حق پخش، سرِ کلاف سردرگم فوتبال حرفهای
سامان زمانزاده
دو اتفاق/خبر در هفته اخیر فوتبال ایران رخ داد که بهظاهر ربط چندانی بههم نداشتند. اما ازقضا بهطور مستقیم بههم مربوطند.اولی اتفاقی بود که به صورت مستقیم و دست اول مشاهده شد و سپس از حواشی و صحبتها پی به اصل ماجرا بردیم.
بازی استقلال و نفت تهران
کارگردانی تلویزیونی به شکل عجیب و غریبی غیراستاندارد است. زوایای کور، دو دوربین عمومی، یکی بسیار نزدیک به زمین و با حرکت سریع که دنبال کردنش واقعا سرگیجهآور بود و دیگری با زاویه پایین به بالا که مشابهش را سخت بشود در تاریخ پخش فوتبال در تلویزیون پیدا کرد.
حیرتزده بودم از کیفیت ضعیف کارگردانی و تصویربرداری که با انتشار تصویری از استادیوم بین دونیمه بازی در اینترنت ماجرا روشن شد. روی بنر تبلیغاتی کنار زمین نوشته شده بود:
«به علت تصویربرداری غیراستاندارد صدا و سیما از مردم شریف عذرخواهی مینماییم»
ماجرای جنگ قدیمی فدراسیون و صداوسیما بر سر حق پخش و تبلیغات تلویزیونی. اینکه فدراسیون معتقد است باید مبلغ مناسبی از تلویزیون به عنوان حق پخش دریافت کند و از سوی دیگر تلویزیون نهتنها با چنین چیزی مخالف است بلکه حتی توقع دارد از پخش تبلیغات حاشیه زمین نیز عایدی کسب کند. نتیجه این دعوا در حال حاضر تصاویر بیکیفیت و زوایای عجیب و غریبی است که فوتبال دیدن را به شکنجه تبدیل کرده.
خبر دوم اما این بود که پس از سختگیریهای ای اف سی درباره بدهیها و تراز مالی باشگاههای راهیافته به لیگ قهرمانان که اخیرا به اخطار جدی و حتی خطر حذف باشگاههای عربستانی، اماراتی و ایرانی انجامیده، این شایعه قوت گرفته که دولت قرار است بدهی چند میلیارد تومانی پرسپولیس و استقلال را بپردازد تا این دوتیم بتوانند در آسیا مسابقه بدهند.
به تبع این موضوع اعتراضاتی را در پی داشت. از سویی آنها که معتقدند باشگاهها نباید از درآمد عمومی ارتزاق کنند و اینکه «فوتبال در همهجای دنیا پولساز است» و چرا در ایران باید باشگاهها بودجه دولتی را مصرف کنند؟ هر گروهی هم مطابق معمول راههای بهتری که به ذهنشان میرسد برای خرج کردن این پول را مطرح کرده و توی سر فوتبالدوستان میزنند.
به ظاهر اعتراض منطقی است و در راستای بحث همیشگی فوتبال ایران، خصوصا پس از حرفهای شدن در دهه هفتاد قرار میگیرد. اینکه اگر فوتبال ما عنوان حرفهای را یدک میکشد باید باشگاهها هم بنگاههای درآمدزا باشند و نه فقط مصرفکننده.
و در پی آن، بحث خصوصیسازی باشگاهها، خصوصا تیمهای بزرگ و پرهوادار درمیگیرد و به این سئوال ختم میشود که خب حالا باشگاهها خصوصی شوند، درآمد ندارند پول ادارهشان از کجا تأمین شود؟ و گفتگو به این سمت منحرف میشود که اول بهتر است باشگاهها خصوصی شوند و بعد خودبخود درآمدزا میشوند یا اینکه اول باید درآمدزا شوند و بعد بخش خصوصی برای سرمایهگذاری ترغیب خواهد شد؟ و بدین ترتیب معمولا بحث فوتبال حرفهای و خصوصیسازی در فوتبال ما به یک چرخه، اول مرغ بود یا تخم مرغ تبدیل میشود.
اما حقیقت این است که سر این کلاف را پیدا کردن زیاد هم سخت نیست. و این دقیقا جاییاست که دو خبر فوق را بههم مربوط میکند.
بله برای خصوصیسازی باشگاهها باید درآمدزا شوند. اما درآمد باشگاهها از کجاست؟
اجازه بدهید نگاهی بیاندازیم به باشگاههای بزرگ جهان. برای مثال لیگ برتر انگلستان. گزارش گاردین از ریز درآمد باشگاهها در فصل ۱۶-۲۰۰۵ اطلاعات جالبی به دست میدهد.بیشترین درآمد را در میان باشگاههای لیگ برتر در آن فصل منچستریونایتد داشت با چیزی در حدود ۵۱۵ میلیون پوند ورودی خالص. تیمی که حتی در چمپیونزلیگ حضور نداشت. بیش از نیمی از این درآمد (حدود ۵۲ درصد) از فروش محصولات باشگاه، تبلیغات تجاری و درآمدهای مربوط به برند حاصل شده و چیزی در حدود ۱۴۰ میلیون پوند هم از درآمد حق پخش تلویزیونی (حدود ۲۷ درصد). ۲۱ درصد باقیمانده هم از درآمد روز بازی (فروش بلیط، غذا، نوشیدنی و…) تأمین شده است.تیم دوم منچسترسیتی است. با درآمد حدود ۳۹۲ میلیون پوند. چون آبیها در لیگ قهرمانان حاضر بودند درآمدشان از حق پخش بالاتر است و به ۴۵ درصد کل درآمد تیم میرسد (۱۶۱ میلیون پوند)، ۱۷۸ میلیون پوند از فروش محصولات و سایر فعالیتهای تجاری و ۵۳ میلیون پوند هم درآمد روز بازی.
همین درصدها کمابیش برای سایر تیمهای بزرگ لیگ انگلیس (معروف به تاپ سیکس) برقرار است. ممکن است نسبتها متغیر باشد مثلا آرسنال تیم سوم پردرآمد لیگ (۳۵۴ میلیون پوند)، درصد بالاتری از درآمدش را در روز بازی به دست میآورد (حدود ۳۰ درصد). اما در نهایت میتوان گفت که سه منبع عمده درآمد تیمها را تأمین میکنند. حق پخش تلویزیونی، درآمد روز بازی و فروش محصولات تجاری. با این تفاسیر میشود استدلال کرد که حتی اگر مرافعه پیرامون حق پخش و درگیری بین فدراسیون و صداوسیمایی که علاقه ندارد پولی بپردازد به جایی نرسد، این یکی از سه منبع اصلی است و بازهم راههای دیگری برای تأمین هزینه باشگاهها وجود دارد.شاید در ابتدای امر این نتیجهگیری درست به نظر بیاید. اما اگر دو موضوع مهم را لحاظ کنیم ورق برمیگردد و شاید نگاه ما به ماجرا کاملا تغییر کند. نخست اینکه در واقع همین حالا هم ایندو منبع تنها منابع درآمد باشگاههای ما هستند. همان بخش کوچکی از بودجه باشگاهها که توسط خود تیمها تأمین میشود دقیقا از همین دو مفر به دست میآید. بلیطفروشی روز بازی و فروش برند و تبلیغات. درست است که با نبود کپیرایت و عدم کنترل باشگاهها روی فروش پیراهن و همینطور عدم تملک ورزشگاهها این مبلغ از پتانسیل واقعی بسیار کمتر است، اما حداقل روی روال و رویهای برقرار است و میتوان امیدوار بود که در آینده پیشرفت کند.
حتی در همین شرایط فعلی و نبود حق انحصار پیراهن نیز اگر باشگاهها سیاست درستی برای تولید و فروش محصولات خود داشته باشند احتمالا بتوانند با استفاده از تسهیلات دنیای سایبری امروز از سد مانع محصولات تقلبی بگذرند و هواداران را مجاب کنند که محصول اصلی بخرند. مسلما هوادار اگر دسترسی آسان و مستقیم به محصولات باشگاه با قیمت معقول داشته باشد سراغ محصول تقلبی نخواهد رفت. فقط اراده جدی میخواهد و دلیل اینکه چرا این پتانسیل تا حال به فعل درنیامده بماند برای بحثی جدا، فعلا اینکه به نظر بستر ماجرا فراهم است.
نکته دوم که بسیار مهمتر است، این که آیا درصدهایی که از بررسی درآمد باشگاههای بزرگ به دست آوردیم معیار خوبی برای مقایسه است؟ آیا واقعیت را به ما میگوید؟ پاسخ منفی است.به هیچوجه منطقی نیست درآمد باشگاههای داخلی را با ابرباشگاههای بینالمللی مقایسه کنیم. وقتی درباره چنین تیمهایی حرف میزنیم باید بدانیم که بخش مهمی از درآمد تجاری و پول حاصل از برند از میلیونها هوادارشان در سراسر جهان به صورت مستقیم و غیرمستقیم حاصل میشود. در حالیکه باشگاههای ما اگر اصولا هواداری داشته باشند (بحث تیمهای بیهوادار در فوتبال ما هم میتواند به نوبه خود جالب باشد اما فرض کنیم حالا درباره تیمهایی حرف میزنیم که کمابیش هوادار دارند) محدود به منطقه و استان و نهایتا برای دو باشگاه سطح کشور است.
حالا برای روشن شدن ماجرا حالا نگاهی بیاندازیم به درآمد باشگاههای کوچکتر لیگ برتر انگلستان:
کریستال پالاس تیم چهاردهم جدول ۱۰۲ میلیون پوند درآمد داشت که ۷۸ میلیون پوند آن از حق پخش تلویزیونی بود. یعنی ۷۶ درصد کل درآمد. وست برومویچ تیم دهم ۹۸ میلیون درآمد داشت که ۷۹ میلیون آن از حق پخش تلویزیونی به دست آمده. یعنی حدود ۸۰ درصد کل درآمد. این نسبت کمابیش برای سایر تیمها (به جز تاپ سیکس) برقرار است.
نگاهی به سایر لیگها خصوصا لیگهای دیگر به جز ۵ لیگ اول اروپا نیز چنین نسبتی را کمابیش تأیید میکند. در لیگ هلند برای مثال تفاوت فاحشی بین درآمد باشگاههای حاضر در لیگهای اروپایی و سایر باشگاهها وجود دارد. برای مثال باشگاه خرونینگن صرفا با راهیابی به لیگ اروپا موفق شد سود خالصش را در یکسال بیش از دوبرابر کرده و به نزدیک ۴ میلیون یورو برساند.
کاملا واضح است که حق پخش تلویزیونی درآمد اصلی بیشتر باشگاههای متوسط و کوچک است و بدون آن هیچکدام از این تیمها امکان بقا نخواهند داشت. دقیقا به همین دلیل بود که وقتی در سال ۲۰۱۷ طرح اصلاحیهای مطرح شد که در آن درآمدهای تلویزیونی خارج از بریتانیا نیز مانند حق پخش داخلی به نسبت رتبه تیمها تقسیم شود (در حال حاضر درآمد حق پخش خارجی بهطور مساوی تقسیم میشود) با مخالفت باشگاههای کوچک تصویب نشد.
شاید زمانش رسیده باشد که برخی کلیشهها را نسبت به اقتصاد فوتبال کمی اصلاح کنیم. حقیقت این است که امروز حتی در اروپا، قلب فوتبال حرفهای و حتی در باشگاههای بزرگ با درآمد کلان، مشکل تراز کردن هزینه و درآمد به شدت وجود دارد. خصوصا در دهه اخیر با رشد سرسامآور قیمت و دستمزد بازیکنان به دلیل تورم ناشی از ورود پولهای هنگفت خارج از فوتبال، این تعادل به شدت به سمت هزینه به هم خورده و بسیاری از باشگاهها با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند و بدهیهای کلان دارند.
از سوی دیگر در قرن بیست و یکم جذابیت فوتبال و حواشی آن سرمایههای نفتی و دولتی را به فوتبال اروپا سرازیر کرد و یوفا ناگزیر به واکنش، مجبور شد قوانین فیرپلی مالی را تنظیم کند. تمام این شواهد برای اینکه کمی نگاه خطاپوشتر نسبت به باشگاههای فوتبال داخلی داشته باشیم کافی است.درست است که تیمهای ما عموما حتی قادر به تأمین بخش اندکی از بودجه خود نبوده و کاملا متکی به پول دولتی هستند. اما نکوهش صرف تیمها و مدیرانشان حذف صورت مسئله است. روشن است که بدون دریافت حق پخش منطقی که بتواند بخش قابل توجهی از بودجه باشگاه را تأمین کند، اصولا امکان تراز هزینه و درآمد نه برای باشگاههای ایرانی که برای اکثریت قریب به اتفاق باشگاههای فوتبال حرفهای سطح اول در کشورهای مختلف دنیا وجود ندارد.
چندسال پیش وقتی بحث حق پخش برای نخستینبار جدی شد و فدراسیون و صداوسیما بالاخره پس از سالها کشمکش روی مبلغی هرچند ناچیز برای یکدوره ۵ ساله به توافق رسیدند، نمایندگان صداوسیما با این استدلال که پرداخت پول صداوسیما به فدراسیون «این جیب به آن جیب» است مقاوت خود را توجیه میکردند. البته شاید در ظاهر این استدلال منطقی به نظر بیاید و پرداخت پول به باشگاهها از سوی دولت تفاوت چندانی با صدا و سیما نداشته باشد، اما در حقیقت اینطور نیست و به این طریق این جریان مالی شکل منطقی و حرفهای خواهد گرفت. نه اینکه هرسال باشگاههایی که در سطح اول فوتبال کشور رقابت میکنند با نهاد متبوع خود بر سر بودجه چانه بزنند و حتی خطر این را احساس کنند که فلان مدیر در فلان بخش تغییر و با یک امضا بودجه باشگاه را کم یا حتی قطع کند. پرداخت حق پخش منصفانه به فدراسیون فوتبال (به نمایندگی از باشگاهها) سرِ کلاف سردرگمی است که ما را یک قدم بزرگ به استانداردهای جهانی فوتبال حرفهای نزدیک خواهد کرد. خصوصا اینکه صداوسیما (که خود ردیف بودجه دولتی دارد) از پخش همین بازیها نیز درآمد سرشاری کسب میکند (شاید دلیل محکمی باشد برای نقض توجیه این جیب به آن جیب) و حداقل میتواند باشگاهها را در این درآمد سهیم کند.
اینکه کشمکش فدراسیون و صدا و سیما به کجا میانجامد مشخص نیست. اما حداقل تا زمانی که تیمهای فوتبال ما از مهمترین منبع مالی فوتبال حرفهای محروم هستند یا مبلغ ناچیز و غیرمنطقی به دست میآورند منطقی نیست که ورود دولت برای بازپرداخت بدهیها و رفع موانع حضورشان در مسابقات بینالمللی را سرزنش کنیم. خصوصا در مورد باشگاه پرسپولیس و استقلال که اساسا مالکیتشان با دولت است. حق پخش که به باشگاه داده نمیشود، مالک باشگاه هم بدهی را پرداخت نکند. خب این تیم باید از کجا پول بیاورد برای هزینههایش؟
اینکه در شرایط فعلی بگوییم بهتر است این تیمها خصوصی شوند هم باز به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. باشگاهی که مثلا سالی ۱۰۰ میلیارد تومان هزینه و ۲ میلیارد تومان درآمد دارد برای کدام بخش خصوصی توجیه اقتصادی دارد؟ تجربه چندسال اخیر به روشنی پاسخ این سئوال را میدهد. اگر دغدغه این است که با واگذاری به بخش خصوصی، دولت مجبور نیست هزینه کند و باری از روی دوش دولت برداشته میشود، بهتر است نگاهی به سرنوشت باشگاههای خصوصی و یا افرادی که هزینههای میلیاردی برای پرسپولیس و استقلال میکردند و حاشیههای پیرامون ثروتشان بیاندازید.هیچ عقل سلیم و خیرخواهی نمیپذیرد دو باشگاه پرطرفدار فوتبال کشور را برای اینکه بودجه دولتی اندکی(در مقیاس دولت یک کشور حقیقتا قابل توجه نیست) را مصرف نکنند، بیاندازیم میان هزارتویی از فعالیتهای مبهم شبه اقتصادی و پولهایی که مشخص نیست از کجا آمده. که هرکسی بیاید و استفاده خودش را بکند و سپس تیم را رها کند به امان خدا. بالاخره فوتبال هزینه دارد و این هزینه باید از جایی تأمین شود. این که چشممان را به روی شرایط ببندیم و صرفا بگوییم چه معنی دارد دولت پول بدهد باشگاهها بدهیشان را صاف کنند دقیقا مانند این است که بخواهیم تیمها تعطیل شوند یا فوتبال به شرایط کاملا آماتور پیش از دهه هفتاد برگردد.