|
جایگزینی مطالب فیک جامعهشناسانه در نبود جامعه شناسی اصیل
سارا فرجی
وقتی جامعه شناسی به معنای واقعی آن در جامعه وجود نداشته باشد، مطالب دیگری که فقط ظاهر جامعه شناسانه دارند جای این مطالب ارائه و به اشتباه جزو آثار جامعه شناختی شناخته میشوند.
یکی از مظاهر توسعه نیافتگی این است که عناوین و قالبهای مدرنیته و کشورهای توسعه یافته را میگیریم ولی در عمل توسعه نیافته رفتار میکنیم، نمونه اش بسیاری از تکنولوژیهای پیشرفتهای که در سالهای ابتدایی ورود به کشورمان طریقه استفاده درست از آن را بلد نبودیم. اما این توسعه نیافتگی فقط محدود به استفاده از وسایل و تکنولوژی نمیشود و در مورد علوم مدرن هم این اتفاق در کشورهای توسعه نیافته میافتد. مثلاً اینکه عنوان رشته جامعه شناسی را از کشورهای مدرن و پیشرفته میگیریم ولی توجهی به دیسیپلینهای آن نداریم و هر مطلبی را در قالب این عنوان میریزیم. خبرگزاری مهر مدتیست که به موضوع نظر دادن همه افراد درباره همه موضوعات علوم انسانی سلسله گزارش و گفتگوهایی را منتشر میکند و رویکرد اصلیاش در این گزارشها جامعه شناسی زرد است؛ جامعه شناسی که فقط عنوان جامعه شناسانه دارد ولی هیچ ربطی به علم جامعه شناسی ندارد. مصداقمان برای این موضوع هم کتابهایی مثل «جامعه شناسی خودمانی» مرحوم نراقی، «چقدر خوبیم ما» ابراهیم رها و امثال اینهاست که با اینکه همه تلاش خود را کرده اند تا در زمره کتابهای جامعه شناسانه قرار بگیرند اما هیچ ربطی به کتابهای جامعه شناسی ندارند و فقط اصطلاحات جامعه شناسانه در آنها استفاده شده است این درحالیست که ما در این حوزه کتابهایی مثل «ما ایرانیان» مقصود فراستخواه و یا پژوهشهای علمی محمدرضا جوادی یگانه را داریم که سالها برای تهیه این آثار تلاش کرده اند و با تحقیق، پژوهش و دقت فراوان تهیه شده است و به نظر میرسد قرار دادن کتابهایی که فقط بیان حرفهای مردم است در زمره آثار جامعه شناسانه جفا در حق این اساتید است.
یادم است در یکی از جلسات نقد وبررسی کتاب «چقدر خوبیم ما» نوشته ابراهیم رها، مرحوم قانعی راد که در آن دوران (سال ۱۳۹۵) رئیس انجمن جامعه شناسی ایران بود خطاب به نویسنده اثر گفت: ما جامعه شناسان معمولاً از اینکه یک کتاب در حوزه جامعه شناسی منتشر شود استقبال میکنیم و خوشحال میشویم اما از آن طرف هم نگران میشویم که آیا این اثر واقعاً جامعه شناسی است یا نه؟ در مورد کتاب «چقدر خوبیم ما» هم این نگرانی وجود دارد چون روی جلد این کتاب عنوان جامعه شناسی آمده و ممکن است مردم با خواندن این اثر تصور کنند که واقعاً یک اثر جامعه شناختی است در حالی که این طور نیست و من نمیدانم چرا نویسنده این کتاب را یک اثر جامعه شناختی تلقی کرده است. شاید به خاطر اینکه نویسنده فکر کرده که هر امر فراگیری را توصیف کند یک کار جامعه شناسی است در حالی که این طور نیست. ایشان روی بحث فراگیر بودن و ما (همه ما) خیلی تأکید میکنند و از اصطلاحات جامعه شناختی مثل «روح جمعی» که جزو اصطلاحات و خصایص جامعه شناسی است استفاده میکنند. از طرفی نویسنده برای هیچ چیز استثنا قائل نشده و همه را با یک چشم دیده است. مثلاً در جایی از کتاب آورده است: «همه ما یک میثاق جمعی بستیم که کتاب نخوانیم» در حالی که اینطور نیست. به طور کلی، این کتاب به ما توهم این را میدهد که ما خیلی بدیم، دقت کنید که نه «یک کمی» بلکه «خیلی» بدیم. عمومی کردن پدیدهها تا این حد آنها را تبیین ناپذیر و تبدیل به یک امر غیرتاریخی میکند. اینکه شما از پدیدهها یک امر غیرتاریخی بسازید در نهایت منجر به این نتیجه گیری میشود که ما ایرانیها از همه دنیا بدتریم. به نوعی «هنر نزد ایرانیان است و بس» معنی «خباثت نزد ایرانیان است و بس» را میدهد. ممکن است که نویسنده پاسخ دهد که اینها همه طنز است و من در حالتی این کتاب را مینوشتم که لحنم طنز بوده است منتها ممکن است خواننده وقتی این کتاب را میخواند چنین حسی نداشته باشد و متوجه طنز بودن خیلی از آنها نشود.
این نقد به جا و درست تنها یک نمونه از نقدهایی بود که به این اثر وارد شد و این کتاب هم فقط یکی از چندین کتابی است که خود را یک اثر جامعه شناسانه میداند در حالی که اصلاً در زمره آثار جامعه شناسانه قرار ندارد.
اینکه خصایص و ویژگیهای مردم را ببینیم و بیان کنیم و بدتر از آن، آنها را تعمیم دهیم عمل جامعه شناسانه نیست، جمع آوری دیدهها و شنیده هاست و مورد استقبال قرار میگیرد چون مردم خوششان میآید راجع به چیزهایی بخوانند و بشنوند که حرف دل خودشان است اما هیچگونه پشتوانه علمی ندارد. در این میان خیلیها میگویند همین که چنین کتابی چاپ و خوانده میشود اتفاق خوبیست یا مثلاً همین که موضوعی مطرح شود و مردم به فکر روند خودش اتفاق خوب و مثبتی است ولی واقعیت امر این است که حتی اگر قرار باشد مردم به فکر فرو بروند باید به شکل درست وعلمی به موضوع فکر کنند همان نکتهای که در اولین گزارش هم به آن اشاره کردیم، چالهای عمیق بهتر از اقیانوسی به عمق یکسانت.
در گزارشهای قبلی اشاره کردیم که این روزها شبکههای اجتماعی هم بستری فراهم کرده اند تا همه افراد نظرات خود را مطرح کنند و بعضاً به گفتههای معمولی شأن رنگ و بوی جامعه شناسانه بدهند و جدی جدی باورشان شود که کار جامعه شناسانه کرده اند منتها نکته خیلی مهمی که در گفتگوی قبلی هم سعید معیدفر، جامعه شناس و پژوهشگر اشاره کرد، این است که اینگونه مطالب که جامعه شناسی واقعی نیستند زمانی جای خود را باز میکنند که فضا برای رشد جامعه شناسی اصیل و واقعی فراهم نیست و در عوض چنین مطالبی جای جامعه شناسی خوانده میشوند در حالیکه در کشورهای توسعه یافته و پیشرفته، جامعه شناسی تریبون رسمی دارد و با همه دیسیپلین هایش پذیرفته شده نه اینکه فقط در نام وجود داشته باشد در واقع در کشورهای توسعه یافته، جامعه شناسی جای خود را در بدنه جامعه پیدا کرده است.
نکته دیگری که در گزارش و گفتگوهای بعدی قصد داریم به آن بپردازیم اینکه آیا شبکههای اجتماعی فضای مناسبی برای مطرح شدن مباحث جامعه شناختی و جدی هستند یا نوعی جفا در حق این علوم حساب میشوند؟ اینکه دوخط از یک فلسفی و جامعه شناسی را برداریم و با آب وتاب در اینستاگرام، فیسبوک و امثال این شبکههای اجتماعی بنویسیم و هزاران نفر هم بخوانند و لایک کنند یعنی یک کار جامعه شناسی کرده ایم؟ به نظر میرسد این روزها فاصله و شکاف میان جامعه شناسی فیک (FAKE) و واقعی روزبه روز در حال بیشتر شدن است و این اتفاق بوی خوشی برای اهالی جامعه شناسی ندارد.
«گیلمانا»؛روایتی که از حالت عینی به حالت ذهنی و انتزاعی میرود
محمدتقی عزیزیان/ شاعر و نویسنده
گیلمانا، عنوانی کتابی است که در گونهی خاطرات و در نوع دیگرنوشت به تألیف درآمده است. این کتاب روایت سردار محمدعلی حقبین است از دوران دفاع مقدس که به قلم دکتر سیده نساء هاشمیان سیگارودی و با حمایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، به نظارت معصومه رامهرمزی، توسط نشر مرزوبوم، در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و در قطع رقعی منتشر شده است.
عنوان کتاب از کلمات بومی زادگاه راوی و مؤلف گزینش شده است. نامی که ابعاد مختلفی دارد. قسمت اول عنوان (گیل) معرف فضای اقلیمی، زادگاه و زیستبوم راوی و مؤلف است. بخش دوم نام (مانا) حامل پیام مقاومت و تداوم ایثار است. مخاطب با شنیدن عنوان کتاب، به سراغ متن میرود، انتظار دارد ابتدا با فضای زندگی، نحوهی تولد، نامگذاری، اعتقادات، اسامی، اعلام و … به عبارتی با دنیای خصوصی راوی آشنا شود. سپس مقاومت را در کنشها و رفتارهای شخصیت اصلی کتاب دریابد که این اتفاق هم میافتد.
معرفی راوی
محمدعلی حقبین طعم خاکریزهای دیروز را چشیده. خبر از حالوروز کربلاها و والفجرها دارد؛ بهعلاوه بر بلندیهای سوریه و نبلالزهرا جولان داده. سردار دلها حاج قاسم سلیمانی، پس از فتح نبلالزهرا و آزادسازی شمار پنجاهوپنج هزار از شیعیان در نبردی به فرماندهی محمدعلی حقبین، بر دستان او بوسه زده. کار او را «فتح خیبر» نامیده؛ اگرچه راوی در گیلمانا تنها به روایت دوران دفاع مقدس پرداخته است؛ اما فاتح خیبر بودن راوی، مخاطبان را بر خاطرات دفاع از حرم ایشان، تشنهتر نگه میدارد.
معرفی مؤلف
انتخاب هوشمندانه مؤلف، سیطره اشرافی که بر مباحث زیستبومی و فضای زندگی راوی دارند، از نکاتی است که میتواند زمینهی موفقیت کتاب را فراهم آورد. سیده نساء هاشمیان سیگارودی، اهل سیگارود لنگرود گیلان است و به عبارتی همشهری و هم اقلیم راوی محسوب میشود. نسبت سببی با راوی دارد. از خانوادههای معظم شهداست و گیلمانا پس از «منتظر یوسف باش»، «حسن تی شیء» و «فرماندۀ آسمانی» چهارمین اثر مؤلف است. در این نوشتار سعی کردهایم گوشههایی از متن کتاب گیلمانا را در حوزۀ زبان و روایت به نقد بنشینیم.
شروع خوب / روایت پویا و ایستا
در فصل اول سیطرۀ نگارنده در بخش پژوهش باعث میشود راوی بسیاری از صحنهها را با حرکت، صدا، طعم و رنگ تداعی کند و بر زبان بیاورد. اینجاست که روایت پویا شکل میگیرد:
«در شبهای طوفانی زمستان، صدای امواج دریا از چند فرسخی به گوشم میرسید. در زمستانها با صدای امواج دریا و در شبهای بهاری با صدای انواع حشرات و واقواق سگهای محله و آواز قورباغههای شالیزارهای اطراف خانه میخوابیدیم .»(۱۱)
خواب آغاز روایت است، این شروع هنری است برای کتاب. ما معمولاً قصه و خواب را دو جز لاینفک میدانیم. از دیرباز ما با قصههای مادربزرگها و لالایی خواندن مادرهایمان پلکهایمان را بر هم گذاشتهایم. گیلمانا هم با خواب و روایت شروع میشود. آنهم خوابی زمستانی در ساحل دریا که صدای امواج و واقواق سگ و آواز قورباغههای شالیزار آن را زیباتر میکند.
بعدازاین روایت خواب و زمستان، آغاز کتاب و پیوند مخاطب و متن با روز شدن و تحرک و فضای دلانگیز زندگی در شالیزار و دکان و … از سر گرفته میشود:
«کمکم فروشندگی را از پدرم یاد گرفتم و قیمت اجناس دستم آمد. پس از مدت کوتاهی کلیددار مغازۀ بووا شدم. حسابوکتاب مغازه دست خودم بود .»(۲۰)
این تصاویر یکدست، زیبا و پویا، تا پایان فصل کودکی راوی ادامه دارند؛ پسازآن که نگارنده به تلاش برای سروسامان دادن به لحن و زبان روایت، برمیآید؛ ناچار با تعدد سوالات به دنبال راهی برای نجات متن و نثر از رسمیت میگردد. در اینجا پس از گردآوری اطلاعات، در مرحلۀ تدوین با چیدمان پاسخها و جابهجایی موتیفها و عبارات، روایت ایستا شکل میگیرد:
«…با تویوتا به مقر ننهشور رفتم. نیروهای سالم که جراحتشان کم بود و درصد شیمیایی پایینی داشتند، با مینیبوس به آنجا آمدند… گردان به عزا خانهای تبدیل شد .»(۳۸۷)
جملات اول، ماشین تویوتا و تعدادی رزمندۀ شیمیایی را تصویر میکند. در ادامه عبارت: «گردان به عزا خانهای تبدیل شد»، کار ارتباطگیری مخاطب را با متن سخت میکند؛ عبارت برای کسی آشناست که عزاداری کرده باشد و عزا خانه را دیده باشد؛ اما برای مخاطبی که میانهای با عزا نداشته و یا شناختی از شکل و شیوۀ عزاداری در جبهه ندارد، عبارتی گنگ میخواند که تصویری مبهم را به او نشان میدهد. ازایندست عبارات در قسمت دوم؛ یعنی در بخش رزمی راوی بیشتر مشاهده میشود.
زبان مادری و زبان رسمی
از خصوصیات نثر گیلمانا، پرهیز و یا سعی نگارنده در پرهیز از افتادن در دام تکلف، تصنع و اجتناب از بازآفرینی متن است. نگارنده تلاش داشته که متن را از دل مصاحبه راوی، استخراج کند. اینگونه هم به مخاطب احترام میگذارد و هم به تاریخ امانتدار است؛ اما گاه گونهی روایت راوی و استفاده او از کلمات رسمی، اداری و ادبیات نظامی، مؤلف را ناامید میکند.
«با حیوانات خانگی همزیستی مسالمتآمیز داشتیم» (ص ۱۳)
«تلار زمستانها، کاربرد چندانی نداشت» (ص ۱۵)
«بووا سالانه مقدار زیادی ابریشم تولید میکرد» (ص ۱۵)
«در این زمان نوزاد کرم ابریشم، نیاز به برگ توت چندانی نداشت، فقط به مراقبت ویژه احتیاج داشت.» (ص ۱۶)
«گوشت گنجشک چندان نبود.» (ص ۱۷)
«برادر بزرگم، کمی که بزرگتر شد، بهاتفاق حسینعلی مسئولیت شکار را بر عهده میگرفت.» (ص ۱۹)
«همزیستی مسالمتآمیز، کاربرد چندانی، مقدار زیادی، مراقبت ویژه، مسئولیت شکار را بر عهده»
نگارنده در همین ابتدای کتاب، با این حجم از کلمات اداری مواجه میشود و این یعنی راوی با سواد امروز و معلومات نظامی و اداری دارد خاطرات کودکی و نوجوانی را روایت میکند، همین رویکرد، عدم تناسبی را ایجاد میکند، مخاطب در فضایی قرار میگیرد که هم وفادار بودن نگارنده را به متن درمییابد و هم نمیتواند بپذیرد که راوی با زبان بزرگسال دوران کودکی خود را بیان کرده باشد.
مکانیزم و مدیریتی که نگارنده در مواجهه با این مشکل، به کار میبندد این است که در پارهای از موارد، با یادآوری خاطرات کودکی، ترسیم و تصویر کردن ویژگی و مختصات محل زندگی او، سعی دارد متن را از ورطهی رسمی و اداری و خشکگویی نجات بخشد و بهنوعی نثر را صمیمی، دوستانه و منعطفتر نشان بدهد.
نگارنده، در گیلمانا با دو فضا سروکار دارد. یکی فضای بیرون از جبهه و دیگری فضای جبهه. آنجا که بیرون از جبهه و جنگ را روایت میکند، مؤلف در کنار راوی پابهپا پیش رفته و متن میرود با حساسیت و مدیریت، رنگ و بوی زندگی یک فرد شمالی را به خود بگیرد و طعم، سروصدا، رطوبت هوا، لهجه، کلمات و … همه بهجا و مناسب ادا شود.
ترفند دیگری که مؤلف به کار میبندد این است که مصاحبه را به زبان بومی انجام دهد. زبان مادری بهمراتب بااحساستر از زبان معیار است و بسیاری از عواطف در بستر زبان مادری با رعایت اقتصاد کلمات بهراحتی بیان میشوند. مؤلف در تألیف کتاب که زبان معیار را برمیگزیند، از کلمات بومی در همنشینی واژگان رسمی و اداری، بهره میگیرد؛ اما وفور کلمات رسمی جز فرصتی اندک، مجالی به واژگان بومی نمیدهد و کلمات: تلار، بووا، اجی و … زورشان به فضای رسمی روایت نمیرسد.
کلیگویی و تجزیهوتحلیل
در قسمت دیگر و در جایی که راوی جبهه را روایت میکند، گاه از خاطرات فاصله میگیرد و تحلیل و تجزیه و کلیگویی وارد کار میشود:
«عملیات کردستان، سختیهای خاص خودش را داشت، چون در آنجا فقط جنگ یدی نبود؛ جنگ فرماندهان بود، جنگ مغزها و تدبیر بود .»(۱۱۱)
«عملیات کردستان»: منظور راوی از به کار بردن این عبارت، عملیاتهایی است که در مناطق کردنشین و یا کردستان انجام داده است.
در ادامه، آوردن ترکیبات «جنگ مغزها»، «جنگ تدبیر»، روایت را از حالت عینی به حالت ذهنی و انتزاعی سوق میدهد؛ مخاطب با این سوال مواجه میشود که جنگ تدبیر، چگونه جنگی است؟ جنگ مغزها به چه معناست؟ و هزاران خوشهی معنایی و مفاهیم مختلف به ذهن او میرسد.
و همچنین در:
«نیروهای عراق ارتفاعات گورهشیر و سرمرگان را از قبل خالی کرده بودند و به دست نیروهای دمکرات داده بودند. آنها هم حضور دائمی نداشتند، فقط کمین یا ضربه میزدند و سمت خاک عراق میگریختند. حجم نیروهای ما بالا بود. از چند محور به مرز زده بودیم. به همین دلیل دشمن عقبنشینی کرد.» (ص ۱۲۷)
و یا:
«عراقیها مقاومت سختی کردند. هرچند تعداد شهدا زیاد بود؛ اما توانستیم ارتفاع سربوله را از عراقیها بگیریم. مقاومت تا فردای آن روز ادامه داشت. عراقیها پاتک سختی زدند؛ اما موفق به بازپسگیری ارتفاع نشدند .»(۱۴۴)
و ازایندست:
«بعد از تصرف شهر ماؤوت عراق به مرخصی طولانیمدت رفتیم. بعد از مرخصی به سنندج برگشتیم و گردان را سازماندهی کردیم. بعد از آزادسازی ماؤوت سردار علی عبدالهی بهعنوان فرماندۀ لشکر ۱۶ پیادۀ قدس معرفی شد .»(۲۹۸)
در اینگونه روایات، رنگ، طعم و بوها گم میشود. زمان دچار پرش میشود. کلیگویی جای جزییگویی را میگیرد و کلمات ابهامآمیز وارد متن میشوند: مرخصی طولانیمدت، سازماندهی، آزادسازی، مقاومت سخت، پاتک سختی، چندمحو ر، حجم بالا، سمت خاک عراق.
در اینجا مکانیزم نگارنده؛ به دلایلی نظیر عدم تجربه میدانی و… جواب نمیدهد و راوی بازهم او را در ورطهی ابهام و کلیگویی گرفتار میکند؛ اما سماجت و تلاش او در مصاحبه و تعدد سوالات گاهی، پارهای از کاستیها را جبران میکند:
«شهدا از شهرهای مختلف ایران بودند. با همان لباس رزمی کُردی. آنها را داخل پلاستیک پیچیده بودند. شهدا را از کنار چشمه، به بالای ارتفاع، کنار جادۀ مالرو آورده بودند.» (۱۲۶)
این بند بیشک در پی پرسیدن سوالات فراوانی تألیف شده است.
و همچنین این عبارات:
«بالگرد، جنگی نبود. چون به شکل پلنگی بود و هیچ موشکی هم به آن وصل نبود. … همۀ ما سرها را بهطرف بالگرد بلند کردیم. همگی نگاه میکردیم چه میکند. بالگرد هرلحظه به ما نزدیکتر میشد .»(۱۴۱)
نکات دستوری و دیالوگها
در پایان به ذکر نکاتی در حوزۀ دستور زبان و نحوۀ نگارش دیالوگهای گیلمانا میپردازیم. زبان و لحن گیلمانا از حیث سیاق و گونه، در اکثریت متن یکدست بود؛ جز در پارهای از موارد که شاید مؤلف به گمان اینکه ویراستار کنترل میکند، چندان دقت نکرده بود و یا اینکه ویراستار به اعتبار اینکه مؤلف تعمدی نوشته، دست به متن و نثر نزده بود. یکی از این موارد قابلتأمل، رسمالخط دیالوگنویسی در کتاب گیلمانا بود.
انتخاب لحن دیالوگ اینکه رسمی و معیار باشد و یا محاوره، به سلیقۀ نگارنده است و او مختار است که یکی از این شیوهها را برگزیند؛ اما پس از انتخاب نوع شخصی از این دو شیوه، باید به آن وفادار باشد. در کتاب گیلمانا به گواهی اغلب دیالوگها، زبان محاوره مدنظر نگارنده بوده است؛ اما گاهی از این مسیر، منحرف میشود و زبانی دوگانه در یک گفتوگو بروز پیدا میکند:
«یکی از بچههای ساری آمد و گفت: «بچهها دیروز آهنگران اومد توی تیپ ما و خوند. بچهها کلی روحیه گرفتن.» وسط حرفش پریدم و گفتم: «آهنگران تو جبهه میخوان چی کار کنند؟» قبل از اینکه جوابی بشنوم با خودم فکر کردم: «حتماً گروهی هستن که کارشون آهنگریه.» دوباره پرسیدم: «آهنگران چه گروهیاند؟»
جملۀ «آهنگران چه گروهیاند؟» یک جملۀ کاملاً رسمی است که در کنار جملات محاوره در ضمن یک گفتگوی طنازانه آمده است و یکدستی زبان کتاب را بر هم زده است؛ همچنین استفاده از افعالی نظیر: کنند که به شکل معیار نوشتهشده و میبایست، کنن مینوشت مانند هستن که در جملۀ قبل از آن آورده بود.
گمشدن مرجع ضمیر
تتابع جملات و قرار گرفتن فعلها در کنار هم، از دیگر نکاتی است که در متن کتاب گیلمانا دیده میشد. بهتر است در ویراست بعدی، این نکات هم اصلاح شوند. یکی از نکات آزاردهنده که در برخی از جملات و روایتها، وجود داشت، گمشدن مرجع ضمیر بود: «سپاه دانشیها پس از ورودشان به ده، در خانۀ ما ساکن میشدند. وقتی صحبتهایشان به حکومت و شاه میرسید، آهسته حرف میزدند. میگفتند: «دیوار موش داره، موشم گوش داره!» معنی حرفشان را نمیفهمیدم… علیه شاه و جنایات ساواک حرفهای زیادی میزدند. از بس از زبان آنها در مورد ساواکیها حرفهای بد شنیده بودم، ناخودآگاه از آنها میترسیدم.
در این عبارت مرجع ضمیر آنها در استعمال دوم، معلوم نیست. مخاطب از این جمله نمیتواند درک کند که راوی از سپاهدانشیها ترسیده یا از ساواکیها؟ یا بهتر است بگوییم ساختار جمله در انتقال پیام نارساست. در نهایت، ما با زمینهای که از ساواکیها در ذهنمان داریم میتوانیم پی ببریم به مفهوم موردنظر نگارنده؛ نه با خواندن جملات.
وفور جملات موازی در متن
یکی از نکاتی که در بیشتر کتابهای خاطرات به چشم میآید و آزاردهنده است، وفور جملات موازی است. گاهی یک پاراگراف از یک کتاب خاطره را میتوان در دو جمله، خلاصه کرد. گیلمانا نیز از این غائله مستثنی نیست.
«روح معنوی خاصی در آنجا حاکم بود، وارد محیطهای معنوی جبهه شده بودم. در آنجا دیدم بعضیها ازنظر معنوی از من جلوتر هستند… هرچه زمان میگذشت با معنویت جبهه بیشتر آشنا میشدم .»(۵۵)
که نگارنده میتوانست با دخل و تصرفی در سطح ویرایش، این جملات موازی را در یکی، دو جمله خلاصه کند و سروسامان بدهد.
«تا سقز با ستون رفتیم. غروب به سقز رسیدیم.» (۱۰۷) جملۀ اول این معنا را به مخاطب میرساند که با ستون به سقز رسیدهاند و کار تمام شده؛ اما باز هم میگوید: غروب به سقز رسیدیم.
و یا در ابتدای کتاب:
«در شبهای طوفانی زمستان، صدای امواج دریا از چند فرسخی به گوشم میرسید. در زمستانها با صدای امواج دریا … میخوابیدیم .»(۱۱)
در این بند هم، خوابیدن راوی با صدای امواج دریا در شبهای زمستان، دو بار به دو گونه آمده است.
اخبار
«ارمغان تاریکی» ارمغان آیفیلم۲
سریال «ارمغان تاریکی» بهمناسبت نزدیک شدن به دهه فجر، در جدول پخش کانال آیفیلم۲ قرار گرفت.
بهگزارش امتیاز، این سریال جلیل سامان که در دهه فجر سال ۱۳۸۹ از شبکه سه سیما پخش شد، برای آیفیلمیها در کشورهای فارسیزبان همسایه نمایش داده میشود.
«ارمغان تاریکی» قصه چند دانشجوی جوان است که در سالهای آغاز دهه شصت در تهران زندگی میکنند و هر یک در برخورد با حوادث و رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن دوران همچون: جنگ تحمیلی، بحرانهای سیاسی، حضور گروهکهای سیاسی در جامعه و... سرنوشتهایی متفاوت پیدا میکنند. محور سریال روایت فراز و فرودهای زندگی جوانی به نام مجید دانشجوی رشته عکاسی است که اوایل انقلاب جذب یکی از سازمانهای سیاسی شده و به دلیل هوش و ذکاوت خود مورد اطمینان قرار میگیرد. سرانجام به او ماموریت مهمی داده میشود که باید از عهده انجامش برآید، مأموریتی که داستان این سریال را به وجود آورده است.
آرش مجیدی، امیر آقایی، سودابه بیضایی، لیلا زارع، مجید مشیری، شهین تسلیمی، مجید سعیدی، حمیدرضا هدایتی، سعیده عرب،امیر غفارمنش، علی ابوالحسنی، حشمت آرمیده، فریبرز گرمرودی، آزاده ریاضی، مریم خدارحمی، مریم سرمدی، طرلان پروانه و... بازیگرانی این مجموعه هستند.
این سریال پربیننده ایرانی، قرار است از امروز دوشنبه ۶ بهمن، هر روز ساعت ۱۶:۰۰ بهوقت تهران، ۱۷:۰۰ بهوقت کابل و ۱۷:۳۰ بهوقت دوشنبه تاجیکستان روی آنتن برود.
در «شکاف اقتصادی» هیسپان تی وی بررسی میشود:
امارات دروازه قاچاق طلای آفریقا
شبکه هیسپان تی وی در این قسمت از برنامه «شکاف اقتصادی» به تلاش های امارات متحده عربی در قاچاق گسترده طلا در جهان و به ویژه قاچاق این فلز گرانبها از آفریقا می پردازد.
به گزارش امتیاز، «شکاف اقتصادی» که در هر هفته یکی از موضوعات مهم اقتصادی در جهان را زیر ذرهبین می برد، در این هفته نگاهی خواهد داشت به حجم بالای واردات طلا به امارات که طبق بررسی های صورتگرفته، بخش زیادی از آن بدون پرداخت مالیات به کشورهای تولیدکننده، انجام می شود.
مهدیه اسماعیلپور مجری این برنامه ضمن اشاره به پیامدهای قاچاق گسترده طلا بر اقتصاد کشورهای آفریقایی و مردمی که در زمینه استخراج طلا فعالیت می کنند، تبعات زیستمحیطی و نگرانی های کشورهایی همچون غنا، تانزانیا و زامبیا نسبت به حجم گسترده قاچاق طلا را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.
«شکاف اقتصادی» کاری از واحد برنامههای شبکه پرس تی وی و به تهیه کنندگی کاوه تقوایی است که برای مخاطبان اسپانیایی زبان شبکه هیسپان تی وی زبانگردانی می شود. این برنامه روزهای دوشنبه ساعت 20:30 به وقت تهران پخش می شود و تکرار آن چهارشنبه ها ساعت 13:30روی آنتن میرود.
پرونده فوق سرّی ۲۰۴۰؛ با محوریت اسرائیل به نمایشگاه کتاب رسید
چاپ دوم کتاب ۲۰۴۰ داستانی از جنایات رژیم صهیونیستی علیه بشریت به خصوص ایران، از ترور دانشمندان هستهای تا نبردهای بیوتروریسم و ربایش چهرههای شاخص انقلاب همزمان با ایام نمایشگاه مجازی کتاب تهران توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
ویژگی بارز این کتاب، استفاده مستند نویسنده از اسناد تاریخی موثق برای فضاسازی و روایت داستانی است؛ به نحوی که اکثر اسامی و شخصیتهای داستان با اسامی و مشخصات حقیقی خود وارد میشوند و بر مدار تخیل نویسنده، نقش شأن را ایفا میکنند. همچنین حاوی عملیاتهای پیچیده اطلاعاتی و مهیج است که با کش مکشهای داستانی، مخاطب را در جریان جنایات رژیم صهیونیستی قرار میدهد.
سیزدهم خرداد سال ۱۳۶۸ هجری شمسی مردی بزرگ از دنیا رفت. در همان شب در سراسر دنیا ۱۲ نفر یهودی متولد شدند. یازده پسر و یک دختر! در بین آنها فقط یک پسر بود که در اجداد پدری و مادری اش اصالت یهودی اش اثبات شده بود و از وفاداران به صهیونیسم بودند. اسمش را بنیامین گذاشتند. چون در ساعت و دقیقه روز خاصی به دنیا آمده بود و از طرفی هوش بسیار فعالی داشت، مورد توجه موساد قرار میگیرد.
شخصیت اصلی داستان یا همان بنیامین، دقیقاً در همان ساعت و دقیقهای که امام خمینی (ره) علیه از دنیا میروند، به دنیا میآید و تحت شدیدترین مراقبتهای موساد زندگی میکند. بر اساس برنامه طراحی شده آنها زندگی میکند. والدین او هر دو کارمند موساد هستند. مادرش نسبت به تبعیض جنسیتی یهود نسبت به دختر و پسر ناراحت است و دائماً همسرش و منابع دینی شأن را مورد سوال و مقایسه قرار میدهد. به همین مناسبت در بخشی از کتاب برخی از رسوم و آداب صهیونیستها در خصوص تبعیضات جنسیتی از زبان او برای مخاطب بیان میشود.
در فصول مختلف بین زندگی بنیامین جنایات رژیم صهیونیستی در قالب داستان روایت میشود. از ایفای نقش در ناآرامیهای مدنی ایران تا ترور دانشمندان هستهای و فعالیتهای غیر انسانی در خصوص مردم دنیا.
چاپ دوم پرونده فوق سرّی ۲۰۴۰؛ داستانی از جنایات رژیم صهیونیستی علیه بشریت به خصوص ایران به قلم محمد قنبری (نویسنده کتاب از پمبا تا ماریانا) در قطع رقعی و ۱۶۰ همزمان با ایام نمایشگاه کتاب تهران توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4448/20977/84885
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4448/20977/84886
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4448/20977/84887
|
عناوین این صفحه
- جایگزینی مطالب فیک جامعهشناسانه در نبود جامعه شناسی اصیل
- «گیلمانا»؛روایتی که از حالت عینی به حالت ذهنی و انتزاعی میرود
- اخبار