|
رویکرد سنتی سولشر در جهانی دادهسالار
شکی در این نیست که بازی فردا مقابل تاتنهام هاتسپرز چالشی از نوع دیگر پیش پای اوله گونار سولشر در مقام مربی موقت منچستر یونایتد قرار خواهد داد. با این حال فقط آدمی به شدت لجوج، یا نمانیا ویدیچ، میتواند تغییر حال و هوای یونایتد با سولشر را انکار کند.
شاید وظیفه اصلی سولشر همین بازگرداندن لذت فوتبال به بازیکنان یونایتد بوده. این روزها برای اولین بار بعد از بازنشستگی سر الکس فرگوسن حال و هوای اولدترافورد مثبت است. اما آیا بازیکنان باید چنین تحت تاثیر طبیعت مربیشان قرار بگیرند؟ در هفتههای اخیر انتقادات زیادی از این بازیکنان شده. از نظر این منتقدین بازیکنان به خاطر دینی که به باشگاه و هواداران و قراردادشان دارند باید در هر شرایط بهترین نمایش خودشان را داشته باشند، حتی اگر پس از هر بازی مربیشان آنها را به باد انتقاد بگیرد و مدام سرشان در زمین فریاد بکشد که محافظهکارانه بازی کنند. چنین رویکردی نشان از درک نادرست ذات این ورزش است.
در مقاطعی از هر فصل، یا حتی هر بازی، روح و روان بازیکنان از کنترل خودشان خارج میشود و تحت تاثیر عوامل خارجی قرار میگیرد. یکی از وظایف مهم هر مربی حضورش به عنوان یکی از این عوامل خارجی است. مربی باید بازیکنانش را در این راه راهنمایی کند و به پیش ببرد، گاهی با خنداندنشان، گاهی با خشمگین کردنشان و گاهی با ایجاد این حس در وجودشان که چیزی برای ثابت کردن دارند. در فوتبال بریتانیا سالها نقش مربی با همین تواناییاش سنجیده میشد. مربیانی چون مت بازبی، بیل شنکلی، دان ریوی و برایان کلاف با وجود تواناییهای متفاوت که داشتند، نقطه قوت اصلیشان همین مدیریت منابع انسانی بود، البته با رویکردهایی مختلف.
به شکل کنایی اما وقتی باشگاهها شروع به استخدام روانکاوهای ورزشی کردند، نقش مربیانشان در این وجه کمتر شد، تا جایی که حتی نمونههایی چون مارتین اونیل و کوین کیگان که همچنان به این سنت پایبند بودند به عنوان مربیانی از مد افتاده دیده میشدند.
ژوزه مورینیو در این میان نمونهای پیچیده است. اگر با بازیکنانش در پورتو حرف بزنید میبینید که اکثرشان او را میپرستند و وفاداری کامل بهش دارند. اما در سالهای اخیر انگار مورینیو همانطور که از نظر فنی و تاکتیکی از جریان روز عقب افتاد، از منظر مدیریت منابع انسانی هم قدرت پیشیناش را از دست داد. این روند نشان میدهد این دو وجه از مربیگری فوتبال بی ارتباط با هم نیستند.
جاستین اسمیت در مقالهای به نام «بی منطقی» از این موضوع حرف میزند که در دنیای مدرن خواست اکثر مردم بر اندازهگیری تمام جوانب زندگی است. او باور دارد این الگوریتمها و سیستمها زندگی را سادهتر و امنتر میکند، اما برای رسیدن به چنین مرحله بهایی هم باید پرداخت کنیم. وقتی آدمها و عملکردهایشان را مثل بستهای از دادهها ارزیابی میکنیم، آنها عملا بدل به یک کالا میشوند.
این رویکرد درباره فوتبال هم حقیقت دارد. کمپانیهای جمعآوری آمار بازیکنان را در قالبی از دادههایشان عرضه میکنند و روی واقعیت جامعه انسانی تاثیر میگذارند. این تاثیر فرای بازیکنان و مدیربرنامهها و استعدادیابها پیش میرود، تا جایی که ارتباط بسیاری از هواداران با ورزش مورد علاقهشان از طریق بازی «فوتبال منیجر» تعریف میشود، جایی که بازیکنان به واقع بستههایی از داده هستند. قطعا منظور اسمیت از این مقاله نادیده گرفتن کامل اطلاعات و آمار و دادهها نیست، اما او برای این استفاده حد و مرزی قائل است و از خطر رد شدن از آن حرف میزند.
فوتبال انگلیس، مثل فوتبال آلمان با تعریفی که رافائل هونیگستاین در کتاب «داس ریبوت» از آن میکند، مدتها همه چیز را فدای مدیریت منابع انسانی و روحیه و انگیزهسازی میکرد. فوتبال مدرن اما به نظر میرسد بیش از حد در مسیر مخالف این باور پیش رفته. به بازیکنان منچستر سیتی نگاه کنید که چطور گاهی وقتی در زمین تحت فشار قرار میگیرند هیچ اراده و ایدهای از خودشان برای تغییر شرایط نشان نمیدهند. این بازیکنان به قدری در سیستمی که باید نبوغ تاکتیکی مربیشان را به نمایش در بیاورد فرو رفتهاند، که تا حدی قدرت واکنش لحظهای و طبیعی به شرایط را از دست دادهاند.
مورینیو در روزهای آخرش روی نیمکت یونایتد حمله شدیدی به کسانی کرد که از آمار برای اثبات نکات فوتبالی استفاده میکردند. کنایه داستان البته اینجا بود که خود مورینیو چند ماه قبلش از همین آمار برای نشان دادن اینکه به اندازه کافی فرصت برای پیشرفت مارکوس رشفورد وجود داشته استفاده کرد. این موضوع دوگانه شاید نشانی از دورویی مبهم مورینیو داشت، اما جانشین او در اولدترافورد، خیلی زود نظرش را به اثبات رساند.
برای مورینیو آمادهسازی ذهنی بازیکنان همیشه بخشی بسیار مهم از آمادگی تاکتیکی تیمش بوده. درست است که او اخیرا در این راه شکست خورد، اما اصولش همچنان ارزشمند باقی میماند. سولشر راه خودش را با پاک کردن جو منفی یونایتد شروع کرد و نتیجه هم گرفت. بازی مقابل تاتنهام نشان خواهد داد که آیا او ایدههای تاکتیکیای هم کنار این شیوه مدیریت منابع انسانیاش دارد یا نه.
میراث سسک در لیگ برتر
آرسن ونگر سسک فابرگاس را با میشل پلاتینی و پل اسکولز مقایسه کرده بود. ژوزه مورینیو لقب استاد را بهش داده بود. آنتونیو کونته او را بازیکن سرنوشتساز میدانست و پپ گواردیولا دربارهای گفته بود: «وقتی سسک صاحب توپ است در آن لحظه بهترین بازیکن دنیاست».
پس وقتی چهار مربیای که همه لیگ برتر را فتح کردهاند از بازیکنی چنین تعریف میکنند باید حرفشان را جدی گرفت. فابرگاس با ونگر جام حذفی را برد، با مورینیو لیگ را و با کونته هر دو را. او با گواردیولا هم کوپا دل ری، سوپر کاپ اسپانیا و اروپا و جام باشگاههای جهان را فتح کرد. و تازه این عناوین تنها بخشی از ویترین افتخارات فابرگاس است.
فابرگاس بعد از رفتن گواردیولا از بارسلونا قهرمانی لا لیگا را هم تجربه کرد. اما درخشانترین شبهای زندگی حرفهای او با تیم ملی رقم خورد، در بازه زمانی چهار سالهای که اسپانیا با نسل طلاییاش حاکم مطلق فوتبال جهان بود. فابرگاس در یورو 2008 با پنالتیاش بالاخره به عقده خود کمبینی لا روخا مقابل ایتالیا در تورنمنتهای بزرگ پایان داد. او در فینال جام جهانی 2010 هم با پاس خودش به آندرس اینیستا پایهگذار تکگل بازی شد و در تکرار قهرمانی یورو در سال 2012 هم یکی از مهرههای کلیدی تیمش به حساب میآمد.
بنابراین جایگاه فابرگاس در فوتبال اسپانیا به عنوان بازیکنی افسانهای بدون بحث است. جایگاه او در تاریخ لیگ برتر اما اندکی پیچیدهتر است. از منظر آماری و عملکرد درون زمین هرگز شک و تردیدی در کیفیت فابرگاس در آرسنال و چلسی نبوده. او با پاسهای کوتاهش ریتم بازی را برای تیمش تنظیم میکرد و با پاسهای بلندش خط دفاعی حریف را در هم میشکست. فابرگاس سال 2016 به مرز 100 پاس گل در لیگ برتر رسید، مرزی که پیش از او فقط رایان گیگز، وین رونی و فرانک لمپارد ازش رد شده بودند. فابرگاس در نهایت فوتبالش در لیگ برتر را با 111 پاس گل به پایان رساند، 30تا بیشتر از هر بازیکن دیگری که در حال حاضر در این لیگ مشغول است.
تفاوت فابرگاس اما با ستارههایی چون گیگز و دنیس برگکمپ و تیری آنری و داوید سیلوا و استیون جرارد در این بود که تمام پاس گلهایی که این بازیکنان در تاریخ لیگ برتر به ثبت رساندند برای یک تیم بود. لمپارد هم نمادی از چلسی بود و نامش با نام این باشگاه گره خورده بود، جایگاهی که فابرگاس هیچوقت بهش نرسید.
فابرگاس وقتی وارد تیم اول آرسنال شد که توپچیها شروع به لغزیدن در مسیر افتشان کرده بودند. تیم ونگر فصل قبلش بدون شکست لیگ را برده بود، اما در ادامه راه موفق نشد دیگر هرگز چنین افتخاری را تکرار کند. فابرگاس که بعد از یک فصل عملا جانشین پاتریک ویرا در مرکز خط میانی آرسنال شده بود، سال 2006 تا یک قدمی فتح چمپیونز لیگ با تیمش پیش رفت. اما او در حالیکه آرسنال 0-1 از بارسلونا پیش افتاده بود از زمین بیرون رفت و دقایق پایانی که با دو گل از شاگردان فرانک رایکارد همراه شد را از روی نیمکت تماشا کرد.
فابرگاس سال 2010 به عنوان بهترین گلزن آرسنال (15 گل) در ترکیب تیم منتخب فصلِ لیگ برتر قرار گرفت و بعد در تابستان 2011 امیریتس را به مقصد نو کمپ ترک کرد. هواداران آرسنال از بابت این تصمیم ستاره جوانشان چندان دلخور نشدند چراکه او در لا ماسیا رشد کرده بود و قرار بود به یکی از بهترین تیمهای تاریخ فوتبال بپیوندد. اما فصلی که سسک پیراهن تیم دوران کودکیاش را دوباره به تن کرد هم دقیقا پایان دوران باشکوه بارسا با گواردیولا بود. بارسا در فینال 2011 چمپیونز لیگ با نمایشی در بالاترین سطح خودشان منچستر یونایتد را در ومبلی شکست داده بودند، اما فصل بعد لا لیگا را به رئال مادرید واگذار کردند.
اما وقتی فابرگاس بعد از سه سال دوری دوباره به لندن بازگشت و این بار پیراهن چلسی را بر تن کرد بود که محبوبیتاش پیش آرسنالیها خدشهدار شد. با اینکه این تصمیم ونگر بود که شاگرد سابقش را به امیریتس باز نگرداند، تصویر فابرگاس جوری بین هواداران آرسنال به هم ریخت که حتی او را هو کردند.
فابرگاس در چلسی فصل اولی عالی را پشت سر گذاشت و یکی از عوامل قهرمانی این تیم، کنار دیگو کاستا شد. فصل بعد اما دورانی سخت برای سسک به همراه داشت و بعد از اخراج مورینیو هواداران چلسی از او به عنوان یکی از سه خائنی یاد کردند که باعث سقوط مربی محبوبشان شده بود. فابرگاس در فصل 2017-2016 یک بار دیگر به اوج برگشت و با پاس گلهای دو رقمیاش، در حالیکه فقط 13 بار در ترکیب اصلی چلسی در لیگ به زمین رفته بود، نقشی مهم در یک قهرمانی دیگر برای تیمش بازی کرد.
دوران فابرگاس در لیگ برتر، با 350 بازی، در نهایت در ژانویه 2019 و با انتقالش به موناکو به پایان رسید. با اینکه او شاید هیچوقت جایگاهی افسانهای بین هواداران آرسنال و چلسی پیدا نکرد، اما بدون شک سسک فابرگاس یکی از بهترین هافبکهایی بود که تاریخ لیگ برتر به خودش دیده.
«من نه هیچوقت سریعترین بودم، نه قویترین و نه منعطفترین. اما رسیدن به این رکورد پاس گل یکی از غرورآمیزترین دستاوردهای فوتبال من است، چون وظیفه من این بود و وظیفهام را خوب انجام دادم». در این باره هم هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3962/15964/60426
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/3962/15964/60427
|
عناوین این صفحه
- رویکرد سنتی سولشر در جهانی دادهسالار
- میراث سسک در لیگ برتر