|
این ایتالیا، آن ایتالیا خواهد شد؟
حمیدرضا صدر
آنها سرانجام پس از غیبت در جام جهانی راهی میدان شدند. لاجوردیپوشهایی که جایشان در روسیه خالی بود. ایتالیاییهایی که صدها خاطره از آنها در دل جای داده بودیم. قرار بود ایتالیا پس از جیانپیرو ونتورا با روبرتو مانچینی دانههای خوشبینی را بارور سازد. ما را به آینده روشنی امیدوار کند، ولی تساوی ملالآور با لهستان گره خورد به شکست مقابل پرتغال. با همان پرسشها، با همان تردیدها، با همان حفرههای خالی.
تساوی 1-1 در بولونیا برابر لهستان با خوشاقبالی به چنگ آمد، با ضربه پنالتی دیرهنگام جورجینیو. سیستم 3-3-4 مانچو به ترکیبی از قدیمیها و جوانان دل بسته بود. دوناروما جای بوفون درون دروازه ایستاده بود و از سربازان قدیمی کیهلینی و بونوچی در قلب دفاع ایستاده و زاپاکاستا و بیراگی مدافعان کناری بودند. چالش بزرگ در خط میانی جلب نظر میکرد. جایی که روزگاری بزرگان در آن قرار داشتند. حتی در ایتالیای سقوط کرده جام جهانی مردان میانی تیم دلگرمی میدادند: تیاگو موتا، کلودیو مارکیزیو، آنتونیو کاندروا، آلبرتو آکویلانی، آندرهی پیرلو، مارکو وراتی. اما همان خط برابر لهستان لانه گمنامها شده بود: روبرترو گالیاردینی و لورنزو پیگرینی. میان آنها، جورجینیو مرد میانی چلسی بازیکنی در کلاس جهانی بشمار میرفت. کمی جلوتر لورنزو اینسینیه و فدریکو برناردسکی از ماریو بالوتلی حمایت میکردند.
تصور میکردیم همین ایتالیا برابر لهستان دریادلانه بازی کند، با انگیزهای بالا برای چنگ زدن به پیروزی. ولی آن چه دیدیم رخوت در حمله بود و سردرگمی در خط میانی. توپ از پایی به پای دیگر رسید، چرخید و دور زد بی آن که موقعیتی را درون محوطه جریمه خلق کند. توپ در نیمه اول فقط ده بار به پای بالوتلی خورد و او نیم ساعت به پایان جایش را به آندرهآ بلوتی داد. مرد بازیسازی نبود تا جریان بازی را تغییر دهد. و در حقیقت دوناروما بود که با مهار دو توپ تیم را از شکست رهایی بخشید.
مانچو طی دیدار با پرتغال در لیسبون تیم را به کلی دگرگون ساخت: اولین ایتالیا از تابستان 1998 تاکنون بدون بازیکنی از یوونتوس. زوج میلانی رومانلی - کالدارا در قلب دفاع جای زوج یووهای کیلینی - بونوچی را گرفتند، همان دو مدافعی که میگویند آینده دفاع ایتالیا خواهند بود. نام بالوتلی بیمصرف دیدار پیشین حتی بین بیست و سه بازیکن به چشم نمیخورد و فدریکو کیزا، فیورنتینیایی بیست ساله کنار کاپیتان چیرو ایموبیله و سیمونه زازا خط حمله را شکل داده بود. کیزا به عنوان جوان غیرقابل پیشبینی تیم جایش در دو گوش را عوض کرد بیآن که ایموبیله و زازا را پیدا کند. این معجون کیفیت بازی هر سه را پایین آورده بود. جورجینیو در پشت سر آنها برغم تواناییاش در بازی با توپ هرگز از حمایت کریستانتنه و بوناونتورا بهره مند نشد. به ایتالیا نگاه میکردیم و بازیکنی که خط میانی به مهاجمان را پیوند دهد نمییافتیم. زازا میتوانست پس از مغلوب کردن کاروالیو دیدار را به تساوی بکشد، ولی ناکام ماند.
نمایش ایتالیا برابر پرتغال با شکست در لیسبون به پایان رسید: اولین پیروزی پرتغال برابر ایتالیا از 1957. با تک گل آندره سیلوا. همان مهاجمی که میلان او را به خدمت گرفت و سپس به صورت قرضی راهی سویا کرد. ناتوانی میلان در بهرهگیری از سیلوا چالشهای سری آ را هم به رخ میکشید. سیلوا از پورتو با 20 گل در 38 بازی راهی میلان شد. زمانی که یکی از بهترین جوانان فوتبال اروپا بشمار میرفت. ولی در میلان طی 24 بازی در لیگ فقط دو گل زد و سرانجام راهی اسپانیا شد. گاتوزو میگفت: «آره اون برای کشور خوب گل میزنه، ولی نه برای ما.»
ایتالیاییها دل سپردن به جوانان را میفهمند، ولی آن مسیر طولانی است، خیلی طولانی. حقیقت این است دست مانچو خالی است و برگهای برنده چندانی در دست ندارد. ایتالیا حتی در روزهای تاریکش، از یورو 1996 تا جام جهانی 2002 و جام جهانی 2010، ستارههای بزرگی داشت که میتوانستند همه چیز را زیر و رو کنند. ولی از حالا به بعد چی؟ گزینههای مانچو در ادامه راه کدامها هستند؟ معمای خط میانی و خط حمله را چگونه حل خواهد کرد؟ ای کاش دیبالا و ایکاردی دعوت بازی با پیراهن ایتالیا را میپذیرفتند و به پیراهن آرژانتین دل نمیدادند، ولی همین است که هست. مارکو وراتی در پاریسنژرمن معرکه بوده، ولی با پیراهن لاجوردی هنوز نمایش قابل قبولی ادامه نداده. برناردسکی قابلیت شکوفایی را به رخ کشیده، فقط اگر در ترکیب یووه جای ثابتی پیدا کند.
حال و هوای تیم ملی ایتالیا با «اگر» گره خورده و توصیف می شود و چه حیف. ایتالیا در ده دیدار آخرش فقط دو بار پیروز شده، برابر آلبانی و مقابل عربستان و مانچو در کسوت مربی تیم ملی طی پنج دیدار فقط یک بار طعم پیروزی را چشیده، برابر عربستان.
چرخشهای دراماتیک روزگار برای ریشارلیسون
تیم ویکری
تنها در یک صورت بازی دوستانهای چون برزیل و ال سالوادور میتواند بدل به جدالی تماشایی شود، در سناریویی که تیم بزرگتر در نفوذ به خط دفاعی حریف کوچکتر به مشکل بر برخورد. سوالاتی که در جریان چنین بازی فرضیای پیش میآید از این دست است که واکنش تیم بزرگ به این شرایط پیشبینی نشده چه خواهد بود؟ کدام بازیکن بالاخره کلید قفل دروازه حریف را پیدا خواهد کرد؟ این مقاومت تا کی ادامه پیدا میکند؟
البته که هیچکدام از این سوالات در بازی دیشب مطرح نشد، چون داور مسابقه در همان دقیقه سه یک پنالتی خیلی سختگیرانه به ضرر ال سالوادور اعلام کرد تا نیمار گل اول بازی را بزند، گلی که در ادامه چهار گل دیگر هم به همراه داشت تا برزیل با نتیجه 0-5 به پیروزی برسد.
نکته اینجاست که برزیل مقابل آمریکا همین چند روز پیش هم به یک پنالتی ساده رسید. آیا واقعا داوران درجه دو در این بازیهای بیاهمیت مسحور رنگ پیراهن قهرمان پنج باره جامهای جهانی میشوند؟ آیا چنین روندی به ضرر برزیل در تورنمنتهای بزرگ نیست، جایی که داوران نامدار برای اینکه نشان دهند سابقه درخشان پسران طلایی تاریخ فوتبال تاثیری روی قضاوتشان ندارد، تصمیماتی علیه آنها میگیرند؟
برزیل در جریان شکست مقابل بلژیک در جام جهانی روسیه میتوانست، یا به بیانی درستتر باید، صاحب یک پنالتی میشد، پنالتی که میتوانست سرنوشت جام را تغییر دهد. به هر سو حذف شاگردان تیته مقابل شیاطین سرخ اروپا باعث شد تا وقتی جام جهانی قطر شروع شود برزیل دو دهه بدون قهرمانی جهان را تجربه کند. پیش از شروع این تورنمنت اما کوپا امریکا در راه است و بازیهای دوستانه سلسائو در یک هفته اخیر نکاتی برای پیشبینی شرایط برزیل در این جام را برایمان آشکار کرده است.
مهمترین نکته اعتقاد تیته به استفاده از ترکیب فیلیپه کوتینو و نیمار در سمت چپ خط میانی و حمله تیمش است. این زوج به ایدههای تازه تیته نیاز به دفاع چپی پشتشان دارد که مثل مارسلو مدام در حال نفوذ نباشد. برای همین بود که در بازی مقابل آمریکا فیلیپه لوئیس در این پست به بازی گرفته شد و در بازی دیشب الکس ساندرو.
تیته دیشب همچنین به آرتور، خرید جدید باشگاه بارسلونا هم در مرکز خط میانی بازی داد، پستی که در جام جهانی پائولینیو، هافبک سابق بارسا، آن را بازی میکرد. برعکس پائولینیو، آرتور که برای اولین بار در ترکیب اصلی تیم ملی کشورش به زمین میرفت تمایل چندانی به حرکت به سمت باکس حریف ندارد و بیشتر به کنترل جریان بازی و روند چرخش توپ در زمین به تیمش کمک میکند.
اما دیگر تازهوارد برزیل در جریان پیروزی ساده برابر ال سالوادور ریشارلیسون بود. مهاجم 21 ساله اورتون در یک سال و نیم اخیر چرخشهای دراماتیک روزگار را به شدت تجربه کرده. او در شروع فصل گذشته با تیم ملی زیر 20 سالههای برزیل در راه رسیدن به جام جهانی شکست خورد. بعد از این تجربه تلخ ریشارلیسون شروعی عالی با واتفورد در لیگ برتر داشت و خودش به عنوان یکی از پدیدههای مهم فصل مطرح کرد. اما اخراج مارکو سیلوا از ویکرج رود با افت شدید او هم همراه شد و خاطرات ابتدای فصلش خیلی زود از یادها رفت.
خط میانی ایتالیا لنگ میزند!
وقتی کلودیو مارکیزیو در فاصله چند روز مانده به حضور در تیم ملی ایتالیا با پیراهن تیم جدیدش، زنیت سنت پترزبورگ خودنمایی کرد، شاید نکته کنایهآمیزی داشت. بازیکن سابق یوونتوس پیراهن آبی آسمانی تیم معروف لیگ برتر روسیه را به تن کرد و این یعنی دیگر شماره هشت بیانکونری را نمیپوشد. او شماره 10 را به خود اختصاص داده و دوشنبه شب در لیسبون، آتزوری هم بازیکنی نداشت که هم این پیراهن باارزش را به تن کند و هم نمایندهای از تیم سابق این هافبک در ترکیبش وجود نداشت. در حقیقت در بازی در پرتغال که با گل نیمه دوم آندره سیلوا به سود میزبان خاتمه یافت، برای نخستین بار از ژوئن 1998 یعنی بیست سال و چند ماه قبل، ایتالیا یک بازی را بدون حضور بازیکنی از یووه در ترکیب اصلی شروع کرد به دلیل آنکه روبرتو مانچینی تصمیم گرفت از سیستم چرخشی استفاده کند و در کنفرانس خبری قبل از بازی هم عنوان کرد نمیخواهد در ابتدای فصل با انجام دو بازی با فاصله کم به هیچ بازیکنی فشار بیاورد. اگرچه جای خالی استحکام لئوناردو بونوچی و جورجو کیهلینی به شدت احساس میشد اما دیدن آزمایش همزمان آلسیو رومانیولی و ماتیا کالدارا خوشایند بود و این دو بازیکن میلان میتوانند تا سالها در قلب دفاع ایتالیا بدرخشند.اما بیش از هر بازیکنی در دفاع، آتزوری به یک نیروی خلاق هجومی- از آن دست که شایستگی پیراهن شماره 10 را داشته باشد- نیاز مبرم دارد. فدریکو کیهزا هنوز 20 سال بیشتر ندارد و زمان میخواهد تا روی تصمیمگیریاش کار کند و به چنین بازیکنی تبدیل شود اما مانچینی با قرار دادن چیرو ایموبیله و سیمونه زازا کنار این بازیکن فیورنتینا، نقاط قوت هر سه را بی اثر کرد. کیهزا در ترکیب بنفشها عنصری غیرقابل پیشبینی است که دایما جای خود را با بال دیگر تیم عوض میکند یا به مرکز زمین نقل مکان میکند و پشت سر مهاجمان قرار میگیرد اما با حضور دو مهاجم تخصصی، او کسی را نداشت که جایش را با او عوض کند و نه کسی که برای گرفتن توپ به عمق بزند در عوض دو هم تیمی داشت که یک جا را اشغال میکردند و حرکات و ویژگیهای مشابهی داشتند. پشت سر آنها توانایی ژورژینیو در کار با توپ خنثی شد چون تیمش نمیتوانست به خوبی از او حمایت کند و توپ را برگرداند چراکه برایان کریستانته و جاکومو بوناونتورا در بسیاری از مقاطع بازی سرعت لازم را نداشتند. بازی هیچ وقت جریان نداشت و برنامه مانچینی برای بازی اجرایی نبود، هیچ کس وجود نداشت که خط میانی را به حمله ارتباط دهد و نتیجهاش تیمی از هم گسیخته شد که در طول 90 دقیقه بیراهه میرفت و فاقد ابتکار بود. در جست و جو برای گزینههای مانچینی در این بازی سخت است که جای امیدی برای مانچو پیدا شود. مارکو وراتی در پاریس نشان داده بازیکن فوقالعادهای است اما به ندرت در تیم ملی در همان سطح بوده و فدریکو برناردسکی هنوز نتوانسته حتی به ترکیب اصلی یوونتوس راه پیدا کند.
نیاز رشفورد به ترک یونایتد:
الگوی لوکاکو
مارکوس رشفورد دیشب تک گل بازی انگلیس و سوئیس را زد، سه روز بعد از اینکه در شکست 1-2 تیم ملی کشورش برابر اسپانیا گل اول بازی را روی یک حرکت تیمی عالی و پاس گل دقیق لوک شاو وارد دروازه داوید دخئا کرده بود.
با وجود اعتمادی که گرت ساوتگیت برای بازیهای ملی این هفته به رشفورد کرد، که البته بخشی از آن هم به خاطر مصدومیت رحیم استرلینگ و کنار کشیدن او بود، مهاجم 20 ساله منچستر یونایتد هنوز این فصل یک بار هم در ترکیب اصلی تیمش در لیگ برتر به زمین نرفته است. این داستان البته صرفا مربوط به فصل جدید و همین چهار بازی نمیشود. ژوزه مورینیو در فصل کاملی که مربی یونایتد بوده هیچوقت اعتمادی کامل نسبت به رشفورد نشان نداده، اعتمادی که لویی ون گال در 17 سالگی به او داشت.
برای مورینیو روملو لوکاکو مهاجم مرکزی تیمش است و اگر هم قرار باشد رشفورد در ترکیب اصلی بازی کند باید به عنوان وینگر / واید فوروارد چپ به زمین برود، پستی که در آن رقبایی چون آنتونی مارسیال و الکسیس سانچز دارد. رشفورد در بال راست هم میتواند بازی کند، اما تواناییهایش در این پست به مراتب پایینتر میآید و استعدادش در واقع هدر میرود.
برای همین است که جیمی کرگر اعتقاد دارد بهترین راه برای پیشرفت رشفورد و عملی کردن پتانسیل بسیار بالایش ترک اولدترافورد است: «تا وقتی لوکاکو در یونایتد است رشفورد نمیتواند جای او را به عنوان مهاجم مرکزی بگیرد. اما خود لوکاکو را به یاد بیاورید که چطور در چلسی بهش بازی نمیرسید، بعد به اورتون رفت و آنجا آقای گل شد و بعد به عنوان مهاجمی درجه یک و گرانقیمت به منچستر یونایتد پیوست.»
«به نظر من برای رشفورد دقیقا باشگاهی مثل اورتون بهترین گزینه است، باشگاهی خارج از تاپ سیکس، جایی که او مطمئن است هر بازی در ترکیب اصلی قرار میگیرد. رشفورد حتی در اورتون اگر در دو سه بازی هم گل نزند میداند باز هم گزینه اول در مرکز خط حمله خواهد بود و این دقیقا نکتهای است که برای یک مهاجم جوان اعتماد به نفس لازم را میسازد، اتفاقی که برای لوکاکو افتاد.»
«در نقطه مقابل، فصل پیش بعد از بازی مقابل برایتون مورینیو از رشفورد انتقاد کرد و خیلی زود لوکاکو به ترکیب اصلی بازگشت و او دیگر فرصت بازی در مرکز خط حمله را پیدا نکرد. این مشکل در یونایتد برای او حل نخواهد شد.»
«اگر ضربات آزاد و گلهای کین را کنار بگذاریم واقعا این تیم از چه راه دیگری میخواد دروازه حریفان را باز کند؟ حضور رشفورد در ترکیب اصلی شاید جوابی برای این سوال باشد.»
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3874/15248/54982
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3874/15248/54983
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3874/15248/54984
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3874/15248/54985
|
عناوین این صفحه
- این ایتالیا، آن ایتالیا خواهد شد؟
- چرخشهای دراماتیک روزگار برای ریشارلیسون
- خط میانی ایتالیا لنگ میزند!
- الگوی لوکاکو