|
کافکای افسانهای و کافکای واقعی
رودررو و بیتعارف با آقای ک
صادق وفایی
رادک مالی نویسنده و گرافیست چکی، بهگفته خود در کتاب «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» تلاش کرده تصویری واقعی و نه افسانهای، از خالق داستانهای «مسخ» و «قصر» ارائه کند.
طی چندسال گذشته، به دیدارها و گپوگفت صمیمانه در بهار با رضا میرچی عادت کرده بودم. اینمترجم ایرانی مقیم شهر پراگ، هرسال چندسفر به ایران دارد که هنگام حضور در خانه قدیمی پدریاش در تهران، همیشه فرصتی برای گفتگو درباره ادبیات، فرهنگ، تاریخ قرن بیستم و موضوعات مختلف دیگری از جمله دوران استیلای کمونیستها در چکسلواکی، نوشتههای ایوان کلیما، واسلاو هاول و … پیش میآمد.
در گفتگویی که اردیبهشت ۹۷ منتشر کردیم، وقتی از میرچی پرسیدم، در حال حاضر مشغول ترجمه چه کاری است، گفت: کتاب «نامه هایی به خانواده» را از کافکا ترجمه کرده که شامل آخرین نامههای کافکاست و این نامهها در یک کتابفروشی پیدا شدهاند. اینمترجم همچنین گفت
تعدادی مقاله و نوشته هم درباره کافکا ترجمه کرده که یکی از آنها مربوط به یکنویسنده آلمانی بهنام رنه استاش است. استاش معتقد است خلاف نظری که در عموم درباره کافکا شکل گرفته، او آدمی خوشگذران، دروغگو و خودپسند بوده که خانوادهاش را اصطلاحاً تلکه میکرده است. میرچی در آن گفتگو، گفت شخصیت داستاننویس کافکا با شخصیت واقعیاش تفاوت دارد. عدهای میگویند کافکا ضعف جسمانی داشته و توانایی ازدواج نداشته است. در حالیکه این طور نبوده و او بسیار آدم زرنگی بوده که دُم به تله نمی داده است. مشروح متن اینگفتگو، اینجا: «ادبیات به آخر خط نرسیده است / زبان داستاننویسی را بلد نیستیم» قابل دسترسی و مطالعه است.
خلاصه آنکه دغدغه میرچی برای شناساندن چیزی که خود، نیمه پنهان کافکا مینامید، طی چندسال گذشته از مسائل جدی و مهمی بوده که ذهن او را به مشغول کرده است. او در یکی از گفتگوهایمان گفته بود سالهای جوانیاش وقتی مطالعه کافکا در ایران مُد شده بود، با دیدن یکجمله در کتابی از او، مطالعه کافکا را اصطلاحاً بوسیده و کنار گذاشته است و آن جمله این بوده است: «احمقها هم میتوانند بخندند.» اما سالها بعد و پس از طی دوران جوانی، ایندغدغه در او شکل گرفته که کافکای واقعی یا همان نیمه پنهان کافکا را به مخاطبان ادبیات نشان بدهد؛ همان دغدغهای که علاوه بر رنه استاش، درون ایوان کلیما و رادک مالی از دیگر نویسندگان جمهوری چک هم شکل گرفته است. گفتگوی بعدیمان با میرچی که کافکا در آن حضور داشت، بهار سال ۹۸ منتشر شد: «شانس کافکا داشتن مداحی چون ماکس برود بود / روی دیگر آقای نویسنده» در اینگپوگفت هم کافکا را وسط گذاشتیم و درباره مسائلی از جمله اصلونسب یهودیاش، زندگی شخصیاش و نقش ماکس برود در شهرت ایننویسنده گپ زدیم. در همینگفتگو بود که میرچی نقلقولی از رنه استاش آورد؛ مبنی بر اینکه ماکس برود با شیوه معرفی کافکا به ما خیانت کرده است.
بهار ۹۸ همچنین مطلبی درباره نگاه ایوان کلیما به کافکا و آثارش نوشتم که اینجا: «کافکاشناسی با عینک ایوان کلیما / نوسان میان ترس از تنهایی و صمیمت» منتشر شد. در اینمطلب هم به درونگرایی کافکا، مابهازاهای بیرونی در داستانهایش و وجوه دیگر قلم و زندگیاش از دید کلیما پرداختم که مطالعهاش برای افرادی که ادبیات چک و کافکا را دنبال میکنند، بیفایده نخواهد بود.
اما بهار امسال که بهدلیل شیوع ویروس کرونا، سفر رضا میرچی به تهران لغو شد، گردهمایی دونفرهمان را با مطالعه جدیدترین ترجمه منتشرشده از او، برگزار کردم. اینکتاب با عنوان «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» به قلم رادک مالی نوشته و کشیده شده است و توضیحات و طرحهای گرافیکی رادک مالی نویسنده و شاعر اهل جمهوری چک را درباره کافکا، قلم و زندگیاش در بر میگیرد. ترجمه میرچی از اینکتاب دیماه ۹۸ توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد که در گفتگویی که در اینباره با او داشتم، (اینجا: «کافکا انسان زمان خود با تمام تمایلات و عشق به زندگی بوده است») به توضیحاتی درباره کتاب پیشرو پرداخت.
رادک مالی گرافیست و نویسنده اهل جمهوری چک، متولد سال ۱۹۷۷ است و کودکان و نوجوانان هم در جامعه مخاطبانش جا دارند. او ۴ کتاب در کارنامه دارد که یکی از آنها، «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» است. اینکتاب در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. اینکتاب علاوه بر اینکه شناختنامه ساده و مختصر کافکا و آثار اوست، نشاندهنده تلاش رادک مالی برای ارائه تصویر صحیح و واقعی از کافکاست؛ کافکایی که او معتقد است دارای دو شخصیت افسانهای و واقعی است و عموم مردم جهان، بیشتر به آن تصویر افسانهای توجه دارند.
در سال ۲۰۱۵ قوه قضائیه اسرائیل اعلام کرد با توجه به یهودیبودن فرانتس کافکا، مالک امتیاز آثار او باید تمام اسناد مکتوب بهجا مانده از ایننویسنده را به کتابخانه ملی بیتالمقدس بدهد. نوشتههای ایننویسنده طی دهههای گذشته سرنوشت جالبی داشتهاند. آثار کافکا در برههای که کمونیستها مشغول یکهتازی در اروپا بودند، توسط شوروی و حاکمیت کمونیستها ممنوع اعلام شده و از کتابخانههای عمومی جمع شدند اما در برهه و بازههای زمانی دیگر، نام ایننویسنده و افسانهای که رادک مالی میگوید حول نام او شکل گرفته، باعث رونق شهر پراگ و جذب توریست به این شهر تاریخی شده و در واقع باعث شده کافکا بهعنوان مشهورترین شهروند پراگ معرفی شود؛ نویسندهای که در زمان حیاتش، فقط داستانهای کوتاهش چاپ شدند و ۳ رمان نیمهتمامش پس از مرگش به چاپ رسیدند.
کافکا به اینمعروف است که اضطراب دائم و از خودبیگانگی انسان را در آثارش نشان داده است؛ همچنین ناامیدی انسان را تحت سیطره پدیده قدرت. رادک مالی یا میرچی، هیچکدام منکر قلم قدرتمند کافکا نیستند اما آنچه آنها در پی بیانش هستند، تصویر وارونهای است که از زندگی شخصی ایننویسنده ارائه شده و بهعنوان آینه داستانهایش در نظر گرفته شده است. مالی در کتابش، میخواهد مخاطب را به درک واقعی از کافکا و نوع نگاهش به زندگی بهعنوان یکنویسنده و همچنین فردی مثل همه آدمهای دیگر برساند. میرچی هم دلیل انتخاب اینکتاب را برای ترجمه، یکی سادهبودنش و دیگری خط بطلانبودنش بر افسانهبافیهای معمول درباره کافکا عنوان میکند. اینمترجم میگوید کافکا آلمانی مینوشت ولی چکی فکر میکرد و باید او را یک یهودیزاده پراگی با خلق و خوی رایج محیط زندگیاش دانست.
یکی از تذکرات میرچی در اینکتاب، درباره عنوان داستانی از کافکاست که در ایران با نام «محاکمه» شناخته میشود. اینمترجم میگوید Ortel که به محاکمه ترجمه شده، بهتر بود با عنوان «حکم» ترجمه شود. چون عبارت «محاکمه» تا اندازهای نارسا و خارج از مضمون داستان مذکور است. در واقع کافکا در اینداستان، از حکمی که زندگی انسان براساس آن رقم میخورد، سخن گفته است؛ حکمی که در بیشتر موارد سخت و غیرقابل تحمل و تغییرناپذیر است.
رادک مالی با شروع بحث کتاب، در جایگاه مقدمه میگوید آثار کافکا، در شهرت جهانی و افتخاری که او کسب کرده، سهم کافی ندارند بلکه عوامل دیگری بودهاند که باعث شهرت بینالمللی کافکا شدهاند. مالی تلاش کرده در اینکتاب به یکجمعبندی از اینمساله برسد که کافکا چه نوشت و چگونه نوشت. یکی از اولین اصول و نتیجهگیریهایش هم این است که اینامکان وجود دارد که نوشتههای کافکا از احساسات شدیدی سرچشمه گرفته باشند که ناشی از فرهنگ چندسده اقلیت یهودی و منقرضشده پراگ بودهاند. اواخر قرن نوزدهم که کافکا متولد شد، چک هنوز بخشی از پادشاهی اتریش مجارستان محسوب میشد و زبان رسمیاش آلمانی بود. درنتیجه بر سر رسمیت زبان چکی بهعنوان زبان اصلی، اختلافات سیاسی زیادی وجود داشت. شهروندان آلمانیزبان دیگر در اکثریت نبودند ولی یهودیان ادغامشده عمدتاً زبان آلمانی را حفظ کردند. کافکا همچنین در برههای از زندگیاش به حسیدیسم (مسیر شرقی یهودیت) علاقهمند شد. او تئاترهای یهودی لهستان را که با زبان ییدیش اجرا میشدند، دنبال میکرد و تحت تأثیر ماکس برود، با جنبش صهیونیسم در تماس بوده است. کافکا در سالهای پایانی عمرش بهطور جدی به فکر مهاجرت به فلسطین بود. یعنی او هم به سرزمین موعود یهودیان معتقد شده بود.
یکی از موضوعات مهم درباره مشکلات خانوادگی کافکا این است که خودش، یکآینده را برای خود متصور بوده و پدرومادرش آیندهای دیگر را. پدر کافکا مردی مقتدر بوده که خانواده را با اقتدار اداره میکرده است. به گفته رادک مالی، تصور او از زندگی جداگانه آیندهاش، بسیار با آنچه پدر و مادر برایش برنامهریزی کرده بودند، متفاوت بوده و کافکا قادر به برآورده کردن انتظارات آنها نبوده است. بههمیندلیل بیشتر تنشهای بازتابیافته در اغلب داستانها و رمانهایش برگرفته از اینواقعیت هستند. میرچی هم در گفتگوهایمان به نکته جالبی اشاره کرده بود؛ اینکه کافکا نه با پردهدری و رویارویی مستقیم، بلکه با داستانهایش از پدر مقتدر خود انتقام میگرفته است. کافکا ۳ خواهر داشته که هر سه در اردوگاههای کار اجباری نازیها جان دادند. نزدیکترین فرد هم در خانواده به او، خواهرش اوتلیه بوده که ۹ سال از او کوچکتر است و هردو درد مشترک مقاومت، برابر مقررات اجباری پدر را داشتهاند. اتلا در سالهای بعد زندگی با مردی به نام جوزف دیوید ازدواج کرد که رادک مالی اشاره کوچکی به او کرده و گفته بعدها حامی واقعی و محرم اسرار کافکا شد. مالی بخشی از یکی از نامههای کافکا به پدرش را در کتاب آورده که در آن به یکی از خاطرات تلخ کودکیاش اشاره دارد؛ شبی که مدام برای آب التماس میکرده و پدرش پس از چندبار تهدید او را به بالکن برده و برای چندلحظه در را به رویش میبندد. البته کافکا اشاره کرده که قطعاً تشنه نبوده و شاید برای اذیت و سرگرمی التماس میکرده، اما در ادامه نامهاش به پدر نوشته است: تنها میخواهم روش آموزشی تو و تأثیر آن بر شخص خودم را نشان دهم.
مالی میگوید تصویر یکانسان دمدمیمزاج و آرام که فقط عاشق نوشتن است و ناچار بوده تن به کار منفور اداری و کارمندی بدهد، از جمله افسانههای بیشماری است که درباره شخصیت کافکا شکل گرفته است. در واقع کافکا مردی بوده که علاقهمندیهای زیادی داشته و از ورزش هم اجتناب نداشته است. او فارغالتحصیل رشته حقوق، و هنگام نوشتن به سروصدا بسیار حساس بوده است. مالی معتقد است سایه سنگین فضای ظالمانه قدرت اداری در آثار کافکا، باعث اینبرداشت اشتباهِ مخاطبان شده که شخصیت کافکا را با نارضایتیاش از کاری که مشغولش بوده، پیوند بدهند. درحالیکه او کارمند بسیار توانایی بوده و کارش را هم بسیار خوب انجام میداده است؛ حتی فراتر از چارچوب وظایف اداری. کافکا تا مقام معاون کل اداره هم پیشرفت کرد و بهدلیل موقعیت شغلی و البته وضعیت جسمیاش از خدمت در جنگ جهانی اول معاف شد. رادک مالی میگوید او بین همکارانش مردی محبوب بوده و آنچنان که در بسیاری از نامههایش نوشته، نسبت به کارش بیعلاقه نبوده است. بد نیست در اینفراز یکیادآوری از گفتگویم با میرچی داشته باشم که در آن، میگفت کافکا با نوشتن نامههای فریبنده، کاری میکرده مادرش از دادن پول به او، امتناع نداشته باشد.
مالی در فرازی از کتاب «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» میگوید اینکه فرانتس کافکا همواره بهعنوان فردی تنها، منزوی و مضطرب مطرح شده، تا حد زیادی واقعیت دارد اما در عینحال دوستانی هم داشته که با آنها سرگرم و بهطور متقابل باعث سرگرمیشان شود. در ادامه همینبحث است که پای ماکس برود به داستان زندگی کافکا باز میشود. مالی میگوید برود که بخش بزرگی از شهرت کافکا بهخاطر اوست، تا اندازهای پیام کافکا را مطابق سلیقه خودش ساخته و در اینکار البته نیت پاک و صادقانه داشته است. ماکس برود بیشک یکی از دوستان نزدیک و معتمد کافکا بوده و با او به کافه، استخر، گردش و سفر میرفته است. ایندو همچنین آثار یکدیگر را هم میخواندند؛ چون برود هم نویسنده بوده و در مجموع، مالی معتقد است ماکس برود با چاپ آثار کافکا، در ساخت افسانهای که حول شخصیت ایننویسنده شکل گرفته، مشارکت داشته و سهیم است. کافکا در برههای زندگی کاریاش، مسئول بازدید از کارخانهها بود که در همانبرهه، بهگفته رادک مالی، مرخصیهای بیشتری طلب میکرد و اینمرخصیها صرف مسافرت میشدند؛ از ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۱ و همراه با ماکس برود. او در اینبازه زمانی سفرهایی تفریحی به فرانسه، آلمان، ایتالیا و سوئیس داشته است. این، هم یکی از جملات مهم کتاب رادک مالی درباره علاقه کافکا به سفر و تفریح است: «فرانتس همیشه خود را کاملاً برای سفر آماده میکرد.»
کافکا در ارتباط با زنان هم انسانی ناکام معرفی شده که البته گپوگفتهای سالانهام با رضا میرچی درباره اینمساله بیانگر تحقیقاتی است که پژوهشگران درباره زندگی کافکا انجام دادند و به این نتیجه رسیدهاند که او با وجود شکستهایی که در زمینه ازدواج و تشکیل زندگی داشته، خود را از نعمت وجود زنان محروم نساخته است. بههرحال، فلیسه باوروا، یولیه وهوریزکوا، میلنا یسنسکا و دورا دیامانتوا زنانی هستند که کافکا سعی بر ازدواج با آنها داشت و در اینزمینه ناکام ماند. نامزدی خود با فلیسه را دوبار به هم زد و در نهایت قصد داشت با مورد آخری یعنی دیامانتوا به فلسطین مهاجرت کند که مرگ امانش نداد و کافکا بر اثر بیماری ریه، در آغوش همینزن جان داد. مالی به اصل و نسب یهودی اینزنها هم اشاره کرده است. البته درباره مورد سوم یعنی میلنا یسنسکا، به این اکتفا کرده که او زنی ۱۴ سال جوانتر از فرانتس، فارغالتحصیل دبیرستان مینروا و روزنامهنگاری آزاداندیش بوده است و اشارهای به یهودیبودنش نکرده است. بههرحال کافکا قصد داشته با آخرین عشقش به فلسطین مهاجرت کند تا آنجا رستورانی باز کنند تا دورا آشپزی و فرانتس پیشخدمتی کند.
از دیگر مسائل مهمی که میرچی و رادک مالی روی آن تاکید دارند، داستان مسخ و اجتناب اکید کافکا از تصویرسازی برای اینقصه است. کافکا در سالهای زندگیاش هرگز اجازه نداده نوشتههایش همراه با تصویر و طراحی منتشر شوند و میرچی در گفتگوهایمان، اینمساله را ناشی از رندی و هوشمندی کافکا میدانست. مالی هم میگوید احتمالاً او میخواست فضایی در نوشتههایش باقی بگذارد تا در آن تخیل خوانندگان فرصت ظهور پیدا کند. بههمیندلیل روی جلد اولیننسخه کتاب مسخ، طرحی از آن سوسک معروف دیده نمیشود و کافکا هم وقتی متوجه شد که ناشر قرار است کتاب را با طرح جلدی از نقاشی سوسک منتشر کند، بهشدت اعتراض کرد و به قول مالی، تا رسیدن به خواستهاش از پا ننشست.
یکی از نیشوکنایههای صریح رادک مالی در کتاب، استفاده از تعبیر «پراگ کافکا» است که او آن را عبارتی پوچ میخواند و میگوید «فقط کتابهای آقای ک نیست که میلیونها گردشگر را در سال به چک میآورد. بلکه شخصیت اوست که در تابلوهای یادبود دیواری، موزهها و انواع سوغاتیها یافت میشود. عبارت پوچ پراگ کافکا و آرامگاه خانواده کافکا در گورستان جدید یهودیان در نزدیکی الشانی، یکی از توقفگاههای توریستی اجباری برای شکار عکس از مکانی معروف شده است. چندنفر از این خیل بازدیدکنندگان واقعاً میتوانند در روح فرانتس کافکا غرق شوند؟ و آیا با فاصله بیش از یک قرن و انبوه کتابهایی که درباره کافکا نوشته شده، هنوز سیمای واقعی نویسنده، قابل رؤیت است؟» او همچنین با اشاره به حکایت مشهورشده عروسک کافکا که یک نَقلْ درباره رفتار کافکا با یک دختربچه است، میگوید چند نسل از کافکاپژوهان جهان، بینتیجه دنبال نامهها (یی که کافکا از طرف عروسک برای آن دخترک نوشته) و دخترک هستند. کار تا جایی پیش رفته که حتی برخی نویسندگان کوشیدهاند نامههای کافکا از زبان عروسک گمشده را شبیهسازی کنند. مالی میگوید «شاید کل داستان فقط یکی دیگر از افسانههایی باشد که پس از مرگ اینمرد بینظیر برایش ساخته شده است.»
کتاب جدید استیون کینگ هفته دیگر منتشر میشود
کشف ناشناختهها
استیون کینگ با جدیدترین کتابش که مجموعهای از چند داستان است، به دنبال کشف ناشناختهها میرود.
جدیدترین کتاب استیون کینگ در قالب یک کتاب مشتمل بر ۴ داستان، با عنوان «اگر خون بریزد» ۲۱ آوریل ۲۰۲۰ به بازار میآید.
کینگ در مرکز داستان از شخصیت هالی گیبنی استفاده میکند که یک بازرس خصوصی است که به نظر میرسد قابلیتهای ماوراطبیعی داشته باشد. این شخصیت در چند رمان دیگر او از جمله «بیگانه» که با اقتباس از آن سریالی برای اچبیاو ساخته شد هم حضور دارد.
کینگ درباره این شخصیت میگوید: «افرادی هستند که قدرتهای خاص دارند. افراد میتوانند اگر دوست دارند من را نویسنده ژانر وحشت بخوانند و مشکلی هم نیست، تا وقتی که چکهایم برگشت نخورند من خوشحالم؛ اما به نظرم کارهای بسیار بیشتری میکنم و علاقهمند به رمز و راز انسان و کارهایی هستم که او قابلیت انجام آنها را دارد.»
استیون کینگ نویسنده در رمان سال ۱۹۷۸ «ایستادگی» درباره یک بیماری همهگیر گسترده نوشت که جمعیت جهان را نابود کرد؛ بنابراین وقتی هواداران میگویند که شیوع ویروس کووید -۱۹ حس گام برداشتن در یکی از داستانهای ژانر وحشت او را دارد، این نویسنده آنها را درک میکند.
او میگوید: «مدام مردم به من میگویند خدایا، مثل این میماند که داریم در یک داستان استیون کینگی زندگی میکنیم و تنها پاسخ من این است که متاسفم.»
کینگ که میگوید یک پاندمی این چنینی ناگزیر بود تاکید دارد که: هرگز شکی نبود که در جامعهای مانند ما که در آن سفر یکی از مسائل هر روزی است، دیر یا زود ویروسی به عموم مردم سرایت میکند.
با وجود اینکه کینگ به عنوان نویسنده داستانهای ژانر وحشت معروف شد، میگوید بیشتر از همه علاقهمند است تا در وارد شدن مسائل غیرمنتظره و عجیب به زندگی روزمره مردم، اکتشاف کند.
کینگ درباره اینکه چطور پاندمی اثر خود را روی نسل فعلی میگذارد گفت: «برای من، یعنی فردی که در دهه هشتم زندگی خود است، میتوانم به یاد بیاورم که مادرم درباره رکود بزرگ صحبت میکرد. زخم گذاشته بود. درد ایجاد کرده بود. الان نوه من که نمیتواند دوستانش را ببیند میتواند با آنها اسکایپ کند؛ اما به هر حال در خانه گیر کرده. وقتی بزرگ بشود و فرزندانش بگویند حوصلهام سر رفته میتواند به آنها بگوید باید سال ۲۰۲۰ میبودید و میدیدید چون ماهها در خانه گیر کرده بودیم. نمیتوانستیم بیرون برویم و از اجرام خیلی ریز میترسیدیم!»
او درباره اینکه چطور نویسندگی میتواند خروجی از واقعیت باشد، گفت: «بیست ساعت در روز، من در همان واقعیتی زندگی میکنم که همه در آن هستند. اما برای چند ساعت در روز اوضاع عوض میشود. اگر از من بپرسید چرا یا چطور این اتفاق میافتد، به شما میگویم برای من هم مرموز است. در تمام سالهایی که این کار را انجام دادهام، از وقتی که هفت یا هشت سال داشتم و این استعداد را کشف کردم، هنوز همان حس روزهای اول را دارم که خروج از دنیای عادی و ورود به دنیای خودم و تجربهای فوقالعاده و هیجانانگیز است. خیلی خوشحالم که میتوانم این تجربه را داشته باشم.»
تتلو رکورد میزند؛ وزیر ارشاد توئیت
سه احتمال برای جنجال «لایو»
ماجرای لایو اینستاگرامی تتلو روز به روز بحرانیتر شده است و امروز با خیل طرفداران نوجوانش، او تبدیل به تهدیدی برای سلامت فرهنگی جامعه شده است اما دستگاه فرهنگی کشور واکنشی نشان نمیدهند.امیر تتلو، حالا دیگر یک شخصیت مشهور جامعه فرهنگی ایران است. هر از چندگاهی خبری تکاندهنده از او در فضای فرهنگی ایران منتشر میشود و دوباره انواع و اقسام تحلیلها در باب عوامزدگی مردم ایران و بی کارکردی دستگاههای فرهنگی ایران رواج پیدا میکند و دوباره تا ابتکار جدید تتلو بحثها میخوابد و…ادامه ماجرا. اما در چهره پر از تتوی تتلو که حالا دیگر به سختی قابلشناسایی است؛ یک چیز کماکان ثابت است. چشمانش همچنان برق میزند. همچنان روشهای خلاقانهای برای در مرکز توجه بودن انتخاب میکند و همچنان به دنبال راههای جدید برای ماندن در صدر اخبار عامهپسند ایرانی است و این چنین است که تتلو در ایام قرنطینه ایرانی تبدیل به یک پدیده میشود
در روزگار کرونا در ایران و در ایام «در خانه بمانیم» که به یکباره چیزی به نام لایوهای اینستاگرامی رونق گستردهای پیدا میکنند؛ تتلو مثل همیشه از فرصت به دست آمده به خوبی استفاده میکند و لایو میگذارد؛ با شخصیتهایی جنجالسازی از فضای مجازی که برخورد و مواجهه او با آنها، برای مخاطب اینستاگرامی در ایران به شدت جذاب و جالب جلوه میکند و نهایتاً خبری منتشر میشود مبنی بر اینکه تتلو رکورد بینندگان لایو در اینستاگرام را جابهجا میکند. این یک رکورد جهانی است که حالا در روزگار کرونایی در روزگاری که فقط مردم ایران در خانه نیستند، توسط مردم ایران جابهجا میشود. پربینندهترین محصول فرهنگی دوران کرونا در فضای پرمخاطب اینستاگرام.
احتمال اول: همه فیکاند؛ تتلوی دیوانه مگر طرفداری هم دارد؟
اولین واکنش سادهلوحانه معمول ما در مواجهه با چنین چیزی گزاره سادهای است: همه بینندگانش فیک هستند؛ تتلو طرفداری ندارد؛ فقط ادا دارد و فیلم بازی میکند. دیوانه است با انواع و اقسام مشکلات روانی و مگر یک دیوانه میتواند این قدر طرفدار داشته باشد؟ گزارهای که نادرستی آن برای همه کسانی که ردپای تتلو در فضای مجازی ایرانی در این سالها را پیگیری کردهاند اساساً چیز سخت و پیچیدهای نیست. تتلو رفتارهای به شدت نامتعارفی دارد. رفتارهایی که در عرف ایرانی به دیوانگی نسبت داده میشود. اما کسی میتواند انکار کند که دیوانگی او همراه با خودآگاهی طعنهامیزی از سوی اوست؟ تتلو خلبازی در میاورد و به در و دیوار میزند تا توجه جلب کند و اتفاقاً در این مورد آخری بسیار حرفهای است. او کار موزیکش را به خوبی بلد است. تبلیغ روی موزیکهایش را حتی از آن هم بهتر و مانور دادن روی دیوانگیهایش برای جذب مخاطب را از همه اینها بهتر. او در تمام این سالها موجسواری بر فضای افکار عمومی ایرانی را به خوبی آموخته است و به خوبی بلد است که خودش را آن چیزی نمایش دهد که اقشار متفاوتی به رفتارها او تمایل پیدا کنند
اولین واکنش سادهلوحانه معمول ما در مواجهه با چنین چیزی گزاره سادهای است: همه بینندگانش فیک هستند؛ تتلو طرفداری ندارد؛ فقط ادا دارد و فیلم بازی میکند. دیوانه است با انواع و اقسام مشکلات روانی و مگر یک دیوانه میتواند این قدر طرفدار داشته باشد؟احتمال دوم: با یک توطئه خارجی طرفیم
اما فارغ از این احتمال سادهانگارانه قضیه تتلو در عین سهل بودن ظاهر آن، بسیار ممتنع است. منش شخصیتی او، کارنامه عملی او و سوابق کاری او نشان میدهد که این بار دیگر پای توطئهای خارجی در کار نیست. این دومین واکنش ما در مواجهه با رکوردشکنی تتلو است. مسلم است که توطئههای رسانهای بیشماری از سوی مخالفان ایران در تمام این سالها برای جهتدهی به افکار عمومی طراحی و اعمال شده است؛ اما این بار ظاهراً تتلو یکتنه بدون وابستگی خاصی به رسانه یا سرویس فرهنگی- رسانهای خاصی به میدان آمده است؛ بنابراین راه سادهانگارانه همیشگی در نسبت دادن این ماجرا به سرویسهای آن طرف آب هم اینجا درست از آب درنمیآید و شناسایی نادرستی آن سادهتر از احتمال وجود آن است.تتلو حتی برای مخالفین اسم و رسم دار ایرانی هم یک دیوانه است که نباید جدی گرفته شود و بنابراین در این بیزینسهای پرپول ضدایرانی این روزها اساساً بازی داده نمیشود.
از آن طرف امیر تتلو، این موجود سازشناپذیرِ بدقلق، با پیمودن راهی طولانی اکنون به اینجا رسیده است که با یکی از مشکلداران روحی اینستا لایو میگذارد و رکورد میشکند. سابقه تاریخی تتلو در ایران لازم به تکرار دوباره نیست. از تمایل یکباره او به نماز خواندن و آشتی با پروردگار با نیتهای مختلفی که نیتسنجهای ما معمولاً تفسیر مناسبی از آن ارائه نمیدهند تا میل وطنپرستانهای که در دورههای مختلف تاریخ معاصر ایران سربرآورد و دوباره با نیتخوانی به تمایل برای گرفتن مجوز و کنسرت دادن تفسیر شد و به سادهترین شیوههای ممکن به فراموشی سپرده شده است.
به نظر میرسد که آنچه در تمام این ماجراها؛ ماجرای تتلو را روز به روز بحرانیتر کرده است و امروز با خیل طرفداران نوجوان او تبدیل به تهدیدی برای سلامت فرهنگی جامعه شده است؛ همین سادهانگاریهای تمام این سالها درباره این موجود افسرده و در عین حال خلاق است و این همان چیزی است که ما را امروز به اینجا کشانده است.
احتمال سوم: مخاطبان واقعی؛ شیفتگان حقیقی؛ جدیشان بگیرید
در میان همه این اتفاقات، بیاعتنایی دستگاه رسمی فرهنگی کشور به او و اتفاقات پیرامون او که اتفاقات کوچکی هم نیستند (پرمخاطبترین پخشزنده آنلاین ایرانی با ابتکار او برگزار شده است) آزاردهندهترین قسمت ماجراست. واضح است که در عامه پسندی فعلاً کسی یارای مقابله با او در فضای اینستاگرام را ندارد؛ اما بیاعتنایی و ندیده گرفتن او از سوی دستگاههای رسمی و رسانههای جریان اصلی کشور آیا مثل همیشه ما را قدمی عقبتر نگه نمیدارد: «بیخیالانه سری به تأسف تکان دهیم»
از طرف دیگر واضح است که رفتن به سمت راهحلهایی چون فیلتر اینستاگرام؛ اگر چه ممکن است این اقدام به دلیل موارد دیگری معقول باشد؛ اما اینجا مساله ما را نه تنها حل نخواهد کرد بلکه دو گام به عقب خواهد راند. ابزارهای ورود تتلو به ذهن نوجوان ایرانی بیشمار است و با حذف و نبود یک اپلیکیشن یا یک پیامرسان بعید است اتفاقی برای این دروازه ورود رخ دهد؛ اگر اشتیاق به او را افزایش ندهد.
به این ترتیب به نظر میرسد که هر نوع دخالت سلبی در روند این ماجرا نه تنها بی کارکرد باقی خواهد ماند بلکه به احتمال زیاد به نارسایی هر نوع اقدام پسینی بعدی منجر خواهد شد.
چاره چیست؟ ساده است. چاره ابتدا پذیرش این گزاره است که این چند صدهزارتایی که آنچنان به تتلو علاقهمند هستند که لایوهای او را با این شدت و علاقه پیگیری میکنند و این چند میلیونی که صفحه او را فالو کردهاند آدمهایی واقعی هستند از جنس پوست و گوشت و خون که تعداد زیادی از آنها نوجوانانی هستند که در ایران زندگی میکنند.در ایران متولد شدهاند.در ایران تحصیل کردهاند و...
چاره ابتدا پذیرش این گزاره است که این چند صدهزارتایی که آنچنان به تتلو علاقهمند هستند که لایوهای او را با این شدت و علاقه پیگیری میکنند و این چند میلیونی که صفحه او را فالو کردهاند آدمهایی واقعی هستند از جنس پوست و گوشت و خون که تعداد زیادی از آنها نوجوانانی هستند که در ایران زندگی میکنندهر نوع احتمال توطئهگونه دیگری درباره مشتریان پروپاقرص تتلو در واقع تعویق رسیدگی به ماجرای اوست. گشتی در فضای اینستاگرام و فقط جستجو در یافتن صفحات فن پیج (طرفداران تتلو) به وضوح نشان میدهد که طرفداران بیشمار تتلو؛ دختران و پسران نوجوان و جوانی هستند که علاوه بر لذت بردن از سبک موسیقایی او و موزیکهای رایگان او، به سبک زندگی و شیوه رفتار و تعامل او با دنیا نیز علاقهمند شدهاند.این نشانههای آشکار و دهها نشانه پنهان و آشکار دیگر که نشان میدهد طرفداران تتلو آدمهایی واقعی هستند که در ایران زندگی میکنند و از میان همه سبکهای زندگی و حضور در دنیا؛ همه شیوههای رفتاری که دستگاههای رسمی مستقیم یا غیرمستقیم به آنها پیشنهاد میکنند؛ یک سبک زندگی عصیانگر، وحشی، بیتناسب با مختصات جامعه ایرانی و البته بیاندازه جذاب برای سنین نوجوانی را انتخاب کردهاند.
پذیرش و رسمیت دادن به این گزاره که آدمهای زیادی هستند که همچون تتلو دوست دارند زندگی و زیست کنند و تتلو را در عقاید و گفتارها و رفتارهایشان پذیرفتهاند اولین قدم برای نزدیک شدن به چیزی است که با اما و اگرهای فراوان بتوان آن را حل مسئله تتلو در ایران دانست.
اما آنچه در همین مرحله مقدماتی جالبتوجه به نظر میرسد بیاعتنایی چندین و چند ساله متولیان رسمی امور فرهنگی به این پدیده فرهنگی کمسابقه در ایران است. تصور نمیشود که پذیرش اینکه آدمهایی هستند که شیوه تتلویی را برای زندگی برگزیدهاند در دستگاه رسمی فرهنگی ایران کار آسانی باشد. علاوه بر اینکه این مساله در پیشگاه بزرگان فرهنگی کشور عموماً مسئلهای سطحپایین، چیپ و بدون نیاز به توجه قلمداد میشود که اساساً چیزی جز وقت تلف کردن به حساب نمیآید و آنها مشغلههای بزرگتری و والاتری و ارزشمندتری دارند که باید به آنها رسیدگی کنند؛ این نکته نیز حائز اهمیت است که ذهن مدیر فرهنگی در ایران با انواع و اقسام فرضیههای نادرست پوشانده شده است که امکان نزدیکی او به واقعیت را به شدت کاهش میدهد. فرضیههایی که معمولاً نشأت گرفته از نظرسنجیهایی است که معمولاً دستگاههای خوشبین فرهنگی منتشر میکنند و چیزی به نام «تغییر» در جامعه ایران را بسیار دورتر از آنی که هست تصور میکنند.چیزی شبیه به دو احتمال ابتدایی در مورد تتلو در ابتدای متن.
دوباره سوال میپرسیم که چاره چیست؟ چنانچه گفتیم چاره نه نابودن کردن راههای دسترسی نوجوانان ایرانی به تتلو و نه پذیرش تتلو و رفتن به سراغ راههای مبتذلی چون خودی کردن تتلو از راه تزریق پول و مجوز و … به او برای ساخت موزیکهای حماسی ملی و مذهبی و… است (راهی که تجربه شد و امروز به عنوان یکی از بیسیاستترین تجربههای فرهنگی تاریخ ایران از آن یاد میشود) چاره در اولین گام پذیرش این است که آدمهای زیادی در ایران هستند که تتلو را پذیرفتهاند و بعد گفتگو درباره این است که حالا قرار است چه شود؟
طبیعی است که این پذیرش به معنای قبول کردن و رسمیت دادن به طیفی از علاقههای به شدت عوامانه و در موارد متعددی مبتذل نیست و بحث در اینجا فقط پذیرش این گزاره است که باید جدی گرفت آدمهایی را واقعاً وجود دارند و واقعاً چنین فکر میکنند و واقعاً چنین زندگی میکنند. این راه وارونهای است که عدهای از صاحبنظران در واکنش به مقوله لایو تتلو به شیوه مبتذلانهای به آن روی آوردهاند. اینکه تصور کنیم که تمایلات عجیب به تتلو به جهت رسمیت ندادن به سبک زندگی خاص او در ایران است و اگر ممانعتی برای دسترسی به او و شیوه زندگیاش به وجود نمیآمد حالا او هم طرفداری نداشت. یا اینکه تصور کنیم که اگر سختگیریهای مشروع در زمینههای مختلف وجود نداشت؛ این بیمبالاتیها هم به وجود نمیآمد. این شبهفرضیهها نیز چیزی جز تعویق ماجرا نیست و معمولاً در موارد این شکلی توسط چند روحانی اینستاگرامی و چند صفحه تلگرامی تکرار میشود و اساساً چیزی به نام کنترل فرهنگ را مردود میسازد.
دستگاه فرهنگی کشور هنوز هیچ واکنشی به این نشان نداده است که در دوران قرنطینه ایرانیها پرطرفدارترین محصول ایرانی شبکههای اجتماعی آنلاین چه بود؟ اتفاق کمی نیست و با این جدی نگرفتنها مسئله کماکان بر سر جای خود باقی است.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4255/19374/75873
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4255/19374/75874
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4255/19374/75875
|
عناوین این صفحه
- رودررو و بیتعارف با آقای ک
- کشف ناشناختهها
- سه احتمال برای جنجال «لایو»