یک سؤال از امیر قلعهنویی؛ حالا چی؟
هومن جعفری
۱- سوت پایان را که زدند دیگر نه از تاک نشانی باقی مانده بود و نه از تاکنشان! تراکتورسازی، تیمی که قرار بود امسال قهرمان شود و هیچ بهانهای هم برای نرسیدن به این نتیجه نتراشد، نه به قهرمانی لیگ رسید و نه به قهرمانی جام حذفی! رسیدن به یک عنوان نایبقهرمانی در جام حذفی و یک عنوان سومی در لیگ در یک فصل شاید برای هیچ مربی یا باشگاهی آنقدر بد نباشد که هیچ، نتیجه دلپسندی هم باشد؛ ولی برای تراکتوراینگونه نبود. امیر قلعهنویی، زیر نگاه بیرحم لنزهای فیلمبرداری، تیم گریانش را از روی نیمکت و زمین چمن جمع کرد تا به رختکن برود و در طول مسیر بارها از خود همان سؤالی را پرسید که ترجیعبند پایانی سریال معروف لوتر است :
«حالا چی میشه؟»
۲- تراکتورسازی برای رسیدن به قهرمانی امسال همهچیز داشت. هم مدیرعاملی بالای سر تیم بود که تجربه قهرمانی داشت و هم سرمربی تیم این سابقه را داشت. خریدهای ابتدای فصل هم عمدتاً چنین تجربهای را داشتند. اسمهای بازیکنان تراکتور را تریلی نمیکشید. حضور محسن بنگر، محمد نوری، کرار جاسم، فرزاد حاتمی و بازیکنان غیر بومی دیگر در کنار بازیکنان باتجربه و محبوب تراکتور کمک کرد تا این تیم در نقل و انتقالات موفقترین تیم لقب بگیرد. شاید خیلیها فکر میکردند استقلال تیم برنده فصل نقل و انتقالات است اما با تجربهترها میدانستند که زرادخانه تیم پرطرفدار تبریزی سُنبه قویتری دارد. کار به جایی رسید که امیر قلعهنویی اعلام کرد که این تیم انقدر خوب است که دیگر بهانهای برای قهرماننشدن باقی نمی گذارد.
تراکتورسازی اینگونه وارد فصل شد و صدالبته هم از همان ابتدا، از غیبت استقلال و سپاهان در جمع مدعیان استفاده کرد و با پرسپولیس یک رقابت جدّی را برای صدرنشینی آغاز کرد. امیر قلعهنویی در طول فصل، همانگونه مربیگری کرد که در استقلال؛ به اسمها دل بست، جوانها را به بازی نگرفت، در همان محدوده شعاع تاکتیکی محدود، همه این چند سال قدم برداشت، به وقت برد، از این حریف تعریف میکرد که نشان دهد تیم بزرگی را شکست داده، به وقت باخت هم که شکستها یا حاصل اشتباه فردی بود و یا اشتباهات داوری! تراکتورسازی نیمفصل امیر، به فکر هیچ فردای مبادایی نبود که اگر دستش از بازیکن کوتاه ماند، باید چگونه و با کدام بازیکنهای جوان و بازینکرده، وارد مسابقات شود. تراکتور نیمفصل اول را سپری کرد و به سراغ نیمفصل دوم رفت. دو بازیکن نیمکتنشین پرسپولیس را جذب کرد تا خیالش راحت باشد که در نیمفصل دوم خودش قویتر است و حریف صدرنشین دستش از یار خالی میماند. برای جذب سجاد شهباززاده هم اعلام آمادگی کرد که حکم فیفا از غیب رسید. نهتنها سجاد اجازه بازی برای تراکتور را نداشت، که نوراللهی و عالیشاه را نیز هنوز نیامده باید کنار میگذاشت.
۳- نیمفصل دوم برای امیر قلعهنویی اینگونه آغاز شد. با محرومیت تراکتورسازی از نقل و انتقالات، با جدایی سروش رفیعی و نیامدن سه بازیکن جوانی که قصد جذبشان را داشت، با جنگهای کلامی بین مدیران باشگاه تراکتورسازی در مورد بدهیها و علل محرومیت این تیم. این وسط، ناکامیهای پی در پی تراکتور در مقابل تیمهای پایین جدولی و نتیجهنگرفتنها در خانه، تبدیل شد به آفت تیم. فاصله امتیازی اندکتراکتورسازی با پرسپولیس، بازی به بازی بیشتر شد؛ این اما همه قصه نبود. تنشهای درونتیمی، باعث شد تا بازیکنان، بازی به بازی عصبیتر شوند. تعداد کارتهای زرد و قرمز این تیم در نیمفصل دوم، آنقدر بالا رفت که در تعدادی از مهمترین بازیها، امیر قلعهنویی به اندازه کافی یار برای پرکردن نیمکتش نداشت. تیم پیر و پا بهسنگذاشته امیر با بازیکنان سن بالایش، بازی به بازی خستهتر، ناامیدتر و عصبیتر پیش رفتند. جوانهایی که باید در وقت مبادا وارد زمین میشدند تا همان خدمتی را به سرمربی کنند، که جوانهای استقلال به علی منصور، هیچ کدام نبودند، جذب نشده بودند، دیده نشده بودند. برای بازیکردنشان برنامهای نبود. امیرعین تمام این سالهای اخیر، جوانها را به بازی نمیگرفت.
۴- امیر قلعهنویی از میانههای نیمفصل دوم به بعد، هر چه به پایان فصل نزدیکتر میشد، بیشتر به توجیه قهرماننشدن تیمش میپرداخت. درست مثل یکی از بازیهای استقلال، یکبار هم در تراکتورسازی نیمکتش را در غیاب مصدومان و محرومان با تعدادی کمتر از ۱۸ نفر به میدان فرستاد تا بگوید که یار ندارد؛ در حالیکه میتوانست تعدادی از بازیکنان تیم امید را با خود روی نیمکت بنشاند. هدفش از این نمایش غیر ضروری در استقلال و در تراکتور، این بود که آخر فصل توجیه کند که یار نداشته! در نیمفصل دوم درست است که نتوانست چند بازیکن را جلب کند، اما تنها یک یار از دست داد و آن سروش رفیعی بود. او در کنفرانس مطبوعاتی هر مسابقه، تعداد یارهایی را که نداشت میشمرد تا به همه نشان دهد که دستش بسته است و هر بار، هم رفیعی را حساب میکرد، هم بازیکنانی که در نیمفصل باید میآمدند و نیامده بودند. در حقیقت از قبل از پایان فصل میدانست قهرمان نمیشود و به همین دلیل هم به اینگونه توجیهات میپرداخت. اخراج محسن بنگر از تیم، در پایان بازی مقابل پرسپولیس هم اتفاق دیگری بود که باید به آن اشاره شود. تیمش بدون چند یار اصلی در تهران به پرسپولیس برانکو باخت و در پایان بازی اعلام کرد که بنگر از تیم اخراج شده! او خودش بازیکنی را اخراج کرد که در ابتدای فصل جذب کرده بود. در ابتدای فصل خیلیها با جذب امثال او و نوری مخالف بودند و میگفتند این بازیکنانِ پا بهسنگذاشته نمیتوانند در نیمفصل دوم به تیم کمک کنند. امیر اما کار خودش را کرد.
۵- فصل تمام شد. تراکتور در لیگ سوم شد و امیدش را به قهرمانی در جام حذفی معطوف کرد. خیلیها فکر میکردند که در رقابت با تیمی مثل نفت که نه ساختار درستی دارد، نه بازیکنانش پولی گرفتهاند و نه تماشاگری دارد، این تراکتور است که به قهرمانی میرسد؛ اما این نفت بود که در انتهای بازی به قهرمانی رسید. امیر قلعهنویی که برای قهرماننشدن در لیگ، هزار بهانه آورده بود، بازی جام حذفی را به تیمی باخت که هیچ برتری نسبت به تیمش نداشت. نفت نه اسپانسری داشت که برای تیم هزینه کند، نه بازیکنانی که حقوقی گرفته باشند و نه حتی توانی برای خرید ستارههای نیمفصل اول. با اینهمه، امیر قلعهنویی بازی فینال را باخت تا همچنان در حسرت کسب یک جام بعد از جداییاش از استقلال بماند. این وسط، امیر میماند و آینده نامعلومش. کدام تیم حاضر است به او فرصت مربیگری بدهد؟
۶- امیر قلعهنویی گرانترین مربی در فوتبال ایران است. پولی که بابت خودش باید پرداخت کنی نجومی است و این شامل ارقام سنگینی میشود که باید برای دستیارانش نیز بپردازی؛ اما این کل ماجرا نیست. او گرانترین بازیکنها را هم میخواهد. دیگر آن امیر قلعه سال ۸۲ نیست که برود و کل ستارههای یک تیم را بیرون کند و بازیکنان تیم امید را بیاورد و با آنها کار کند و از دلشان یک تیم قهرمان بسازد. او حاضریخور است. فقط گرانها را میخواهد. تیمی که حاضر شود با امیر قلعهنویی کار کند، باید خیلی پول بابت بازیکنانی بدهد که او میخواهد. وقتی در استقلال بود، لیست تیم ملی را میگذاشت مقابل فتح الهزاده و میگفت: اینها را جذب کنید!
با این اوضاع اقتصادی لیگ هم خریدهایش صرفه اقتصادی ندارد. تیمهای پرخرج لیگ، در پی کاهش هزینههای خود هستند. سپاهان کاهش را در پیش گرفته، استقلال وو پرسپولیس هم. تیم متموّلی در لیگ نداریم که از پسِ پرداخت هزینههای تیمداری رؤیایی امیر بر بیاید. همه تا خرخره بدهکارند. تنها مقصدی که شاید بشود برای امیر قلعه در نظر گرفت، شاید ذوب آهن باشد. ماندنش در تراکتورسازی برمی گردد به کنارآمدنش با مدیریت باشگاه و کوتاهآمدن از جذب بازیکن؛ چرا که تراکتور، حداکثر بتواند ۳ بازیکن آزاد را با سهمیه فیفا جذب کند. اگر بماند، احتمالاً باید به خیلی از خواستهایی تن در بدهد که به آنها رضا نیست و اگر بیرون بیاید جایی را برای رفتن ندارد. پیکان با جلالی تمدید کرد. سایپا دارد با دایی میبندد. ذوب آهن؟ معلوم نیست.
۷- امیر قلعهنویی دوستان و اطرافیانی دارد که تا امروز از همنشینی با آنها سودی نبرده جز ضرر. همانها که وقتی در استقلال بود، آنقدر برایش پرونده ساختند که پای کمیته منشور هم وسط کشیده شد. همانها که ایمان موسوی در موردشان حرف زد و جواد نکونام در موردشان حرف زد و سید مهدی رحمتی هم در موردشان حرف زد. خیلیها مصاحبههای بازیکنان تراکتور را علیه مدیریت باشگاه، بعد از بازی آخر در لیگ، تقصیر همین دور و بریها میاندازند که بازیکنان را تیر کردند تا علیه آجورلو سخن بگویند. این وسط قصه امیر قلعهنویی با این دوستان جنجالی هم باید جالب باشد. اگر تراکتورسازی برای ادامه همکاری با امیر، شرط حذف این چهرهها را داشته باشد، امیر قلعهنویی چه میکند؟
۸- امیر، پا به سن گذاشته. دیگر شادابی و حوصله ده سال قبل را ندارد. او این روزها دیگر یک مربی تماموقت هم نیست. رستوران دارد و هزار بیزینس دیگر هم هست که ذهنش را در طول روز درگیر میکند. وقتی در استقلال بود، تا روزی چهار یا پنج ساعت از وقت روز خودش و کادر فنی را صرف میکرد تا قبل و بعد از تمرینها، جلسات آنالیز تمرین برگزار کند؛ این شرایط امروز او نیست. او دیگر آنقدرها وقت نمی گذارد. آنقدرها دنبال جادادن به جوانها نیست. آنقدرها شجاعت خودانتقادی را ندارد. امیر قلعهنویی دیگر آن مربی دهه هشتاد نیست. او گرانتر از همیشه است و سنگینتر و پر خرجتر و مشغولتر، و در نتیجه ناموفقتر. او حالا دارد به این فکر میکند که عاقبتش در تراکتور چه میشود. وقتی داشت بازیکنهای تراکتور را از روی نیمکت جمع میکرد تا مقابل دوربینها گریه نکنند هم، داشت به همین فکر میکرد؛ به سؤالی که در آخر هر چهار فصلِ «سریال لوتر» پرسیده میشود: «حالا چی میشه؟»