مطلبی برای لحظات سخت و دشوار
در لحظه تصمیم نگیرید
الهام شیخ_روانشناس بالینی
تصمیمات ما زندگی ما را شکل می دهند. «آیا باید کارم را عوض کنم؟»، «کجا باید زندگی کنم؟»، «پولم را چطور سرمایه گذاری کنم؟» تصمیم گیری یکی از اصلی ترین مهارت ها در زندگی است و همه ما می توانیم در آن پیشرفت کنیم.
زندگی مسیری است که به طور مداوم تصمیمات ما برای گذر از آن تغییر می کند. راهی را که قبلا رفته ایم به طور معمول برای گذر مجدد با آن آشنا هستیم و آرامش داریم. ولی راهی را که در آینده می خواهیم از آن گذر کنیم نه می توانیم اتفاقاتی را که در آن می افتد پیش بینی ، و نه کنترل کنیم. مسیرهای زندگی همیشه در حال تغییر است و چگونگی عبور از آنها نیز مدام تغییر می کند. دنیای بشر امروزی هم در حال تغییر است و برای تصمیم گیری در دنیای امروز باید علاوه بر تسلط بر محیط اطراف، بر تغییرات نیز تسلط داشت.گرفتن یک تصمیم عاقلانه هم آسان و عادی و در عین حال هم مشکل و سخت است.همه ما در مراحلی از زندگی با این موضوع مواجه شده ایم : انتخاب رشته تحصیلی،انتخاب شغل، تغییر شغل، ازدواج و انتخاب....
به طور حتم همه ما در این احساس تلخ شریکیم : هنگامی که بر سر دو راهی قرار گرفته ایم و نمی دانیم کدام راه را انتخاب کنیم.
بدون شک تصمیم گیری فرآیندی ذهنی و شناختی است که انسان را یاری می کند تا بتواند از میان رفتارهای مختلف یکی را به عنوان بهترین و مناسب ترین برگزیند. همچنین نشانه رشد عقلی، عاطفی، روانی، اجتماعی و رسیدن به یک رفتار یا عمل و یا یک گفتار است. همه افراد در زندگی روزمره برای انجام امور حتی ساده ترین کارها مجبور به تصمیم گیری هستند. یک سری از کارها چون به صورت روتین هستند از روی عادت انجام می شوند ولی بعضی از کارها و عکس العمل های ما و حتی گفتن سخن به تصمیم گیری درست ، مکان و موقعیت مناسب نیاز دارد، زیرا گاهی برای یک تصمیم اشتباه مجبوریم بهای سنگینی بپردازیم. پس چه خوب است که راه و مهارتهای تصمیم گیری درست را بدانیم، و بیاموزیم که چگونه با آگاهی و عقل و منطق دست به انتخاب بزنیم ودر هنگام رو به رو شدن با مسائل بزرگ و کوچک ، دچار شک و تردید نشویم واز نتیجه تصمیم خود خوشحال و راضی باشیم.
اگر بخواهیم در تصمیم گیری هر دو جنبه عینی و ذهنی موقعیت را ببینیم و از همه اتفاقات، نقطه نظرها، باورها و توصیه ها استفاده کنیم و بهترین تصمیم را بگیریم باید پنج عنصر زیر را به طور جداگانه بررسی کنیم و از آنها برای آگاه کردن و نظم دادن به افکارمان استفاده کنیم :
*مشکل یابی
در ورای تصمیم گیری هایی که می کنید، می خواهید مشکلی را حل کنید. طرز گفتن مشکلتان، چهارچوب تصمیم تان را مشخص می کند و جایگزین هایی که در نظر می گیرید راه بررسی آنها را مشخص می کند. بسیار مهم است که مشکل به شیوه درست مطرح شود زیرا بر روی تمام افکار بعدیتان اثر می گذارد. ولی با این حال بسیاری از افراد این مرحله را به طور کامل نادیده می گیرند. بازگو کردن مشکلات عمل آسانی است و هرچه مشکل بهتر باز شود حل کردن آن ساده تر خواهد شد. مثلا کارمندی که در اداره با رئیسش مشکل دارد تا جایی که عرصه برایش تنگ می شود و نمی تواند او را ببیند، بر سر دو راهی می ماند که آیا استعفا بدهد یا به این وضع ادامه بدهد؟او مشکل را به این شکل حل می کند که با گفتن بیوگرافی کاری و توانایی های رئیسش نزد مقامات دیگر اداره ، رئیسش به شغل بالاتری ارتقا پیدا میکند و به این ترتیب او در همان اداره می ماندو به مقام رئیس قبلی ارتقا می یابد. پس تعریف هوشیارانه از مشکلات نیاز به فکر کردن دقیق دارد. تکنیک های دیگر تعریف مشکل می تواند پرسیدن از خود باشد، مثل: چرا من چنین احساسی داشتم؟ یا چرا این فکر را کردم؟
*اهداف
وقتی تعریف بهتری از مشکلتان به دست آوردید موقع آن است که معلوم سازید که می خواهید با تصمیمتان چه کاری را انجام دهید.
این گام را هم بسیاری از ما اشتباه برمی داریم: به نظرمان اهدافمان کاملاً معلوم و روشن هستند و احتیاجی به بازبینی و گفتن دوباره ندارند.
اهداف عناصری هستند که تصمیم ما را هدایت و راهنمایی می کنند. مشخص کردن آنها بینش ما را از مشکل بهتر می کند و انتظاراتی را برای راه حل هایی که ممکن است باشد به وجود می آورد. همچنین به شما کمک می کند وقتی می خواهید مشکلتان را برای بقیه شرح دهید آنها را بهتر توضیح دهید.
پس باید نشست و اهدافتان را تا حد ممکن روشن و واضح دسته بندی کنید. چرا می خواهید شغلتان را عوض کنید؟ آیا به خاطر حقوقتان است؟ ممکن است بخواهید ساعت کاریتان کمتر شود؟ این دلایل را کاملاً واضح و دقیق بنویسید.
اگر اهدافتان به طور خودکار به ذهنتان نیامد، به طور مکرر از خودتان بپرسید چرا؟ با این روش می توانید از جنبه های مختلف به اهدافتان نگاه کنید.
*گزینههایتان را لیست کنید
حالا که مشکلتان به طور کامل مشخص شد و اهدافتان را هم لیست و معین کردید، وقتش است که عناصرتان را ارزیابی کنید و تصمیم بگیرید، درست است؟
اما نه با این سرعت. اول باید گزینه ها و انتخاب هایی برای خودتان ایجاد کنید، آنها رابسط و گسترش داده و شرایط و امکانات موجود را بررسی کنید. دقت کنید که به هیچ عنوان نباید این مرحله را نادیده بگیرید.
درواقع پیدا کردن انتخاب های بیشتر و بهتر خیلی بهتر از آن است که مجبور باشید بین دو گزینه انتخاب کنید.
هیچوقت نباید اولین گزینه ای که به فکرتان می رسد را انتخاب کنید و یا حتی به دو گزینه هم نباید اکتفا کنید.
برای به وجود آوردن گزینه های جدید باید هرکدام از اهدافتان را در نظر بگیرید و بپرسید»چطور؟» یادتان باشد که گزینه هایتان باید تا می توانید زیاد باشد. برای تصمیمی که میخواهید بگیرید، همه انتخابها و گزینههای موجود را لیست کنید، آن را بیرون ذهنتان بکشانید و زمانی را به بررسی هر کدام به تنهایی اختصاص دهید.
برای موفقیت بیشتر و پیشبرد بهتر برنامه تصمیم گیری تان پیشنهاد می کنیم که سوالات را بازنویسی کنید.
روان شناسان معتقدند : برای اتخاذ یک تصمیم درست و منطقی مهم این است که سوالات درست بپرسید. هر مشکلی که دارید، سعی کنید آن را به سه یا چهار شکل مختلف بنویسید. اینکه خودتان را مجبور کنید به طرق مختلف به آن مشکل نگاه و فکر کنید باعث میتوانید بتوانید راهکارهای متفاوتی نیز پیدا کنید.
*نتایج
حال موقع آن رسیده که فواید و مزیت های هرکدام از گزینه هایتان را بررسی کنید و اولین روش انجام این کار این است که نتیجه هایی که هرکدام در بر خواهند داشت را ارزیابی کنید.
هر کدام از گزینه ها را به طور جداگانه برداشته و نتایجی که انتخاب آن گزینه برایتان به همراه دارد را زیر آن یادداشت کنید. بااینکار تصمیمتان خیلی روشن تر و شفاف تر می شود.
متاسفانه گفتن این خیلی ساده تر از انجام دادنش است. پیش بینی نتایج به طور کامل و دقیق کار بسیار دشواری است چون هیچکس از آینده خبر ندارد.
پس باید هوشیار باشید که این مرحله را به جدی بگیرید. تا جایی که می توانید واقع بینانه نتایج را بررسی کنید و از هر ابزاری که در دسترس تان است برای این منظور استفاده کنید تا آینده ای شفاف تر برای هر گزینه ترسیم کنید
. می توانید با افراد باتجربه مشورت کنید و از آنها اطلاعات بگیرید.
همچنین به این فکر نکنید که باید یک گزینه را انتخاب کنید. در ارزیابی هر گزینه تصور کنید که آن گزینه انتخاب شده شماست و ببینید که چه احساسی درمورد آن دارید.
برای موفق شدن حتمی خود در این مرحله، راهکار زیر نیزمی تواند مفید باشد؛ به گزینه ی انتخابی تان بعنوان یک موردآزمایشی نگاه کنید، به این صورت که:
در نظر بگیرید که قرار است برای تصمیمی که میگیرید به شما نمره بدهند ...
بدون شک ، چنین فکری باعث می شود که شما به شکل خودکار توجه بیشتری به آن کنید. بنویسید که چرا چنین تصمیمی گرفتید و بعد فکر کنید: «این یک امتحان است. من از پس آن برمیآیم و مهلت دیگری برای عوض کردن آن ندارم. دیگران قرار است تصمیم من را ببینند و به آن نمره بدهند». این کار باعث میشود بیشتر به چرایی تصمیمی که میگیرید فکر کنید و برنامهها و دیدگاههای ضعیف را کنار بگذارید.
*سبک و سنگین کردن
اگر تا این مرحله را بدون اینکه به راه حلی دست پیدا کنید پیش آمده باشید یعنی تصمیم تان بسیار سخت است. همچنین می تواند به این دلیل باشد که اهداف متناقضی هم دارید باید به طور جدی بین آنها سبک و سنگین کنید.
همانطور که ممکن است توقع داشته اید، اینکار به هیچ عنوان ساده نیست. انتخاب بین اهداف بی ارتباط مثل این می ماند که سیب را با پرتقال مقایسه کنید. با این استثنا که برحسب تعداد اهدافتان، مثل این می ماند که سیب را با پرتقال و زرافه و صابون بخواهید مقایسه کنید.
بنا براین قبل از هر چیز وقت بسیار خوبی است که اهدافتان را دوباره بررسی کنید و سعی کنید با تکیه بر اطلاعاتی که تا اینجا جمع کرده اید، از راهی آنها را ساده تر کنید. اگر باز هم کافی نبود و تصمیم برایتان مشخص نشده بود و نتوانستید با سبک سنگین کردن ذهنی به تصمیمتان برسید، نیاز به یک روش سیستماتیک برای سبک سنگین کردنتان دارید.
در چنین روش هایی شما نتیجه ها را از هم جدا می کنید و به جای مقایسه هر گزینه با بقیه هرکدام را جداگانه سبک و سنگین می کنید.
این مراحل تصمیم گیری شاید به نظرتان پرکار بیاید اما بعد از اینکه چند بار از آن استفاده کردید متوجه می شوید که اگر با نظم و دقت هر مرحله را طی کنید چندان وقت گیر نخواهد شد.
یکی از ویژگی های جالب این روش این است که هرکدام از 5 عنصر به شفاف کردن مرحله های دیگر کمک می کند. وقتی نتایج را ارزیابی می کنید ممکن است به یک هدف تازه برسید یا با سبک و سنگین کردن ها ممکن است مجبور شوید که مشکلتان را دوباره تعریف کنید. این یعنی باید مدام بین مراحل بالا و پایین بروید.
انواع تصمیم گیری
*تصمیم گیری احساسی:
در این نوع افراد براساس احساسی خاص مانند عشق، خشم، کینه، حسادت و... تصمیم میگیرند.
* تصمیم گیری اجتنابی:
در این روش تصمیمی که فرد به علت ترس و نگرانی های، تلاش می کند تا حد امکان آن را عقب بیاندازد. اینگونه گرفتن تصمیم امکان آن را به وجود می آورد که فرد فرصت های مناسب زندگی خویش را از دست بدهد.
*تصمیم گیری اخلاقی:
این نوع ، تصمیمی است که فرد برای انجام دادن آن تکیه بر علت های اخلاقی می کند. ادامه دادن به یک زندگی مشترک پر از بحث و جدل به دلیل وجود فرزند، نمونه روشنی از این تصمیم گیری است.
*تصمیم گیری مطیعانه:
در این نوع از تصمیم گیری اشخاص دیگر برای یک یا دو نفر در زمینه ی موضوعی تصمیم می گیرند. بدون آنکه فرد یا افرادی که تصمیم برای آنها گرفته می شود اختیاری در این تصمیم گیری داشته باشند. مانند ازدواجهای سنتی.
*تصمیم گیری عجولانه:
گاهی افراد بسیار با سرعت و بدون اینکه به عواقب کارتوجهی کنند، یا بررسی دقیق انجام دهند و بدون توجه به موقعیتها و شرایط تصمیم میگیرند. مثلاً زمانی که فردی طرف مقابل را برای تصمیم گیری در ازدواج به عجله تشویق میکند و قدرت تفکر و تصمیم گیری درست در مورد یک عمل را از او می گیرد.
* تصمیم گیری عقلانی:
تصمیم گیری که براساس فکر کردن و اندیشیدن، بررسی و مطالعه، ارزیابی و تحقیق صورت میگیرد. این تصمیم گیری براساس واقعیات است و معمولاً خطا و اشتباه در آن بسیار کمتر است. این تصمیم گیری، سالم ترین تصمیم گیری است.
*مهارت تصمیم گیری مطلوب:
افراد باید برای یک تصمیم گیری مطلوب و دلخواهشان به تواناییهای خاصی چون افزایش خودآگاهی، درک ارزشهای فردی و خانوادگی، مهارتهای انتخاب هدف، روابط بین فردی و... مجهز باشند.
تصمیم گیری مراحلی هم دارد:
*داشتن اطلاعات:
برای اینکه افراد بتوانند در مورد مسائل تصمیم بگیرند باید در مورد آن اطلاعات کافی داشته باشند. «تحقیق» و «گفتگو» برخی از راههایی هستند که فرد می تواند از طریق آنها در مورد شخص مورد نظرش اطلاعات کسب نماید.
* ارزیابی اولیه و ساخت پیش فرض:
فرد میتواند با توجه به اطلاعات به دست آمده، به بررسی فرد مقابل پرداخته و در مورد او به پیش فرضی خاص برسد.
*مشورت:
پس از اینکه اطلاعات کافی و دقیق و بررسی های اولیه را کسب کردیم نوبت به مشاوره با افراد متخصص و با تجربه و استفاده از راهنمایی ها و راهکارهای آنان میرسد.
فوبیای تصمیم گیری ریشه تردید در تصمیم گیری
همهی مشکلات ما در تصمیم گیری، ناشی از عدم تسلط بر مهارت تصمیم گیری نیست. ما در بسیاری از موارد از تصمیم گیری میترسیم.
ما از فوبیا (ترس های بیدلیل) زیاد شنیدهایم. فوبیای حیوانات، فوبیای تاریکی و ارتفاع. فوبیای تنهایی و سکوت. اما ممکن است هیچ یک از آنها، به اندازهی ترس از تصمیم گیری بر زندگی ما تاثیر نگذاشته باشد.
ترس از تصمیم گیری به قدری جدی و مهم است که برای آن یک نام اختصاصی هم در نظر گرفته شده است :(Decidophobia) به معنای ترس بی دلیل از تصمیم گیری.
ترس از تصمیم گیری یا فوبیای تصمیم گیری، باعث میشود ما جرات انتخاب یک گزینه را از میان گزینههای در دسترسمان نداشته باشیم. این در حالی است که در بسیاری از موارد، گزینهی درست را میتوانیم به سادگی از میان گزینههایی که در پیش رو داریم تشخیص دهیم. اما کمال گرایی و بسیاری عوامل دیگر، ما را به سمت ایستایی و تصمیم نگرفتن سوق میدهند.
البته اینطور نیست که ما از همهی تصمیم ها بترسیم. تصمیم گیری در برخی موارد ترسناکتر و در برخی موارد ساده تر است. شاید به همین دلیل است که ما گاهی از تصمیم های کوچک (این رابطه را قطع کنم یا ادامه بدهم؟) به تصمیم های بزرگ (آیا این رابطه را میشود فعلاً برای چند ماه ادامه داد؟) فرار میکنیم.
به همین دلیل، احتمالاً شما این راهکار را زیاد دیده یا به کار بردهاید:
حالا یک تغییر کوچک انجام بدهیم: مدتهاست تصمیم به عوض کردن و بالا بردن مدل ماشینم دارم. اما باید دهها میلیون تومان پول روی قیمت ماشین فعلی بگذارم تا ماشینی که کمی بهتر است خریداری کنم. نه میتوانم این تصمیم را نادیده بگیرم و نه جرات این را دارم که به صورت قاطعانه تصمیم بگیرم. پس به سوی راهحل دیگری میروم: «فعلاً ضبط ماشین رو عوض میکنم تا ببینم چی میشه. شاید بشه با همین ضبط جدید تا مدتی همین ماشین رو تحمل کرد».
ما با ریز کردن یک تصمیم به تصمیمهای کوچکتر، در واقع آن تصمیم اصلی را کنار گذاشته و بع انتخابهای دیگری مشغول شده ایم.
غیر از مورد فوق، ما راهکارها ی دیگری هم برای فرار از تصمیم گیری و پنهان کردن فوبیای تصمیم گیری آموخته ایم:
* فعلاً اولویت من نیست:
میدانیم که دیر یا زود باید در مورد ماندن یا رفتن از کشور تصمیم بگیریم. اما به دلیل ترس از گرفتن این تصمیم، میگوییم: «فعلاً مشغول درس خواندن هستم. بگذار مدرکم را بگیرم. بعداً به این مسئله فکر میکنم. فعلا اولویت من مهاجرت یا ماندن نیست. اولویت دانشگاه است».
* باید از یک مشاور کمک بگیرم:
مسئولیت این تصمیم بسیار زیاد است و اگر خودم گزینهای را انتخاب کنم، بعداً همیشه احساس پشیمانی خواهم داشت. به سراغ مشاور میروم و آنقدر مشاورم را عوض میکنم تا مشاوری پیدا کنم که گزینهی مورد نظر من را پیشنهاد کند. پس اگر اوضاع به شکل دلخواهم شد میگویم نظر خودم هم از اول همین بوده و اگر اوضاع بد شد، کسی هست که به او ناسزا بگویم و مسئولیت بدبختیها و خراب شدن کارها را گردن او بیندازم.
دلیل اینکه بسیاری از ما مشورت میگیریم، ندانستن پاسخ نیست، بلکه ترسیدن از پذیرش پاسخی است که در ذهن داریم.
اگر کسی واقعاً گزینه درست را نداند یا اطلاعات کمی داشته باشد، منطقی است که به سراغ مشاور برود. اما اگر من و شما، پاسخ را – تقریباً با قطعیت – میدانیم، به احتمال زیاد، مشورت گرفتن یکی از واکنش های ما برای فرار از تصمیم گیری است.
* به اطلاعات بیشتری نیاز دارم:
مدتهاست که در یک رابطه مانده ام. رابطه نه آنقدر خوب است که به زندگی مشترک تبدیل شود و نه آنقدر بی خاصیت که آن را تمام کنم! زمانی که اطرافیان یا طرف مقابل من، از من در مورد پیش بینی رابطه و نگاه من به این رابطه میپرسد میگویم: «هنوز به اطلاعات بیشتری نیاز دارم. تو هم همینطور! باید فعلاً دوست باشیم. بیشتر یکدیگر را بشناسیم. با چند سال دوستی که چیزی معلوم نمیشود!».