر افق/ نشر گویا - ۱۱۲ صفحه
از متن: «نگاه کنید. لکههای خون و تکههای پوست و گیسو بر دامنه پرده تور چسبیده است؛ در قاب پنجرهای که دیگر پنجره نیست. کی و کجا اتفاق افتاد؟ انگار همین دیروز بود یا پریروز غروب، دو سه کوچه بالاتر یا پایینتر از اینجا. حباب روشن شیشهای به تلنگری شکسته است و داستان ما پیش از آنکه شروع شود تمام شده است.»
«غریبه و اقاقیا» - نشر نی/ نشر علم - ۱۵۲ صفحه
این مجموعه داستان شامل ۹ داستان کوتاه با عنوانهای «با هم در غربت»، «یک حادثه کوچک کوچک»، «چاشنی تلخ»، «خیال رنگ»، «مات شده»، «دلاور»، «مغول در باران»، «با سایهها و خاکسترها» و «غریبه و اقاقیا»ست. نویسنده برای این کتاب جایزه «۲۰ سال ادبیات داستانی» را به خانه برده است.
«طبل آتش» - نشر نی/ نشر علم - ۵۹۸ صفحه
رمان «طبل آتش» در دو بخش شیراز و تهران نگاشته شده که مربوط به نسلی است که جوانی را با یاس در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذراند و از دهه ۵۰ عبور میکند و به انقلاب ۱۳۵۷ میرسد.
«همت پنج به گوشم...» به کتابفروشیها آمد
کتاب «همت پنج به گوشم...» شامل روایت زندگی شهید اصغر فلاحپیشه نوشته سمیرا خطیبزاده بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هشتمین عنوان از مجموعه «مدافعان حرم» است که اینناشر چاپ میکند. شهید اصغر فلاحپیشه متولد سال ۱۳۴۵ و بازنشسته سپاه پاسداران بود که سال دیماه ۹۴ به سوریه اعزام شد و ۲۲ بهمن همانسال به شهادت رسید. شهید فلاحپیشه حین درگیری با نیروهای داعش بهدلیل جراحت به اسارت دشمن درآمد و بهشهادت رسید. نیروهای داعش پس از شهادت عکس سر جداشده وی را برای همسرش فرستادند اما پیکر وی را تحویل ندادند و او جزو شهدای مفقودالاثر مدافع حرم است که مزار یادبودی در بهشتزهرای تهران دارد. شهید فلاحپیشه که سالهای عمر خود را هزینه انقلاب اسلامی کرد، طی سالهای اخیر با مشکلات اقتصادی زیادی در زندگی روبرو بود اما بهقول اطرافیانش، بمب روحیه و شادی بوده است. او از نیروهای تخصصی مخابرات و ارتباطات نظامی بود.سمیرا خطیبزاده نویسنده و پژوهشگر فرهنگ مقاومت که پیشتر کتابهایی چون «سرسپرده» و «قصه شهرزاد» را در کارنامه دارد، از اردیبهشت سال ۹۸ کارهای نوشتن «همت ۵ به گوشم» را آغاز و از مصاحبههایی که با فرزند، همسر و دوستان این شهید شده بود، استفاده کرد. او نوشتن درباره شهید فلاحپیشه را بهعنوان یکجانباز دفاع مقدس و یک نیروی مدافع حرم، از علاقهمندیهای جدی خود عنوان کرده است. «همت پنج به گوشم...» بهجز «یادداشت نگارنده» و «عکسها و اسناد»؛ خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید فلاحپیشه را شامل میشود. عناوین ۲۳ خاطره یا فصل اینکتاب بهترتیب عبارت است از: «یکم؛ سرنوشت مشترک»، «دوم؛ روح بیقرار»، «سوم؛ زندگی مشترک»، «چهارم، دلنگرانیهای یکفرمانده»، «پنجم؛ دختر قندعسل بابا»، «ششم؛ روایت پایان جنگ»، «هفتم؛ تولدی که تبدیل به عزا شد!»، «هشتم؛ هیئت بچههای مخابرات»، «نهم؛ اصغر جاروفروش»، «دهم؛ زبانی که به گلایه باز نشد»، «یازدهم؛ هر روز بیشتر شبیه اصغر میشدم»، «دوازدهم؛ مسئولی که توالت میشست!»، «سیزدهم؛ بابایی که صدای بچهها را درآورد»، «چهاردهم؛ روایت وداع با سپاه»، «پانزدهم؛ از ترس من چادر سر نکنید!»، «شانزدهم؛ موج انفجاری که اصغر را گرفت»، «هفدهم؛ سال تحویلی که پیش خانواده نبود»، «هجدهم؛ سر شوریدهای داشت»، «نوزدهم؛ اصغری که بیمادر شد»، «بیستم؛ وزیر نفت روستای مشرفه»، «بیست و یکم؛ آنشب دلم قرص بود»، «بیست و دوم؛ پنجبیسیمی که حکم طلا را داشت» و «بیست و سوم؛ دخترهایم طاقت روضه قتلگاه ندارند!»
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم: اصغر واقعا خوشخوراک و خوشغذا بود. نمیشد غذا جلویش بگذاری و بگوید که اشتها ندارد یا سیر است. همه غذاها را دوست داشت. البته قیمه برایش چیز دیگری بود. آنچنان با اشتها و علاقه غذا میخورد که من را به وجد میآورد. با همه اشتهایی که به خوردن غذا نشان میداد، اهل تجملات نبود. اینطور نبود که باید غذا حتما برنج و خورشت باشد. خیلی وقتها به من میگفت غذا درست نکن! بگذار غذای حاضری و سبک بخوریم! نان و پنیر ساده خانه را همهچیز ترجیح میداد.مسافرت مشهد که میرفتیم، توی رستوران چند روز مرغ و کباب و خورشت و به قول خودش غذای درست و حسابی که میخورد، دلزده میشد. خانه که میآمدیم، میگفت: «زمزم!... دلم برای دستپختِ خودت تنگ شده!... واقعا غذای خونه چیز دیگهس!» اصغر خودش هم خوب غذا درست میکرد. از همان اول به آشپزی علاقه داشت. برنج کته و املت را خوب درست میکرد. مرغ و خورشت را هم از روی دست من یاد گرفته بود. البته توی خانه زیاد هنرش را بروز نمیداد. با شوخی و خنده میگفت: «اگه من غذا درست کنم... شما دیگه تنبل میشید!... اونوقت دست به سیاه و سفید نمیزنید!»اینکتاب با ۳۶۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.
اخبار
«غلامرضا تختی» اینبار در آیفیلم
فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» به کارگردانی بهرام توکلی، پنجشنبه ۲۷ آذر در شبکه آیفیلم نمایش داده میشود.
به گزارش امتیاز، فیلم سینمایی «تختی» که برنده ۲ سیمرغ بلورین از سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر است، پنجشنبه شب ساعت ۲۲ از این شبکه پخش میشود.
داستان این فیلم بهنویسندگی سعید ملکان و بهرام توکلی، با قرائت و امضای وصیت نامه و خودکشی غلامرضا تختی، پهلوان کشتیگیر محبوب کشور، آغاز میشود. سپس با رجوع به گذشته از دوران کودکی اش که در فقر شدید و در آلونکهای خانی آباد جنوب تهران میگذراند ادامه مییابد
در این فیلم سینمایی بازیگرانی چون علیرضا گودرزی، شاهرخ شهبازی، ماهور الوند، ستاره پسیانی، حمیدرضا آذرنگ، مجتبی پیرزاده، پریوش نظریه، معصومه قاسمیپور، بانیپال شومون، آتیلا پسیانی، محسن تختی، بهنوش طباطبایی و فرهاد آئیش به ایفای نقش پرداختهاند.
علاقهمندان میتوانند بازپخش فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» را در ساعتهای ۶ و ۱۴ روز جمعه تماشا کنند.
داستان «کشتی کرامت» و شاید «کشتی مرگ» در هیسپان تی وی
مستند «کشتی کرامت» روی آنتن هیسپان تی وی م رود. این مستند داستان مهاجرینی است که قصد دارند از طریق کشتی به امید زندگی بهتر به کشورهای اروپایی پناهنده شوند و اتفاقاتی را از سر بگذرانند که در این مسیر شاید منجر به مرگ آن ها نیز شود.
به گزارش امتیاز، مستند «کشتی کرامت» (Dignidad a bordo ) به کشتی ای اشاره دارد که توسط سازمان بشردوستانه پزشکان بدون مرز تجهیز شده و در دریای مدیترانه با هدف کمک به هزاران مهاجری که در تلاش برای رسیدن به خاک اروپا هستند، در حرکت است.
لوئیس هرتادو، تهیه کننده این مستند و تیم خبری شبکه هیسپان تی وی همراه این کشتی نجات شده و با داستان زندگی این مهاجرین همراه می شود. در ادامه این مستند، مخاطبین با یک فاجعه انسانی که دریای مدیترانه را به یکی از بزرگ ترین گورستان ها تبدیل کرده است، مواجه می شوند زیرا در راه رسیدن به مقصد، به دلیل جمعیت زیادی که در این کشتی ها و قایق های بزرگ و کوچک حضور دارند، با طوفانی شدن هوا و تکان های شدید این قایق ها، این افراد به درون آب افتاده و غرق می شوند.
در این مستند 52 دقیقه ای، سعی شده با پرسیدن سوالاتی از این مهاجران، سفر آن ها به چالش کشیده شود؛ « چرا بسیاری از مردم تصمیم می گیرند که با جان و زندگی خود بازی کنند؟»، « چرا آنها را محکوم به مرگ در دریا کرده اند؟»، « این مهاجران چرا برای رسیدن به عزت و شرف انسانی جان خود را به بازی می گیرند؟»، لوئیس هرتادو با پرسیدن این سوالات در هنگام سفر از مهاجرین، سعی در نشان دادن ابعاد مختلف زندگی این مهاجرین و چرایی حضور این افراد در کشتی را به مخاطبین بهتر نشان دهد. مستند «کشتی کرامت» محصول سال 2015 در دو قسمت 25 دقیقه ای روز. پنجشنبه ساعت 3:30 به وقت تهران روی آنتن هیسپان تی وی میرود و بازپخش آن همان روز ساعات 8، 14 و 20:30 برای علاقهمندان برنامه در آمریکای لاتین قابل مشاهده خواهد بود.
کار مشترکی از شبکه سحر و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی
راهیابی «فرزندان شب» به جشنواره «جیفونی» ایتالیا
فیلم مستند «فرزندان شب» کاری از بهروز نورانی پور، محصول مشترکی از شبکه سحر و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به جشنواره «جیفونی» ایتالیا راه یافت.
به گزارش امتیاز، فیلم مستند «فرزندان شب» ساخته بهروز نورانی پور به بخش مسابقه پنجاهمین دوره جشنواره «جیفونی» ایتالیا راه یافت. این جشنواره در پنجاهمین دوره از 6 تا 10 دی ماه 99 در کشور ایتالیا برگزار خواهد شد و فیلم مستند بلند «فرزندان شب» در بخش مسابقه مستند جشنواره شرکت خواهد کرد. جشنواره فیلم «جیفونی» یکی از معتبرترین جشنواره های فیلم و رویداد های سینمایی کودکان و نوجوانان جهان است که پنجاهمین دوره خود را در کشور ایتالیا خواهد گذراند. مستند «فرزندان شب» زندگی نوجوانان پاکستانی است که ضمن گذراندن دوره آموزش ایدئولوژیک در مدارس مکتب دولت اسلامی، اغفال شده و در لوای داعش در سوریه تحت آموزش های کشتار انسانی در می آیند. این مستند با مرور زندگی این کودکان در مصاحبه با آنان که اینک در دوره اسارت در زندان به سر می برند، معصومیت کودکانه همراه با خشونت آموزش دیده را به تصویر می کشد. ظهور گروهک تروریستی داعش در منطقه و جهان و جنایت های آنان و توجه جهانیان به این موضوع، محور محتوایی این مستند است. از عوامل دیگر که در تولید مستند «فرزندان شب» نقش داشته اند: بهروز باتمانی؛ تصویر بردار، فرهاد عسگری؛ صدابردار، لقمان سخنور؛ تدوینگر، صداگذار : مسلم رضوی، گوینده: اقدس بهزادی پور و آهنگساز: مسعود سخاوت دوست است .مستند «فرندان شب» پیش از این در شانزدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت حائز جایزه بهترین کارگردانی مستند بلند شد و در مهرماه گذشته در اولین اکران جهانی خود در بخش رسمی مسابقه مستند بیست و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم بوسان BUSAN کرهجنوبی نیز به نمایش درآمد.
اخبار
نوجوانان آیفیلمی با «خانواده دکتر ماهان» همراه میشوند
نوجوانان آیفیلمی از از فردا چهارشنبه ۲۶ آذر با ماجراهای «خانواده دکتر ماهان» به کارگردانی علیمحمد قاسمی همراه میشوند.
بهگزارش امتیاز، سریال ۲۱قسمتی «خانواده دکتر ماهان» که در سال ۱۳۹۷ به سفارش گروه نوجوان سیما فیلم تولید و از شبکه دو سیما پخش شد، این بار در کانال فارسی آیفیلم روی آنتن میرود.
این سریال مخاطبش را به ساده زیستی داوطلبانه دعوت میکند و داستان آن درباره حمایت از محیط زیست و گونههای حیات وحش است و بخش زیادی از آن در شمال کشور تصویربرداری شده است.
امین زندگانی، لاله اسکندری، شیوا ابراهیمی، ارسطو خوش رزم، بهرام شاه محمدلو، سعید امیرسلیمانی، رویا افشار، شهروز ابراهیمی، فریده دریامج به همراه کیمیا حسینی، عرفان برزین، فراز محمدتبار و ژیار محمدزاده از جمله بازیگران این مجموعه تلویزیونی هستند.
«خانواده دکتر ماهان» از فردا هر روز ساعت ۱۷ راهی آنتن میشود و بازپخش آن در ساعتهای ۰۱:۰۰ و ۰۹:۰۰ روز بعد خواهد بود.
در شبکه سحر؛
کانال کردی « در مکتبی ملقب
به اصفهان»
سیر تحول کاشی کاری مساجد و محراب های ایرانی در مستند « درمکتبی ملقب به اصفهان» در کانال کردی شبکه سحر بررسی می شود.
به گزارش امتیاز، چگونگی شکل گیری و ویژگی های سبک بزرگ اصفهان و تاثیر آن بر معماری، شعر، ادبیات و فلسفه در مستند «در مکتبی ملقب به اصفهان» کاری به کارگردانی فرشاد احمدی از کانال کردی شبکه سحر پخش خواهد شد.
در این مستند علاوه بر مرور تاریخچه سیر تحول کاشی کاری مساجد و محراب ها، جلوه های گوناگون مکتب معماری ایران ملقب به مکتب اصفهان با استفاده از نرم افزارهای پویانمایی مختلف به تصویر کشیده خواهد شد.
مستند «در مکتبی ملقب به اصفهان» که به سفارش صداوسیمای مرکز اصفهان تولید شده است با زبانگردانی زهرا کیانی پور، 26 آذر ساعت 18:30 به وقت تهران به مدت 42 دقیقه از کانال کردی شبکه سحر پخش خواهد شد.
مسعود آب پرور با «هوش سیاه»
در شبکه سحر
با اتمام مجموعه تلویزیونی «درد سرهای عظیم» سریال «هوش سیاه» از کانال آذری شبکه سحر پخش می شود.
به گزارش امتیاز، این مجموعه 15 قسمتی با کارگردانی مسعود آب پرور ساخته شده است.
این مجموعه که در ژانر اکشن و پلیسی در سال 1389 ساخته شده است موضوعات و جرایم رایانه ای را دستمایه قرار داده است. موضوعاتی همچون بلوتوث، سرقت نرم افزاری، هک، شرکت های هرمی، دوستی های اینترنتی از عناوین اصلی این سریال است.
«سرگرد احمدی» معاون پیشگیری و مبارزه با جرایم رایانه ای پلیس که همراه با دستیاران خود درگیر پرونده ای پیچیده مربوط به یک خرابکار الکترونیکی به نام «جمشید کاظمی» و با نام مستعار «کامران بوریایی» است.
حسین یاری، کیکاووس یاکیده، رضا آشتیانی، ارسلان قاسمی، افشین کتابچی، روح اله کمانی، کمند امیرسلیمانی، سعید دولتی و زنده یاد داریوش اسدزاده در فصل اول «هوش سیاه» با تهیه کنندگی سیدعباس فاطمی نقش آفرینی کرده اند.
فصل اول مجموعه تلویزیونی «هوش سیاه» از پنج شنبه 27 آذر ساعت 19:00 به وقت تهران با دو زمان تکرار 23:00 و 4:00 صبح روز بعد بر روی آنتن شبکه سحر است.
زبانگردانی و مدیریت دوبلاژ این مجموعه به زبان آذری برعهده مهدی حسین زاده است.
ظهور تکفیریسم در افغانستان در (THE SUBCONTINENT)
بررسی تاریخچه ظهور گروهک تروریستی داعش در افغانستان در این قسمت از برنامه (THE SUBCONTINENT) تولید شبکه پرس تی وی از کانال اردوی شبکه سحر پخش خواهد شد.
به گزارش امتیاز، برنامه (THE SUBCONTINENT) (شبه قاره) به بررسی عوامل افزایش فعالیت های نیروهای افراط گرا در افغانستان که با گسترده کردن خلأ امنیتی در این کشور به ثبات سیاسی اجتماعی افغانستان آسیب وارد میکند، خواهد پرداخت. این برنامه ضمن اشاره به حمله اخیر تروریست ها به بزرگترین دانشگاه افغانستان در کابل و موسسه آموزشی دیگر و هدف قرار دادن قضات و بازرسان تازه فارغ التحصیل متعلق به دولت افغانستان و کشته و زخمی شدن ده ها تن اشاره ، به تفسیر وضعیت کنونی افغانستان از ابعاد مختلف خواهد پرداخت.دلایل افزایش حملات تروریستی تکفیری در افغانستان و متشنج شدن فضای امنیتی این کشور و به دنبال آن بی اثر ماندن آتش بس های اخیر طالبان با دولت افغانستان، چگونگی مهار افراط گرایی تکفیری به خصوص پس از عقب نشینی ارتش آمریکا، دلایل هدف قرار گرفتن مدارس و دانشگاه ها توسط افراط گرایان، تشابهات و اختلافات داعش با طالبان، تاثیر عقب نشینی نیروهای آمریکایی بر فضای امنیتی افغانستان از موضوعات مهمی است که این برنامه به تفسیر آن خواهد پرداخت. برنامه «The Subcontinent» به تهیه کنندگی حسین مهدیان 25 آذر ساعت 18 به مدت 30 دقیقه به زبان اصلی از کانال اردوی شبکه سحر پخش خواهد شد.
|
|
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4422/20764/83887
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4422/20764/83888
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4422/20764/83889
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4422/20764/83890
|

عناوین این صفحه
- نویسندگی بوکسوری که می خواست دریانورد شود
- «همت پنج به گوشم...» به کتابفروشیها آمد
- اخبار
- اخبار