

|
احمدعلی راغب؛ ققنوسی که دوباره زنده شد
سهشنبه ۱۸ آذر ۹۹ بود که استاد احمدعلی راغب این مرد هزارآهنگ موسیقی ایران در سن ۸۶ سالگی درگذشت. راغب از زمره پرکارترین و پرمخاطبتترین آهنگسازان ایران معاصر از جهت تعداد آثار به یادماندنی است. و این خود یکی از نقاط رازآمیز کارنامه اوست. هنرمندی که از سویی خالق بخش بزرگی از حافظه شنیداری ایرانیان است و از سویی دیگر گریزان از قواعد مرسوم شهرت بر تولید آثار باکیفیت و پرورش استعدادهای جوان متمرکز است. در این روزها که سالگرد قیام تعیینکننده ملت ایران در نهم دی ماه هستیم فرصتی یافتیم برای مرور یکی از آخرین قطعات او؛ عهد ایران. این قطعه با طلیعه شورانگیز ایران که کوفه نیست مگر مردهایم ما در گرماگرم حادثه و در روزهای ملتهب سال ۸۸ با ملودی احمدعلی راغب تبدیل به نقطه عطف دیگری در کارنامه هنری او شد. گفتگوی محسن صفایی پژوهشگر موسیقی و از نزدیکان استاد در یک دهه گذشته با دکتر سید حسین شهرستانی شاعر قطعه عهد ایران پر از جزئیات ناگفته و خواندنی درباره حال و هوای آن روزها و زندگی و سلوک استاد احمد علی راغب است.
گفتوگوی ما حول قطعه «عهد ایران» است که جز آخرین یادگارهای آهنگسازانه مرحوم استاد احمدعلی راغب است و شما شاعر این کار و جز تیم تولید این قطعه هستید. اول یک توضیح مقدماتی بدهید که چطور شد که قطعه «عهد ایران» متولد شد؟
اگر بخواهیم ماجرا را بیان بکنیم از این قرار بوده که در گرماگرم ۸۸ و مسائل بعد از آن، جریانهایی که در واقع جنبه تهاجمی به انتخابات و رأی مردم داشتند، تولیدات و بازنماییهای فرهنگی، هنری ارائه کردند و در مقابل از این جهت دچار فقر بودیم. حتی من یادم هست در یکی از مناظرهها و گفتوگوهای اجتماعی که در دانشکده علوم اجتماعی برگزار شد، بنده بودم و یکی از دوستانم و آن طرف آقای مرتضی هاشمیمدنی و خانم بهاره آروین که گفتوگو میکردیم. یکی از نکاتی که آقای مرتضی هاشمی گفت این بود که اگر یک همچین جمعیتی آمدند رأی دادند، پس بروز هنری آن کجاست؟ یکی از ویژگیهای این اتفاق هم این بود که بسیاری از قشر نخبگان و هنرمندان و فرهیختگان (یعنی الیت نخبگان هنری) سلیقه دیگری داشتند و مردمی که به آقای احمدینژاد رأی داده بودند زبان چندانی برای رساندن صدایشان نداشتند. ما در دورهای تلاش کردیم از لحاظ هنری و فرهنگی و حتی به لحاظ نظری برای آن رأی خاموشی که آمده رأی داده زبانی بشویم. البته فعالیت ما برای تمام مردمی بود که در میدان انتخابات حضور داشتند و با تندرویها و کجرویها سازگار نبودند. آنها درواقع صدا نداشتند، بیصدا بودند.
اینها انگار یک جور مدعیانه احساس میکردند که چون ما این بار رأی دادیم و چون پیرامون ما همه با یک سلیقه مشخصی رأی دادند پس حتماً نامزد مورد تأیید ما باید رئیس جمهور شود.
حتی میشود گفت که هر دو گروه در سال ۸۸ به یک اندازه در شوک بودند. عدهای از اینکه رأی دادند ولی صدا ندارند، در بهت بودند. از آن طرف هم صدای رسا ولی بیگانهای که از جریان مقابل به گوش میرسید. بالاخره هم صدا بود و هم یک سکوتی را حاکم میکرد.
مسئله این بود که انتخابات مشارکت بالایی داشت. اقشار متعددی رأی اولشان بود، منتهی آنهایی که تهران بودند و مناطق بالای تهران بودند و مناطق برخوردار تهران بودند اینها انگار یک جور مدعیانه احساس میکردند که چون ما این بار رأی دادیم و چون پیرامون ما همه با یک سلیقه مشخصی رأی دادند پس حتماً نامزد مورد تأیید ما باید رئیس جمهور شود. از طرف دیگر ما رأی اولیهای دیگری هم داشتیم که خاموش بودند و نیرویشان کمتر از رأی تهرانی بالاشهریها بود.
منظورتان کدام رأی دهندگان است؟
رأی تودههای مردم، رأی روستاها و شهرهای کوچک و حتی بخشهای حاشیهای شهرهای بزرگ را میگویم.
و این رأی دهندگان صدایی در حوزه هنر و رسانه نداشتند.
در هنر و فرهنگ و رسانه و حتی در حوزه اندیشه صدایی نداشتند. مثلاً اغلب نخبگان جامعهشناسی و اندیشمندان و نخبگان علوم انسانی حتی اگر رأی توده مردم را میپذیرفتند، آنها را شماتت و تحقیر میکردند. میگفتند این رأی، رأی پوپولیستی است. این رأی ارزش آن یکی رأی را ندارد. به هر حال زمان سرایش شعر «عهد ایران» حتی در چنین موقعیتی نبود. بعد از این اتفاقات، حادثهای که رخ داد این بود که در واقع عدم توازن و بیعدالتی در حوزه بازنمایی و روایت میدان انتخابات سال ۸۸ وجود داشت. حوادث مختلفی به وجود آمد و اینها منتهی شد به حادثه ۹ دی که حادثه ۹ دی آن لحظهای بود که درواقع مردم خودشان به میدان آمدند و نشان دادند که آن چیزی که واقع شده پشتوانه واقعی مردمی داشته است و فرآیندی طی شد که بخشی از آن باعث شد بدنه معترض توجیه یا حداقل آرام شد و تردید کرد.
۹ دی به مردم انرژی میداد و آن انرژی تبدیل میشد به یک سرمایه و اعتماد به نفس که در شعر شما هم این انرژی را مشاهده کردیم.
البته سیاهمشق اولیه آن شعر قبل از ۹ دی نوشته شده بود و شعر هم برآمده از شعار مردم بود. یعنی پیوند شعر و شعار را در این اثر داشتیم. شعار معروف «ما اهل کوفه نیستیم / علی تنها بماند» که یک شعار حماسی و یک شعار در عین حال تاریخی است. نوعی فلسفه تاریخ شیعی پشت این شعار است، یادآور یک بازسازی، یک دوره تاریخی در یک عصر تازه است و درواقع یک جور اسم رمز است. در واقع یادآور نوعی خاطرات تلخ و شیرین تاریخ تشیع است. به طور کلی خود شعار و راهپیمایی و تظاهرات و همخوانی و همآوایی مبدأ همه سرودها و اشعار انقلاب بوده است. همیشه سرودهای انقلابی و اشعار انقلابی در واقع برآمده از شعارهای مردم بوده و همیشه یک داد و ستدی بین شعر و شعار وجود داشته است. این شعر هم ناخودآگاه آن مضمون و حس و حال و معنا و نسبتی که در این شعار وجود دارد را یادآور شد. آن مضمونی که در این شعار وجود دارد در واقع تأکید بر پیوند عمیق بین امام و امت و وفاداری مردم نسبت به امام و وفاداری امام نسبت به مردم است.
مضمون وفاداری و عهد و پیمان، مضمون مهم این شعر بود که استاد راغب به درستی عنوان «عهد ایران» را روی این شعر گذاشتند.
عنوان شعر هم به نظر بسیار مرتبط با این مضمون است.
مضمون وفاداری و عهد و پیمان، مضمون مهم این شعر بود که استاد راغب به درستی عنوان «عهد ایران» را روی این شعر گذاشتند. بیت اول در واقع یک جور جنبه قابل تکرار دارد. نوعی حالت رجز و حماسهخوانی دارد. مضمون اساسی این شعر تأکید روی این مراقبت از عهد و پیمان است که هم در فرهنگ شیعی وجود دارد و از آن طرف هم در فرهنگ ایرانی این پیمان نگه داشتن و نفی پیمانشکنی ریشه دارد.
متأسفانه ما یک نوع موسیقی ملی ویترینی داریم که شب انتخابات سراغش میرویم، هیچ خطری ندارد و هیچ خطری را دفع نمیکند و البته هیچ پیامی ندارد. جز یک وضعیت آرام بیخطر که بگوییم صلح کل است.
اتفاقاً موسیقی «عهد ایران» در رسانه ملی راه خودش را پیدا کرد. این موسیقی در برنامه «دیروز امروز فردا» پخش شد. در همین برنامه هم وحید یامینپور بود و همین جنس بچههایی که به ندرت در رسانه بودند و بعداً همینها بعضاً از رسانه بیرون شدند. از رسانه رسمی و ملی یعنی همین جنس بچههایی که فراتر از ساختارهای کارمندی و اداری و بروکراتی سازمان، برنامه دیروز امروز فردا را بالا آورد که یک برنامهای بودکه بالاتر از مرزهای صدا و سیما کار میکرد. و داشت حرف نو میزد.
زمانی که استاد راغب و علی معلم و همکارانشان فعالیتهای دفتر موسیقی را در دست داشتند؛ الگویی را خلق کردند که در آن الگو هم تنوع سلایق به رسمیت شناخت شود و موسیقی پاپ بیاید و وارد میدان شود و در عین حال که موسیقی پاپ وارد میدان شود؛ مبتذل هم نباشد.
آن برنامه میشود گفت جز معدود برنامههایی بود که تریبون داغ رسانهای بود.
تنها تریبون رسانهای بود که در آن این بازخیزی فرهنگ انقلابی را در مواجهه با کارزار ۸۸ زنده کرد. دیروز امروز فردا در رسانه ملی در واقع صدای این هویت در رسانه ملی شد. نه اینکه بخشهای دیگر نبودند به هر حال تلویزیون یک تلویزیون نظام بود از نظام دفاع میکرد از رهبری دفاع میکرد، منتهی به همان شیوههای سنتی، این هویت جدید فرهنگی که نمادهای خودش را داشت لحن خودش را داشت در واقع گفتار خاص خودش را داشت فراتر از آن ادبیات رسمی صدا و سیمایی، غیر رسمی بود. یک هویت غیررسمی اینجا شکل گرفت. که بعداً این هویت غیررسمی، نهادهایی پیدا کرد و اوج و تمثال اوج پدید آمد.
از سوی دیگر متأسفانه ما چون موسیقی را هم یک جورهایی انگار به رسمیت میشناسیم و نمیشناسیم معلوم نیست که تکلیفش چیست. در یک خوف و رجاء نگه داشتیم. اگر به درستی موسیقی را بشناسیم وبه درستی به موسیقی بپردازیم از آسیبهایش هم کمتر ضرر میبینیم. در طول دهه دهه هفتاد و هشتاد مدیریت موسیقی در بسیاری از ارکانش دچار این بیسوادی بوده است. سواد موسیقی و فهم موسیقی و درک درست از موسیقی پایین بوده است. ما دچار این آسیبها شدیم؛ ولی آنجایی که استاد راغب و علی معلم و همکارانشان فعالیتهای دفتر موسیقی را در دست داشتند؛ الگویی را خلق کردند که در آن الگو هم تنوع سلایق به رسمیت شناخت شود و موسیقی پاپ بیاید و وارد میدان شود و در عین حال که موسیقی پاپ وارد میدان شود؛ مبتذل هم نباشد.
استاد راغب را بیشتر با کارهای دوره انقلابش به یاد میآوریم. ولی به آن بخش شاید بگوییم سختتر که به تعبیری میشود گفت موسیقی بعد از جنگ و به تعبیری دیگر موسیقی زندگی است توجهی نشده و اتفاقاً به نظرم بخش الگوساز کارنامه هنری امثال راغب همینجاست.
ایشان در هر لحظهای، حس همان لحظه را و زبان آن روزگارش را با هنر بیان کرده و زبان انقلاب در آن روزگار به طور خاص شده است.
اگر این جمله درباره شعر بگوییم که در آن سنتی هزار ساله داریم عجیب نیست اما وقتی درباره موسقی که همیشه با آن دچار نوعی بلاتکیفی بودیم میگوئیم واقعاً شگفتانگیز است. اینکه موسیقی صدای زمانه شده.
بله در موسیقی بسیار سختتر است.
ویژگی بزرگ آقای راغب این است که متوقف نمیشود خیلیها بودند که در لحظه جنگ درخشیدند و تمام شدند و دیگر چیزی برای گفتن نداشتند؛ ایشان باز هم تداوم میدهد در دوره بعد از جنگ و دهه ۷۰ و بعد به فعالیت ادامه میدهد.
در تمام لحظاتی تاریخی در آن ایام توانستیم حس آن لحظه را با موسقی ثبت و ماندگار کنیم و این هنر بزرگ راغب است.
کارنامه استاد راغب را در واقع به چهار دوره میتوان تقسیم کرد. یک موسیقی مربوط به قبل از انقلاب است، که آن دوره بیشتر میشنود تا خلق صدا بکند. صداها را میشنود و آن دوره پژوهشی که انجام میدهد سرمایهای است برای موسیقی بعد از انقلاب. دوره دوم دوره انقلاب و جنگ است که برجستهترین دوره و گل کارنامه راغب است و در همین دوره مرد هزار آهنگ است. ولی ویژگی بزرگ آقای راغب این است که متوقف نمیشود خیلیها بودند که در لحظه جنگ درخشیدند و تمام شدند و دیگر چیزی برای گفتن نداشتند؛ ایشان باز هم تداوم میدهد در دوره بعد از جنگ و دهه ۷۰ و بعد به فعالیت ادامه میدهد.
ایشان سیزده آلبوم بعد از جنگ دارد. مثلاً در موسیقی محلی گیلان سه تا آلبوم با صدای ناصر مسعودی دارد.
کارش با سراج، شب عاشقان بی دل کار مهم آن دوره هست.
بله، آلبوم نگاه آسمانی که همایون رحیمیان هم تنظیم آن کار را به عهده داشته و چندین آلبوم داشته که به سبک موسیقی گلهای قبل از انقلاب است با بهرام گودرزی رباعیات خیام را مثلاً کار کرده است. اینها همه کارهای دهه هفتاد است یعنی در دهه هفتاد راغب وارد فضای آلبوم موسیقی میشود و در بازار موسیقی عقب نمیماند.
مثلاً آقای گلریز تا یک ایستگاهی با ایشان همراه است و پیاده میشود. ولی ایشان عبور میکند؛ جلوتر میآید و کار جدید تولید میکند و بعد در ۸۸ سر از خاکستر درمیآورد و مثل ققنوس دوباره به میدان میآید.
آقای راغب واقعاً نیروی این را داشت که خودش را تکان بدهد و یک خلق تازه بروز دهد. این در هنر سخت است، در سنین بالاتر سختتر هم هست.
این جوانگرایی راغب خیلی عجیب است. در ده سال آخری که کنار ایشان بودم ایشان به من خواننده پیشنهاد میداد. خوانندههای جوان. آقای حجت اشرفزاده را پیشنهاد داد برای خوانندگی یک قطعه، یک آلبوم کار کرده بود با صدای سینا سرلک. اینها نشان میدهد که این آدم در عین اینکه پیر میشود ولی جوان مانده.
هنرمندان بزرگ کسانی هستند که دائماً خودشان را بشکنند؛ خودشان را تازه کنند؛ خودشان را جوان کنند. ولی اغلب عقب میمانند؛ چون در یک لحظهای در خودشان ماندهاند، در نوستالژی خودشان ماندهاند. آقای راغب واقعاً نیروی این را داشت که خودش را تکان بدهد و یک خلق تازه بروز دهد. این در هنر سخت است در سنین بالاتر سختتر هم هست.
گام نهادن در مسیر تمدن سازی، مستلزم استقلال در حوزه تولید است
نشست «اسم اعظم شیطانی مصرف» مبتنی بر کتاب «فیلسوفی در تعمیرگاه» اثر متیو کرافورد با حضور کمیل سوهانی، مترجم اثر و هما یزدانی دکتری علم و فلسفه فناوری از طریق فضای مجازی به صورت زنده پخش شد.
«تجربه زیسته» ژانر متداول نویسندگان امریکایی
کمیل سوهانی مترجم کتاب با اشاره به بهره گیری از تجربه زیسته نویسنده در این اثر، این رویه را روش متداول در میان نویسندگان امریکایی عنوان کرد و گفت: استفاده از تجربه زیسته نویسندگان تبدیل به یک رویه شده و سعی میکنند در لابه لای این تجربیات، نکات خودشان را مطرح کنند. معتقدم این اثر، مهمترین کتاب در این ژانر است.
وی افزود: موضوع مهمی که برای من به جهت ترجمه این کتاب اهمیت داشت - فارغ از اینکه آیا حرفهای کرافورد درست است یا غلط؟ - نوع نگاه اندیشمندانه وی به مسائل جامعه خود بوده؛ این در حالی است که کرافور د نگفته من چون فیلسوف هستم باید در دانشگاه بنشینم و فقط در مورد هستی و وجود حرف بزنم بلکه درگیر جزئیترین مسائل جامعه خودش میشود و میگوید چرا در جامعه امروز آمریکا، انسانها از کار کردن شاد نیستند؟ چرا کار و لذت با همدیگر ممزوج نشده است؟ یکی دیگر از انگیزههای من برای ترجمه این کتاب، نوع نگاه یک اهل فلسفه به مسائل جزئی جامعه خودش است که با زبان نظری و عملی، به تبلیغ فلسفی یک موضوع مثل «کار» میپردازد.
مترجم کتاب «فیلسوفی در تعمیرگاه» یاد آور شد: کرافورد کتابش را با یادآوری ۵۰ سال گذشته نظام آموزشی آمریکا شروع میکند و با اشاره به مباحث مربوط به اقتصاد دانش و خلق ثروت، میگوید آن چیزی که موجب ثروت میشود، دانش است و دانش هم از ذهن به دست میآید نه از کارهای دستی. این مباحث در آمریکا بسیار مورد توجه قرار میگیرد به صورتی که از یک مقطع زمانی به بعد در مدارس آمریکا بخشنامه میشود که ابزارهایی که مربوط به کار دستی است باید جمع آوری شوند و به جای آن، کامپیوتر برای مدارس خریداری شود و این اتفاق به این دلیل میافتد که ما دیگر وارد عصر دانش شدیم و قرار است که انسان از کارهای یدی خلاص شود. این کتاب میخواهد بگوید که اینگونه تفکر چقدر برای انسان خطرناک است و اگر این روند ادامه یابد انسان دچار مشکل خواهد شد.
ارتباط با واقعیت؛ تربیت انسان آزادی طلب و حساس به امور جامعه
کمیل سوهانی اضافه کرد: انسانی که ارتباط با واقعیت و محیط اطراف خودش را تمرین نمیکند با محیط زیست و انسانهای دیگر هم دچار مشکل میشود چرا که توجه به دیگری را تمرین نکرده است. چیزی که در این کتاب تاکید شده و من هم در مقدمه کتاب به آن تاکید کردم بحث «تربیت» است. کرافورد میگوید در ارتباط با واقعیت، انسان به جنسی از تربیت دست پیدا میکند که به آن «تربیت اخلاقی» میگویند.
وی ادامه میدهد: در فصل چهار این کتاب نیز، راجع به «آزادی» صحبت میکند و میگوید در دنیای مدرن همواره به انسان وعده آزادی داده میشود و این آزادی در بستهای ارائه میشود که او را متوجه آن میکند که تو هرچقدر از اطراف خودت فارغ بشوی وقت بیشتری برای تصمیم گیری هایی که دوست داری خواهی یافت؛ در حالی که این وعده آزادی که با ما داده میشود یک وعده دروغین است و برای ما یک انفعال هم در حوزه فکری و هم در حوزه عملی ایجاد میکند.
مترجم کتاب در ادامه به بیان دیدگاه نویسنده در خصوص واقعیتهای ارتباطی و اثرات آن پرداخت و گفت: کرافورد دارای دکترای فلسفه سیاسی از دانشگاه ویرجینیا است. او معتقد است ارتباط با اشیا پیرامونی، انسان را به گونهای تربیت میکند که به موجود حساسی بدل شود. به طوری که در سطح کلان هم اگر یکسری اتفاقات رخ بدهد، انسان نسبت به آن واکنش نشان میدهد و حتی اعتراض و شورش میکند. این موضوع به امر سیاسی هم ارتباط دارد. کسی که با اشیای اطراف خودش ارتباط بیشتری دارد از لحاظ سیاسی انسان آزادی طلبی خواهد بود که سلطه را کمتر میپذیرد و عادت میکند که نسبت به تغییرات کوچک اطراف خودش، حساس باشد و برای تغییر اعتماد به نفس پیدا میکند.
کمیل سوهانی در عین حال تاکید کرد: به گفته کرافورد، ما در دنیایی زندگی میکنیم که اطراف ما را شبکه ای از ایدئولوژیها احاطه کرده که ما را به سمت بی معنایی کار و جدایی از خودمان سوق میدهد. یا در جای دیگری، کرافور میگوید ما در دنیایی زندگی میکنیم که نظام آموزشی و تربیتی ما را به درون فردی خودمان فرو میبرد تا به اطراف توجه نکنیم و این برای نظام منفعت دارد چرا که نظامها دوست ندارند جنبش ۹۹ درصدی و جنبش جلیقههای زرد شکل بگیرد و وقتی شما به محیط اطراف حساس نباشید اعتماد به نفس تغییر در جهان را هم از دست میدهید کما اینکه این اتفاق در دنیا روی داده است.
مترجم کتاب «فیلسوفی در تعمیرگاه» در بخش دیگری از این نشست گفت: کرافورد در فصل جدایی فکر از عمل، به طور مفصل به این مورد میپردازد که چه اتفاقی افتاده تا کارهای فکری از کارهای عملی جدا و منجر به دو پاره شدن زندگی آدمها شده است. وی یکی از نقاط عطف این اتفاق را انقلاب صنعتی میداند. بعد از انقلاب صنعتی و ضرورت تولید انبوه، تقسیم کار آغاز میشود و هنگامی که کار قطعه قطعه و ساده میشود، از معنا خالی شده و انسانها جای دیگری به غیر از کار دنبال «آرامش» میگردند.
قرون وسطی و ترویج بهره گیری از کارهای دستی برای پاک شدن گناهان!
هما یزدانی در ادامه این نشست گفت: در قرون وسطی این فکر رایج میشود که کارهای یدی و دستی راهی برای پاک شدن گناهان انسانهاست اما در عصر روشنفکری، یکسری روشنفکران ارزش کار یدی را بازیابی میکنند و چرایی تفکیک فراغت و کار را مطرح مینمایند. حتی در جایی ارسطو میگوید: رضایت مندی شخصی فقط در آن فعالیتهایی وجود دارد که در زمان فراغت شکل میگیرد و زمانی که بحث پول و دستمزد مطرح میشود بحث رضایت و کار متعالی، شکل نمیگیرد اما کرافورد این بازی را بهم میزند.
وی در عین حال اضافه کرد: یکی از اهداف کرافورد از نگارش این کتاب «احیای کارهای دستی» است که موجب ارتباط بیشتر انسان با محیط و واقعیات پیرامونش میشود و تکامل انسان را به همراه خواهد داشت. فردی که کارهای فنی و دستی انجام میدهد یکنوع «از خودگذشتگی» را یادآوری میکند و در نتیجه، انسان اخلاقی تر و نسبت به واقعیات، جدی تر میشود
این پژوهشگر فلسفه علم و فناوری گفت: کرافورد میگوید فضای کارهای دستی و فنی باعث میشود که آدمهای این فضا صادق تر باشند و این نوع آدمها در عین حالی که رکتر هستند، مسئولیت پذیری را هم تمرین میکنند و معیارهای قضاوت آن عینی و مشخصتر میشود که همین امر سبب گشوده شدن زبان گفتاری آنان خواهد شد.
گفتنی است این نشست به صورت زنده از طریق فضاهای مجازی اداره کل کتابخانه های عمومی استان پخش شد.
اخبار
خاطرات مردمی درباره حاج قاسم منتشر میشود
واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، از زمان ترور و شهادت حاج قاسم سلیمانی، اقدام به گردآوری خاطرات و روایتهای مردمی درباره حاج قاسم در دو کشور ایران و عراق کرده بود. با پایان یافتن تدوین این خاطرت، طی روزهای آتی و همزمان با اولین سالگرد شهادت سردار مقاومت، چهار کتاب «بر شانههای کارون»، «سردار سربدارها»، «یزله بر دجله» و «حافظ دلها» در اینباره، توسط انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر میشوند. به همین بهانه، به بررسی و ضرورت پرداختن به روایتهای غیررسمی و مردمی در تاریخنگاری انقلاب پرداختیم که میخوانید.
حاشیهها؛ منجی متن
نقل است روزی که در بازار بردهفروشها یوسف را میفروختند، پیرزنی با دوک نخی در صف خریداران ایشان ایستاده بود؛ اما دوک نخ او کجا و خریدن یوسف کجا... . این نقل و حکایت معلوم نیست واقعی است یا نه؛ اما یکی از معدود روایتهای مردمی و «حاشیه»ای از قصههای حضرت یوسف است که زیبایی و تأثیر جمال یوسف بر مردم شهر را بهخوبی به تصویر میکشد.
از دفاع مقدس ماجرای تخممرغ اهدایی از روستایی دورافتاده یا کمک دختربچهای مستضعف را که توان خرید کمپوت نداشت و قوطی کمپوتی را برای رزمندهها فرستاد تا بهجای لیوان استفاده کنند، شنیدهایم. این خاطرهها و صدها خاطره و روایت دیگر، حاشیهای بر متن جنگاند؛ منجیانی که تصویر ذهنی ما را از مردم و جامعه و جنگ کامل کرده و تمایز هویتی جامعۀ ما را با دیگر ملتها آشکار میکند.
در پیادهروی اربعین، اباعبدلله، متنِ بلامنازع است و به عدد زوّار و خدّام و موکبها، حاشیههایی هستند متکثر و هر روایتِ حاشیهای، جان مستمع و خواننده را جلایی میدهد منحصربهفرد. قصۀ آنکه هیچ نداشت برای پذیرایی زوار را شنیدهاید؛ همو که آخرالامر سایهاش شد خدمتی به زائر خسته. با شنیدن این دست روایتهاست که عشق و ارادت در مکتب شیعه را میتوان از دیگر دوستداشتنها تمایز بخشید.
از این اتفاقات در تاریخ اسلام بسیار افتاده و خواهد افتاد؛ اما تعداد معدودی در حافظهها مانده و به تاریخ و هویت ما رنگ و طعمی ویژه بخشیده است و صد حیف که بیشتر رخدادهایی از این دست، مستند و مکتوب نشدهاند و از دست رفتهاند.
این روایتها حاشیههای متناند؛ حاشیههایی نه مهمتر از متن که منجی متن. این حاشیهها هریک تکهای از بافت هویت ما را شکل میدهند و بدون اینها هویت ما الکن و علیل است.
تیپ، حاشیه، شخصیت
اینکه چهل سال پس از انقلاب اسلامی، نسل حاضر، انقلاب و امامخمینی(ره) را نه پدیدهای جهانی و تاریخی که پدیدهای سیاسی و مقطعی میداند، بهعلت روایتنشدن حاشیههاست.
جالب اینکه در همین افغانستان، پیش از انقلاب، بهجرم داشتن عکس امام، خانه و کاشانه صاحب عکس را آتش زدهاند یا برخی دوستداران امامخمینی(ره) در غم فراقش جان دادهاند و هزاران ماجرای دیگر که در بزرگترین تشییعجنازه تاریخ رخ داد و از آن ماجراها هرگز چیزی در تاریخ ثبت نشد تا روزی به تصویر درآید... . ماجرای ارادت قلبی مردم به امام در روزهای پس از ارتحال ایشان قطعاً تصویر دیگری از امام و انقلاب را به نمایش میگذارد و واقعیت جامعه و امت را از دام سیاسیشدن یا نخبگانیبودن نجات میدهد.
تیپشدن، نتیجه محتوم بیتوجهی به حاشیههاست. جزئیات که گفته نشود، برجستگیها و تمایزها از بین میروند. شخصیتها تیپ میشوند و در نهایت، تاریخ انقلاب و جنگ و مقاومتِ «مردمیِ» ایران در این چهلساله را از پشتوانه مردمی تهی میکند.
با حذف مردم از فرهنگ و هویت و تاریخ، جامعه انقلابی به طبقه سیاسی منحصر میشود و رنگینکمان هویتی انقلاب به نقوش سیاهوسفید تبدیل میشوند. روایت مردم و حرکتهای مردمی، یگانه راه نجات این رنگینکمان است. شاید از این روست که امامخمینی(ره) در تاریخنگاری انقلاب تأکید میکردند: «باید پایههای تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرتها و ابرقدرتها باشد.»
کهکشان راه سلیمانی
رنگینکمان هویت انقلاب اسلامی در آخرین سالهای دهه نود، کهکشانی پُررنگونور کم داشت و آن تشییع باشکوه و پرجمعیت پیکر سردار سلیمانی در چند شهر ایران و عراق بود. درباره شخص حاجقاسم و ابومهدی و یاران شهیدشان گفتهاند و از این پس هم بسیار خواهند گفت؛ اما حاشیههایی در متن شهادت سردار و یارانش وجود دارد که مانند حاشیههای تاریخ اسلام، دفاع مقدس، پیادهروی اربعین و... خواندنی و پرثمر و هویتبخشاند؛ روایتهایی که هریک، ذرهنوری در کهکشان راه سلیمانیاند و قطعاً میتوانند در بسترهای هنر و اندیشه و رسانه، محصولات و آثار تازهای خلق کنند.
هنر، اندیشه، رسانه و مسئله جنگ روایتها
هدف از بیان روایت درست متن و حاشیه و تلاش برای ازبیننرفتن شخصیتها، پاسداری از هویت و نهضت انقلاب در «جنگ روایتها» است که نهتنها رسانه، بلکه اندیشه و هنر نیز میدان آن است.
هنر
روایت هنری و دراماتیک از انقلاب اسلامی به روایتی دقیق از قهرمانهای نهضت انقلاب نیاز دارد. روایت قهرمانهای نهضت نهتنها بدون روایت ملت قهرمان شدنی نیست؛ بلکه ظلم به قهرمان و ملت است. قاسم سلیمانی قطعاً ویژگیهای قهرمان مدرن را دارد: شجاعت، دلیری، خستگیناپذیری، ایمان به هدف و...؛ اما آنچه قهرمان مدرن ندارد و حاجقاسم مستغنی از آن است، ارتباط عمیق و دوسویه با مردم و جامعه است. چه اینکه فرهنگ مدرن بر فرد بناست و فرهنگ انقلابی تکیه به جامعه دارد. روایت فردی حاجقاسم بدون توجه به درهمتنیدگی اجتماعیاش، ظلم به او و آرمان اوست. ماجرا جایی جالب میشود که روشنفکران غربزده این را دریافتهاند و در تحریف شخصیت انقلاب تا جایی که ممکن است، منکر ارتباطات مردمی و اجتماعیاش میشوند. اینها که ابتدا در برابر روایت انقلاب و قهرمانیهایش سکوت کرده بودند، حالا از روایت این پدیدهها منصرف نیستند؛ بلکه روایتی فردی و محصور در خود به دست میدهند.
اندیشه
ماجرای تشییع باشکوه و بینظیر حاجقاسم زمانی اهمیت دوچندان مییابد که این پدیده رهیافتی برای تحلیلهای جامعهشناختی و مردمشناختی در دهه چهارم انقلاب باشد. با این وصف، تأثیر بر علوم انسانی در ایران و شکستن تحلیلهای پوسیده غربزده از جامعه ایرانی یکی از مهمترین دستاوردهای روایت عزاداری حاجقاسم است. این موضوع زمانی مهمتر میشود که بدانیم جریان اندیشهای در ایران در برابر پدیدههای بسیار کوچکتر و بیرمقتر، واکنشهای متعدد نظری میدهند؛ اما درباره پدیده شگفتانگیز تشییع حاجقاسم سکوت میکنند.
رسانه
جمعآوری و انتشار خاطرهها و لحظههای خبر شهادت، عزاداری، راهپیمایی، تشییع و... از کارهای رسانهای است که هم به آثار هنری و اندیشهای مدد میرساند و هم خود سندی معتبر است برای نسلهای بعد. البته این نوع خاطرهنگاری غالباً در میان مجموعههای تاریخنگاری مهجور و پیشپاافتاده است و به همین دلیل، اهمیت جمعآوری روایتهای مردمی دوچندان میشود.
شاید بتوان گفت در نهانِ تشییعهای عاشقانه شهدا و امام شهدا معنی دیگری نهفته است؛ اگر تشییع حاجقاسم پرشکوه است و حضور مردم شگفتیساز، برای جبران تشییع و بدرقههای غریبانه بدنهای مبارک ائمه و شیعیان در طول تاریخ اسلام است. ما اگر گِرد سلیمانی سینه میزنیم، برای ارادتش به سیدالشهدا(ع) و اهلبیت(ع) است؛ همانهایی که غریبانه و مظلومانه بدرقه شدند. شاید اگر قصههای این تشییع عظیم، مثل داستان پیرزن و دوک نخ و سودای یوسف، روایت شود، جلال و جمال شخصیت شهدا را زیباتر و درستتر نمایش دهد.
بنابرین گزارش، علاقمندان برای اطلاع و تهیه این کتابها میتوانند به صفحات مجازی ناشر
@raheyarpub مراجعه کنند و یا با شمارههای ۰۲۵۳۷۷۴۶۴۹۰ و ۰۲۱۴۲۷۹۵۴۵۴ تماس بگیرند.
معرفی نامزدهای جشنواره نقد کتاب در گروه زبان و زبانشناسی
مقالههای «استعارههایی که جهان ما را میسازند: بررسی و نقد کتاب استعاره و شناخت»، کامیار جولایی، نقد کتاب علوم انسانی، ش ۶، تابستان ۱۳۹۸، «ایرانشناسی در پرتو میان رشتگی: بررسی و نقد کتاب مجموعه ماتیکان فرهنگی»، فاطمه شمسی، نقد کتاب علوم انسانی، ش ۶، تابستان ۱۳۹۸، «بررسی و تحلیل تطبیقی کتاب بنمایههای شرقی»، زینب صادقیسهلآباد، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۶، شهریور ۱۳۹۸، «بررسی و نقد کتاب تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات انگلیسی»، مصطفی حسینی، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۶، شهریور ۱۳۹۸، «درباره زبان آدم: نقد و بررسی کتاب زبان آدم: انسان چگونه زبان را ساخت، زبان چگونه انسان را ساخت»، رضا امینی، پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی، ش ۱۷، بهار و تابستان ۱۳۹۸ و «سیاحت در جهان واژهکاوی»، جویا جهانبخش، آینه پژوهش، ش ۱۸۰، بهمن و اسفند ۱۳۹۸ به عنوان نامزدهای این دوره از جشنواره نقد کتاب در گروه زبان شناسی معرفی شدند.
از دیگر مقالههای راه یافته به مرحله دوم هفدهمین جشنواره نقد کتاب در گروه زبان و زبانشناسی میتوان به مقالههای «مروری بر کتاب آواشناسی: بررسی علمی گفتار»، عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۱۱، بهمن ۱۳۹۸، «مطالعه سبک ادبی از دیدگاه زبانشناسی یا بازگشت به مطالعات سنتی؟: نقدی بر کتاب سبک ادبی از دیدگاه زبانشناسی»، داوود پورمظفری، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۳، خرداد ۱۳۹۸، «نقد کتاب اصول و روش تحقیق در زبانشناسی کاربردی»، محمد احمدیصفا، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۶، شهریور ۱۳۹۸، «نقد و ارزیابی درسنامههای دستور زبان فارسی»، فاطمه احمدینسب و داوود پورمظفری، ادبیات پارسی معاصر، ش ۱، بهار و تابستان ۱۳۹۸، «نقد و بررسی غلط ننویسیم»، فرهاد قربانزاده، فرهنگنویسی، ش ۱۴، بهار ۱۳۹۸، «نقد و بررسی کتاب آموزش کاربردی واژه (جلدهای ۱و ۲) از دیدگاه طرح درس تکلیف محور و بازبینه رابدی»، هدی سلیمی و امیر زند مقدم، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۶، شهریور ۱۳۹۸، «نقد و تحلیل کتاب درآمدی به فلسفه زبان»، بهلول علایی، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۱۱، بهمن ۱۳۹۸ و «نگاهی انتقادی به کتاب زبان، منزلت و قدرت در ایران»، مظفر امینی و حسین محمدی، پژوهشنامه انتقادی متون، ش ۱۱، بهمن ۱۳۹۸ اشاره کرد.
مراسم پایانی هفدهمین دوره جشنواره «نقد کتاب» با اعلام اسامی برگزیدگان و مقالات شایسته قدردانی در دی ماه برگزار خواهد شد.
|
|
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4433/20855/84297
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4433/20855/84298
آدرس مطلب: http://www.emtiazdaily.ir/newspaper/page/4433/20855/84299
|

عناوین این صفحه
- احمدعلی راغب؛ ققنوسی که دوباره زنده شد
- گام نهادن در مسیر تمدن سازی، مستلزم استقلال در حوزه تولید است
- اخبار