این فقط یک تلنگر است پروفسور؛ YES MAN!
شقایق اشکریز
یک درخت میلیونها چوب کبریت را میسازد، اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی است.
زمختیاش را میگیرم و حرف آخر را همین ابتدا میگویم، اجنبیپرستام. واهمهای ندارم که امیر قلعهنویی با طعنه به مربیان خارجی در کنفرانس مطبوعاتیاش بگوید چون چشم من آبی نیست مجسمه مرا نمیسازند، هراسی هم نیست امثال جناب محمد مایلیکهن انگ اجنبیپرستی را به هواداران و دوستداران فوتبال نوین بزند. جایی که خبری از سرهنگ یاوری عزیز که در یک فصل سه تیم را سقوط میداد نباشد، جایی که هیچ هواداری با تفکرات مجیدجلالی که برای اخراج مربی خارجی به ریاستجمهوری نامه میداد همسو نباشد، جایی که خداداد عزیزی دور مربیگری فوتبال را خط بکشد تا محبوبمان بماند، جایی که هیچ مربی جوانی برای نتیجهگیری ناخن خود را رنگ نکند و ادرار بچه پنجشش ساله را به زمین مسابقه نیاورد. جایی که خبری از حرفهای ملالآور و خستهکننده در کنفرانسها نباشد، و جایی که پرتاب اوتدستی تنها امید یک شهر نباشد. اگر تفکراتی شبیه به بیژن ذوالفقارنسب در فوتبالی که امروز مشاهده میکنیم انگ قدرنشناسی و اجنبیپرستی را به دنبال دارد ملالی نیست. چنین نظریهای را میسپارم به پیشرفت محسوس فوتبال ایران، که تا همیشه مدیون بزرگانی چون تومیسلاو ایویچ و کارلوس کیروش ماند و خواهد ماند. میسپارم به تفکرات هجومی آلن راجرز و زدراکو رایکوف. درس ایستاده مردن را به نام مصطفی دنیزلی و زلاتکو کرانچار مینویسم و برانکو ایوانکوویچ را یک موهبت و یک الگو برای مربیان وطنی کشور قلمداد میکنم؛ البته هلنا کاستا در فوتبال ملی بانوان فراموش نشود.
برای رد شدن از خط قرمز هواداران باید تامل کرد، با توجه به پیروزی مقابل الوصل امارات باید وسواس بیشتری به خرج داد و اوضاع را چندباره سنجید که آیا القا کردن تفکرات شخصی به عموم مردم خصوصا هواداران عزیز پرسپولیس اخلاقی ست؟ در تکاپوی این وسواس، وقتی سه روز پیش خبر آشوب هواداران در تمرین پرسپولیس روی خروجیها قرار گرفت همان اندازه که متاثر شدم همان اندازه همانند خبرنگار بریتانیایی - جیمز مونتاگیو- جا خوردم. جایی که افشین پیروانی که همواره اخلاق او را ستایش کردهام به هواداران دلشکسته و البته خشمگین پرسپولیس با بیمهری میگوید بروند بیرون. و لحظهای که برانکو ایوانکوویچ به صورت مبتدیانهای فهم فوتبالی مردم را به سخره میگیرد و از محسن ربیعخواه و حسین ماهینی در قواره «استانداردترین» بازیکنهای تیماش نام میبرد. درک صحبتهای برانکو ایوانکوویچ با علم بر اینکه حامی پسرانش مانده، کمی سخت شده. مساله اینجاست برانکو ایوانکوویچ به خوبی از وضعیت زندگی مردم در ایران آگاه است که چگونه یک بازی فوتبال یک شهری را که هنوز دیوارهایش جای گلولهها را با خود دارد سرخوش میکند، برانکو به خوبی میداند که فوتبال در ایران یکی از نادر دلخوشیهایی است که میلیونها نفر را آنقدر شیفته خود کرده که با همه کملطفیها، چه حسرتی را بر کل خاورمیانه گذاشته است.
برانکو ایران را میشناسد، مردم را میشناسد، حتی به جرات مینویسم بدون مترجم هم از پس تمامی کارهای خود بر میآید. با این تفاسیر چگونه ممکن است برانکو ایوانکوویچ در برابر اولیهترین دیدگاه هوادارانی که جدا از سلایق متفاوت در ایران، شعور بسیار بالایی در درک جزئیترین مسائل فوتبالی دارند چنین موضوع واضح و مبرهنی را اینگونه کتمان میکند و از بازیکنانی چون حسین ماهینی و محسن ربیعخواه سرسختانه دفاع میکند و جایگاه آنها را در ترکیب پرسپولیس ثابت میداند؟ اگر مساله حمایت از شاگردان است پس این وسط تدبیر مدیریت فردی یک مربی کجاست؟ چگونه انتظار داشت این دهانکجی آشکار، هواداران دلشکسته پرسپولیس را آرام کند؟ آیا اینکه با قاطعیت گفته شود در دربی دو پنالتی ما را داور نگرفت و یا داریوش شجاعیان باید اخراج میشد میتواند برانکو را بابت سیستم و کوچ اشتباهی که انجام داده بود از معرکهای که خودش ساخته بگریزاند؟ این توجیهات دیگر چیست آقای برانکو؟ چه بسا اگر آشوب هواداران نبود برانکو هرگز عقبنشینی نمیکرد. نشان به آن نشان که صلاح پرسپولیس آنقدر در سایه لجبازی -پوست اندازی- حل شد تا صدای اکثر هواداران و حتی دوستداراناش هم درآید تا برانکو هم برنتابد و با عصبانیت بگوید «ربیعخواه در بازی با الوصل بازی نمیکند راحت شدید؟»
من هم همانند خیلی عظیمی از خبرنگاران و هواداران از چنین صحبتها و برخوردهایی که صورت گرفته است آنقدر شگفتزده ماندم که چهل دقیقه گریههای افشین خان پیروانی در آن گم و گور بود. به سخره گرفتن مردمی که در بدترین برهههای تاریخی و حتی این اواخر «ملی» پشت برانکو همچون کوه مانده بودند زشت بود، زننده بود. آنچه که میان تیم ملی و برانکو اتفاق افتاده است تبدیل به نفاقی شده است که از سیزده دی ماه 1395 به زوایای تلخی کشیده شد. همان روزی که برانکوی عزیزمان با طعنه «تیم ملیتان از پس سوریه جنگ زده هم بر نیامد» پاسخ کوبندهای به کارلوس کیروش و البته ناخواسته پاسخ دردناکی را به مردم ایران هدیه داد. واکاوی گذشته درد دارد و نیازی نیست هربار به گذشتههایی که بارها مرور شده است پرداخته شود. خستهکننده شده است.
اعتراض هواداران پرسپولیس در تمرین مفهوم یک آشوب را نداشت، به معنای قدرنشناسی نبود، هرگز این معنی را هم به دنبال نداشت که آنها -با عرض پوزش- ابله هستند و از اختلاف امتیازشان با دومین تیم لیگ بیخبر بودند. آنها از کسی خط نگرفته بودند که تمرین را به خاک و خون بکشند، یا تیم محبوبشان را در آستانه بازی با الوصل امارات به حاشیه بکشانند. برانکو برای این عقبنشینی اجباری مقابل هواداران و گذشتن از نام پسری که در عین ناباوری خود را فیلیپ لام وطنی میپنداشت نباید مایوس باشد. نباید ناامید باشد. حق ندارد دلشکسته باشد. آنها همان هوادرانی بودند که پا روی تعصب و گاها حتی منطقشان گذاشتند و درست یا غلط به دشمنان تیم ملی لبیک گفتند، همانها که روبروی تیم ملی به صف شدند تا گزندی در پشت پرده، گریبان مربیشان و تیمشان را نگیرد، همانها که به رغم از دست دادن قهرمانی مقابل راهآهن، از آزادی بیرون نرفتند و پرسپولیس را همقواره یک قهرمان تشویق کردند، همان مردمی که پشت برانکو در زمان مدیریت لرزان دکتر علیاکبر طاهری ماندند، روبروی حسین عبدی و جعفرکاشانی و اعضای هیات مدیره ایستادند و در پاسخ به تخریب برانکو توسط هر پیشکسوت جدید و قدیمی، دست در دست مشت گره زدند. به شعور همان مردمی توهین شده است که شرط اول و آخرشان به حمیدرضا گرشاسبی تمدید قرارداد با پروفسورشان بود. هوادارانی که به خواستِ کاغذهای پاره شده برانکو، از رامین رضاییان رو برگرداندند و با تصمیم مرد محبوبشان تبعیض هیس نشان دادنهای آقای گل سابق را که این روزها در نظرسنجیها بیشتر از 4درصد رای ندارد را به جان خریدند.
مساله صرفا شکست در دربی نیست، درست است طعم قهرمانی تلخ شد، اما مگر همین هواداران نبودند که به رغم شکست فصل پیش در دربی آزادی را روی سرشان گذاشتند و برگی نو در تاریخ را با تشویق بازندهها ورق زدند؟ آقای برانکو این آشوبگران تمرین، این مردمی که شما را برای یک پوستاندازی شخصی به عقبنشینی هدایت کردند، همان هواداران باشعور پرسپولیس بودند که شما با عدم پذیرش اشتباهتان در دربی آنها را به سخره گرفتید و جای آنکه حسین ماهینی و محسن ربیعخواه را به نیمکت و سکو تبعید کنید آنها را از بهترینها نام بردید. آقای برانکو شما حتی با مردمی که همواره پشت شما ماندند هم صادق نبودید و پلیمیکر قهاری چون محسن مسلمان را تا مرز یک سرافکندگی دیگر بردید و تا به امروز حاضر نشدید حقیقت ماجرا را بر زبان بیاورید. جای آنکه پیشتر با پذیرش واقعیت التهاب شکستهای اسفناک مقابل السد و خصوصا استقلال را کمتر کنید خشم مردم را آنچنان بیشتر کردید که نفاق میان دوستدارانتان از آزادی به تمرینات کشیده شود. اتفاقی که باعث شد هم ربیعخواه نیمکتنشین شود و هم محسن مسلمان به بازی گرفته شود. آیا بهتر نبود پیش از این که دلشکسته شوید و احترام متقابل زیر سوال برود کمی از موضعتان با فروتنی میگذشتید؟
در این سالهای اخیر برانکو و پرسپولیس در لیگ بیهمتا هستند. خوب گل میزنند، خوب دفاع میکنند، خوب امتیاز میگیرند، خوب بازی میکنند و خوب هم قهرمان میشوند. در فصل پیش شاید تنها تیمی که کمی توانست با پرسپولیس قدم بردارد تبریزیهای تراکتور بودند که آن هم با آن کادرفنی سنتی و البته محرومیتهایی که گریبانشان را گرفت از قافله جا ماندند.
حکایت این فصل هم روشن است، تیم شایسته لیگ آزادگانی کمی برای قهرمانی با پرسپولیس جنگید، و جسته و گریخته هم فولاد و سایپا و ذوبآهن، همین. اما با همه این صحبتها نمیشود با قاطعیت گفت اگر لیگ آنطور که باید هم میبود، تیمی میتوانست با این پرسپولیس که نفرات ارزشمندی را در ترکیب دارد پا به پا بیاید. آنها در لیگ داخلی بیرقیب هستند و خوشتان بیاید یا نیاید سال به سال این مساله مملوستر میشود. شاید تنها نقطههای منفیای که میتوان به پرسپولیسِ برانکو وارد کرد شکست در دربی و بازیهای بزرگ بود، و البته دوگانههایی که با حذفهای ناباورانه مقابل قشقایی شیراز و صنعت نفت آبادان از دست رفت، که در این امر نمیتوان از سهلانگاری و غرور برانکو در آن مقاطع به راحتی گذشت. البته رسیدن به نیمهنهایی آسیا یک موفقیت محسوب میشود اما نمیتوان بار دیگر بر استراتژی بدی که برانکو ایوانکوویچ در آن بازی بنا کرده بود چشم پوشاند. در همان بازی رفت شاگردان رامون دیاز کار را آنچنان تمام کردند که جمله «موفقیت آسیایی» در سایه «فاجعه الهلال» جا خوش کند.
جمله کلیشهای «انتقاد سازنده موثر است» حرص درآور است، اما برای ما که پیشرفت ورزش ایران در الویت است و خودمان را در صفوف دوستدار برانکو میپنداریم انتظارمان از رفتار و اخلاق برانکو بسیار فراتر از کلیشههاست. برانکو شایسته است چون پرسپولیس را آنچنان دگرگون کرده است که علی پروین هم برای گفتن از بهترین پرسپولیسِ تاریخ به لکنت بیفتد و خودش را به استادیوم برساند تا حمایت خودش را از برانکو اعلام کند، همانطور که علی کریمی خودش را به اردوی پرسپولیس رساند تا اتمام حجت کند. اما این دلیل نمیشود در زمان شکست هر انتقاد غیرمنصفانهای را بپذیریم و این هجمه ناسپاس را ندید بگیریم. اگر میلی برایتان باقی مانده باشد این چند روز برنامههای تلوزیونی فوتبالی را شاید بیشتر دنبال کرده باشید. صحبتهای کارشناسان را هم به گمانم دیدهاید. یکی شبیه به فرشاد پیوس عزیز که به شخصه ایشان را بزرگ مرد پرسپولیس و فوتبال ایران قلمداد میکنم. ایشان بامداد جمعه در برنامه ورزش و مردم مقابل استاد بهرام شفیع - نقد بر ایشان که با تریبون جمهوری اسلامی از منافع شخصی و هاکی سخن میگوید را به زودی مینویسم- میگوید: «وقتی ترکیب پرسپولس اعلام شد در ماشین بودم گفتم پرسپولیس دربی رو میبازه.»
آن یکی کارشناس که در برنامه شبهای فوتبالی روبروی مهدی توتونچی و افشین عبداللهیان سینهاش را سپر میکند و با نشان دادن چند ذوزنقه و مربع و مثلث دست به ریشهیابی مشکلات عدیده پرسپولیس در دربی میزند و حجت را بر برانکو به صورت وحشتناکی تمام میکند. انگار نه انگار الوصلی هم در راه است. این چند روز غریبه و آشنا، هوادار و پیشکسوت، هر که از راه رسیده است، گویی که برانکو را فلک بسته باشند مورد حملهاش قرار دادند. انگار اساتید منتظر یک فروپاشی بودند تا ثابت کنند جای آنها تنگ شده است. یکی شبیه به حمید درخشان که زیرپوستی دست به انتقادهای تخریبی زده است، و دیگری همانند فرشاد پیوس که در عین ناباوری برای دقایقی خودش را جانشین برانکو کرده بود. اینگونه انتقادهایی که منافع شخصی را در پشت سر دارد برنمیتابم، نمیتوانم بپذیرم که پیشکسوت باشگاه دروازهبان ملیپوش را با همه نقدهایی که به او وارد است با کپسول آتشنشانی مقایسه میکند. انتقادهای غیرمنصفانهای که گویی یک کینه چند هزار ساله را با خود میکشند را نمیپسندم.
حال که پیروزی مقابل الوصل اوضاع را در ظاهر آرام کرده است بهتر میشود قضاوت کرد. مساله لجبازی برانکو و شکست در بازی مرگ و زندگی نبود. مساله یک تحول است که برانکو درصدد بود آن را در حساسترین برهه در پرسپولیس پیاده کند. برانکو میخواست برچسب «بلهقربانگویی» را از خودش برای همیشه بکند و بیندازد دور. یک ریسک کشنده که البته به رغم شکستپذیریاش من آن را شجاعانه توصیف میکنم. برانکو به خوبی میدانست تیماش از فصل نقل و انتقالات محروم است و باندبازیهای بعضی از بازیکنان که به وضوح نشان دادهاند دستی بر آتش دارند در ادامه مسیر او را با چالش بزرگتری روبرو میکند. شاید برانکو عبرت افشین قطبی را خوب به یاد دارد. جایی که باندبازی عدهای از بازیکنان آنچنان بلایی بر سر افشین قطبی آورده بود که امپراتورِ سکوها فریاد میکشید جای بعضی بازیکنان در خانه سگ است.
ریسک برانکو ایوانکوویچ در مقطعی که قرارداد خود را با پرسپولیس تمدید کرده بود و از قهرمانی تیماش مطمئن بود قابل درک است. اما برانکو کاری را کرد که نباید میکرد، او به دربی همانند یک بازی معمولی و یک سه امتیاز بیهوده نگاه کرد که آیا بشود یا نشود. برانکو هرگز فکرش را نمیکرد که به رغم قهرمانی زودهنگام، بیتدبیریاش باعث میشود میلیونها نفر سرافکنده شوند، و صدها نفر تمرین پرسپولیس را به آشوب بکشند و هزاران نفر او را برای سورپرایزی که نوید داده بود مورد شماتت قرار دهند. برانکو با پافشاری غیرمنطقیاش پشت محسن ربیعخواه ماند، شعاع حرکتی فرشاد احمدزاده را تغییر داد، از حسین ماهینی در پست غیر تخصصی استفاده کرد، صادق محرمی را سوزاند، با تغییر سیستم گادوین منشا را به نیمکت رساند و از همه فاجعهتر بر روی نام محسن مسلمان خط قرمز کشید.
مسالهای که حائز اهمیت است عیار برانکو ایوانکوویچ در حساسترین برهههای تاریخیست. جایی که او بارها ثابت کرده است قدرت لازم را برای تصمیمات بزرگ ندارد، جایی که باید برای او امر و نهی کرد تا موفقیت به کرسی بنشیند. شبیه به روزی که محمد دادکان سرخود به وحید هاشمیان دعوتنامه فرستاد تا تیم ملیِ برانکو را نجات دهد. جایی که فاجعه حذف تیم ملی ایران از صعود به گروهبندی مقدماتی جام جهانی 2006 حاصل نشود و تیم ملی با برانکو ایوانکوویچ با یکی از بهترین و مستعدترین نسلهای تیم ملی ایران به جام جهانی صعود کند. با همه این تفاسیر آشوب هواداران پرسپولیس و صدای اتحادشان اولین تصمیم بزرگ را از دل خود آورده است، جایی که برانکو به عقبنشینی رانده شد تا جاده موفقیت هموارتر شود. اتفاقی تلخ برای مردی با دانش و بار فنی عالی اما Yes Man .
ترکیب فاجعه در دربی، و تعویضهای اشتباه برانکو ایوانکوویچ رکن اصلی شکست پرسپولیس در حساسترین بازی سال بود. البته بیانگیزگی و غرور هم میتواند ارکان دیگر آن باشد. پرسپولیس باخت و ریسک برانکو ایوانکوویچ برای یک پوستاندازی در باور مردمی که از زمان دستیاریاش با میراسلو بلازویچ او را جسته و گریخته میشناختند تحقق پیدا نکرد. برانکو ایوانکوویچ لجباز نبود، او تنها مصر بود که انگ «بلهقربانگویی» از او برداشته شود، که روی اشتباهات خودش بایستد، و روبروی مخالفین فریادِ نه بکشد. مرد کروات بدترین زمان ممکن را برای پوستاندازی انتخاب کرد، جایی که بر انقلاب تاکتیکی وینفرد شفر با استقلال چشم بست و انگیزه قهرمان نشدنشان را در نبض دستشان دیر مشاهده کرد.
چند ماه پیش بود، جایی که تیم ملی کرواسی بیمربی مانده بود، و وقتی صحبت برانکو ایوانکوویچ در رسانههای کرواسی شد، مردم کرواسی در اقدامی تاملبرانگیز یک درصد هم به برانکو ایوانکوویچ رای ندادند تا زلاتکو دالیچ سرمربی کرواسی در جام جهانی 2018 باشد. دلیل این نگاه مردم آیا میدانید چیست؟ اعتقاد دارم برانکو جاهطلب نیست، اما بزرگ است، ماندگار است. این سطور تنها یک تلنگر بود تا برانکو ایوانکوویچ به رغم عقبنشینی تلخ و مایوسانهاش افتخار اجنبیپرستی را از ما دریغ نکند، یک تلنگر بود تا هواداران پرسپولیس به خودشان و اتحادشان ببالند، یک تلنگر به برانکو بود تا کاری نکند خدای نکرده هواداران دلشکسته یک کبریت در دست بگیرند و درخت را بسوزانند.