|
در آستانه فرا رسیدن ماه محرم
فرهنگسرای بهمن «سوگواره خمسه» را برگزار میکند
فرهنگسرای بهمن برنامههای ویژه دهه اول ماه محرم را با عنوان «سوگواره خمسه» و با تجمع عزاداران آذری مقیم تهران برگزار میکند.
به گزارش امتیاز، همزمان با فرا رسیدن ماه محرم، فرهنگسرای بهمن «سوگواره خمسه» را از یکم تا دهم محرم از ساعت ۱۹ با تجمع عزاداران آذری مقیم تهران برگزار میکند. قرائت زیارت عاشورا، اقامه نماز جماعت مغرب و عشا، تعزیهخوانی، روضهخوانی، نوحهسرایی و سخنرانی مذهبی از بخشهای این برنامه است که با حضور هیئتهای مذهبی منطقه ۱۶ برگزار میشود و مداحان و سخنرانانی مانند داود علیزاده اردبیلی، شهروز حبیبی، غفور جعفری، کاظم غفارنژاد، حجتالاسلام غلامرضا خلیلنژاد و حجتالاسلام حبیبی در آن حضور خواهند داشت.
با توجه به فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری حسینی، تدابیر لازم برای هر چه باشکوهتر شدن مراسم عزاداری سالار شهیدان اندیشیده شده و فضاسازی و اکران طرحهای فرهنگی و تبلیغات محیطی و سیاهپوش کردن و نصب طاق نصرت، نورپردازی و هماهنگی سیستم صوتی، طراحی و برپایی خیمه شکیل با نمادی از خیمه حضرت امام حسین (ع) برای برگزاری مراسم و میزبانی از هیئتها و عزاداران حسینی در فرهنگسرای بهمن انجام خواهد شد. از آنجا که رعایت پروتکلهای بهداشتی برای مقابله با شیوع ویروس کرونا الزامی است و با توجه به تاکید مقام معظم رهبری بر برگزاری مراسم عزاداری طبق ضوابط ستاد ملی مبارزه با کرونا، مکانهایی برای استقرار تونل ضدعفونی، تبسنجی عزاداران، توزیع ماسک بین افرادی که فاقد ماسک هستند، ضدعفونی کردن سطوح و… در ورودی فرهنگسرای بهمن تعبیه خواهد شد.
همچنین مراسم تعزیهخوانی با رویکرد گسترش و ترویج فرهنگ عاشورایی و احیای فرهنگ حسینی و تبیین نهضت تاریخساز امام حسین (ع)، با اجرای تعزیه توسط کانون کهربای تعزیه با حضور و اجرای تعزیهخوانان بنام کشور همچون میرزا ابوالفضل منبتکار، سید محسن هاشمی، داود آبایی، مهدی صیادی و… بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا برگزار میشود. این اجراها به صورت زنده در صفحه اینستاگرام مرکز اسلامی بیرمنگام انگلستان نیز پخش خواهد شد.
نمایشگاه نگاه گذر عاشورا و یادمان عکس شهدا با نمایش آثار تصویرگری هنرمندان، تابلوهای استادان نقاشی و کتیبههای عاشورایی با هدف به تصویر کشیدن اهداف عاشورا از دیگر برنامههای این دهه است که در محوطه فرهنگسرای بهمن میزبان شهروندان است. همچنین از ۱۰ خانواده معظم شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و مدافع سلامت منطقه ۱۶ نیز در مراسمها تجلیل میشود.
علاقهمندان برای دریافت اطلاعات بیشتر درباره سوگواره خمسه میتوانند با تلفن ۵۵۳۱۲۳۰۴ تماس بگیرند.
یک رمان، دو ترجمه، سه مترجم
ماسک کور و دردسرهای گوگل ترنسلیت
ماجرای انتشار «اولیس» به فارسی نیز، همچون انگلیسی، قصهای طولانی دارد. در دهه هفتاد منوچهر بدیعی ترجمه آن را به پایان رساند اما به گفته خودش، علیرغم صدور مجوز انتشار، به چاپ آن رضایت نداد. سال گذشته دو مترجم دیگر ایرانی ترجمههایی از این رمان را ارائه دادند: ترجمه فرید قدمی از جلد نخست رمان در فروردین ۹۸ منتشر شد و یک ماه پس از آن ترجمه اکرم پدرامنیا از جلد نخست این رمان نیز در خارج از کشور منتشر شد.
یک نویسنده و سه مترجم
جالب است که تحصیلات هیچیک از مترجمان «اولیس» نه در حوزه زبان انگلیسی است و نه در حوزه ادبیات. منوچهر بدیعی دکترایش را در رشتهای غیرمرتبط رها کرده و فرید قدمی نیز دانشآموخته مهندسی مکانیک است و تألیف کتابهایی در حوزه ریاضیات مهندسی و زبان انگلیسی را نیز برای دانشجویان دکترای مهندسی در کارنامهاش دارد. اکرم پدرامنیا نیز در رشتههای علومپزشکی تحصیل کرده است. جالب است که جویس نیز تحصیلاتی در ادبیات نداشت!
از منوچهر بدیعی تا امروز در حدود دوازده عنوان کتاب منتشر شده است که همگی ترجمه آثار ادبی است؛ از فرید قدمی چهلوچهار عنوان که سیوچهارتاشان ترجمه آثار ادبی است؛ و از اکرم پدرامنیا نیز دوازده عنوان کتاب که پنجتاشان در حوزه ترجمه ادبیات است. ترجمه منوچهر بدیعی از رمان «اولیس» همچنان نامنتشر باقی مانده و در این نوشتار سعی خواهم کرد به مقایسهی تطبیقی دو ترجمه موجود از این رمان بپردازم.
دقت و دانش در ترجمه
ترجمه «اولیس» شاید یکی از دشوارترین پروژههایی است که هر مترجمی میتواند سمت آن برود. ظرایف و دقایق بسیاری در متن رمان نهفته است که ترجمهشان به فارسی نیازمند دانش، خلاقیت و دقتی بالا است. در ادامه سعی میکنم با آوردن نمونههایی دقت و دانش مترجمان «اولیس» را مورد ارزیابی کوتاهی قرار دهم.
۱) در صفحه ۳۷۰ از ترجمه اکرم پدرامنیا آمده است: «آقای بلوم کنار ایستاد و ماسکهای کور آنها را تماشا کرد…» عبارت «ماسک کور» توجهم را جلب کرد. این جمله آغاز عبارتی از فصل «لوتوسخواران» است، فصل پنجم رمان «اولیس». عبارت انگلیسی را یافتم.
۲) دوباره در همان صفحه ۳۷۰ از ترجمه اکرم پدرامنیا میخوانیم: «دوست دارم ببینمشان که با لبهای ورقلمبیده حلقهوار نشستهاند، در عالم خلسه گوش سپردهاند. هنوز زندگی. به نظرم آن را مثل شیر لیس میزنند.» عبارت «هنوز زندگی» وادارم کرد که پانوشت اکرم پدرامنیا بر این عبارت را ببینم. عجیب آنکه او در پانوشتهای مربوط به همین عبارت آن را «زندگی ساکن» ترجمه کرده است، ترجمهای که بهنظر درست میآید، اما آیا او به پانوشتهای خودش هم بیاعتنا بوده است؟ بهنظر میرسد که اکرم پدرامنیا پانوشتها و متن را در دو فرآیند مجزا ترجمه کرده است که چنین تناقضی میان متن و پانوشت وجود دارد.
۳) باز در همان صفحه ۳۷۰ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «نزدیک به یک میلیون بشکه که فرقی هم ندارد.» این جمله ترجمه این جمله انگلیسی است: « About a million barrels all the same.» پدرامنیا دست به بیدقتی مشهودی در ترجمه زده است که البته تاحدی نیز میتواند ناشی از فقدان دانش لازم از زبان انگلیسی نیز باشد. All the same در انگلیسی معادل anyway یا nevertheless است، اما مترجم در اینجا آن را بهشکل لفظیاش ترجمه کرده. باز هم ترجمه فرید قدمی در اینجا ترجمهای دقیق است: « تقریباً یک میلیون بشکه بههرحال.»
۴) در صفحه ۳۶۳ از ترجمه اکرم پدرامنیا، مککوی از بلوم میپرسد: «عیالت چطوره؟» شاید باورکردناش سخت باشد اما اصل عبارت انگلیسی این است: « how›s the body?» دربارهی این عبارت در متن رمان و تأکیدش بر «بدن» چندین مقاله به انگلیسی نوشته شده و آن را به جملهای مشهور بدل کرده است، اما شاید برای نخستینبار در تاریخ ترجمه است که کسی body را «عیال» ترجمه میکند! مطمئناً قدمی هم کار خاصی نکرده که این جمله ساده را بهدرستی ترجمه کرده است: «تن و بدن چطور است؟»
Blind Mask در انگلیسی بهمعنای «چشمبند» است، اما پدرام نیا در ترجمه خود در اولیس ان را به ماسک کور ترجمه کرده
۵) در صفحه ۳۶۲ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «گلبرگهایشان خستهتر از آناند که. مرض خوابزدگی در هوا. روی برگهای رز راه میروی.» با خواندن ترجمه فرید قدمی میتوان دریافت که ماجرا چیز دیگری است: «گلبرگها بیش از آن خسته که. داء النوم در هوا. روی برگهای رُز قدم بگذار» آنچنان که قدمی بهدرستی در پانوشتهایش توضیح داده است Sleeping sickness بیماری خواب یا آنگونه که در طب ایرانی به آن میگویند «داء النوم» است (و نه «مرض خوابزدگی»)؛ بیماریای انگلی که مگسِ تسهتسه ناقل آن است و گویا تنها در بخشهایی از آفریقا وجود دارد.
۶) در صفحه ۴۵۸ از ترجمه پدرامنیا آمده است: «مارتین کانینگم از کنارهراهی نمایان شد، اندوهزده حرف میزد.» که ترجمه این جمله از فصل «هادس» است:
Martin Cunningham emerged from a sidepath, talking gravely.
gravely بهمعنای «شدیداً»، «عمیقاً» و «بهسختی» است و در اساس ربطی به «اندوه» ندارد. احتمالاً پدرامنیا بهخاطر ریشه grave بهمعنای «گور» و فضای گورستان دچار اشتباه شده است. باز هم نمیتوان گفت که ترجمه درست قدمی از این عبارت کار دشواری بوده است: «مارتین کانینگهام از مسیری کناره ظاهر شد، گرم حرفزدن.»
۷) در صفحه ۴۵۰ از ترجمه پدرامنیا متصدی گورستان میگوید: «سایمن عزیزم، من تو مشتری را نمیخواهم اصلاً.» استفاده از کلمهی «مشتری» در گورستان کمی عجیب مینمود و برای همین به متن اصلی رجوع کردم. جمله جویس این است.
در ترجمه قدمی بهدرستی میخوانیم: «سایمن عزیزم. من اصلاً این عادتِ تو را نمیخواهم.»
۸) در همان صفحه، درست در سطر بعد، از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «با آن دو کلید بلند پیچخورده در پشتش رفت کنار مارتین.» «کلید پیچخورده» کمی نامعقول بهنظر میرسد، چراکه اگر کلید پیچ بخورد قطعاً دیگر کار نمیکند!
ترجمه فرید قدمی بدین گونه است: «رفت کنار مارتین کانینگهام، با دو کلید معمایی بزرگ در پشتاش.»
۹) در صفحه ۴۴۳ از ترجمه پدرامنیا میخوانیم: «کیک برای مردهها. بیسکویتهای سگ. کی اینها را میخورد؟ عزادارها دارند بیرون میآیند.» متأسفانه بهنظر میرسد تسلط پدرامنیا به گرامر زبان انگلیسی نیز بسیار ناچیز است.
۱۰) در همان صفحه ۴۴۳ با خواندن ترجمه پدرامنیا مخاطب گمان میکند که «اولیس» به رمانی درباره اشباح بدل شده است: «سپیدارهای تیره، اشباح سفید پراکنده. اشباح با تکرر بیشتر، اشباح سفید ازدحام کرده در میان درختان، اشباح و اجزا سفید بیصدا در گذرند، با حفظ اداهای واهی در هوا.» جدا از آنکه مسلماً «اولیس» داستان اشباح نیست، اینکه جویس حتا از رنگ اشباح هم سخن گفته کمی غریب مینماید: «اشباح سفید». و اینکه پس از آن از «اشباح و اجزا» هم سخن گفته شده، «با حفظ اداهای واهی در هوا.» (!!!) تعجب نکنید! مشکل از جویس نیست، اشباح هم البته رنگی نیستند! جملات انگلیسی جویس را بخوانیم تا مطمئن شویم که سخنی از اشباح در میان نیست.
و سر آخر...
پس از انتشار ترجمههای فرید قدمی و پس از آن اکرم پدرامنیا از رمان «اولیس» تقریباً تمام رسانهها و منتقدان ادبی (!) رویکردی عجیب را در پیش گرفتند. تبلیغات عجیب و پرهیاهویی برای ترجمه اکرم پدرامنیا بهراه افتاد (روزنامه همشهری، تلویزیون بیبیسی فارسی، رادیو فردا، رادیو زمانه، تلویزیون ایراناینترنشنال و …) و همهگی در ستایش ترجمهای نوشتند که در این یادداشت کوتاه سعی کردم بخش کوچکی از نقایص آشکارش را نشان بدهم. از آنسو، بهاستثنای چند رسانه (خبرگزاری مهر، روزنامهی جمجم و شاید یکی دو رسانهی دیگر) یا در قبال ترجمه فرید قدمی سکوت کردند و یا او را آماج حملاتی قرار دارند که مطلقاً ارتباطی به ترجمه او نداشت و جخ که حتی یکی از این نفرت پراکنان سطری از ترجمه او را نیز نخوانده بود. همانگونه که پیشتر در یادداشتی اشاره کرده بودم، بحث در این زمینه نه بر سر ترجمه بلکه سازوکارهایی برای سرکوب صداهایی است که به مسیرهای معمول نمیروند.
به گمان نگارنده، ترجمه اکرم پدرامنیا تنها از آن رو اتفاق مهمی است که میتواند برای هر مخاطبی قدرت و درخشندگی ترجمه فرید قدمی را آشکار کند، از این جهت است که من بهتأکید خوانندگان ادبیات را به خواندن هر دو این ترجمهها دعوت میکنم.
بخشهایی که از ترجمه فرید قدمی نقل شد از دو جلد اول و دوم «اولیس» به ترجمه او نقل شده است که توسط انتشارات مانیاهنر منتشر شده است. بخشهایی که از ترجمه اکرم پدرامنیا نقل شد مستقیماً از فایل پیدیاف منتشرشده توسط انتشارات نوگام آمده است.
میراث خنیاگر و هنرمند موسیقی برای بازسازی خانه ای قجری
هر یک از استانهای کشورمان جاذبه موسیقایی منحصر به فرد خودشان را دارند موسیقی کردی، لری، بختیاری و … جزو موسیقی سنتی و نواحی هستند که هنرمندان زیادی دارد در این میان برخی از هنرمندان پیشکسوت که نوعی خاص و سنتی را از آواز و یا موسیقی گذشته در سینه خود دارند، وقتی مینوازند یا میخوانند عجیب به دل مینشیند. خیلی از این افراد شناخته شده نیستند و خیلیهای دیگر کشف شده اند. در این میان برخی از این پیشکسوتان به دلیل هنر ذاتی شأن به عنوان هنرمند و گنجینه زنده بشری و یا حمال میراثی معنوی توسط وزارت میراث فرهنگی عنوان ملی گرفته اند هر چند که این عنوان یکی از کوچکترین عناوینی است که میتوان به این افراد داد اما آنچه که این عنوان را میتوانست با ارزش کند مستندسازی هنر این هنرمندان و یا توجه بیشتر به آنها بود.
با این وجود اما هنرمندی مثل محمدرضا اسحاقی با وجود اینکه این عنوان را کسب کرده اما همچنان در میان موسیقی دانان ایرانی و خارجی شناخته شده است چه عنوان حامل میراث معنوی را داشته باشد چه نداشته باشد.
محمدرضا اسحاقی گرجی یکی از بازماندگان موسیقی نواحی در استان مازندران است از افراد او و هنر خنیاگری اش را با مجموعه تلویزیونی پایتخت و همکاری اش با آریا عظیمی نژاد شناختند. قبل از آن هم مازنیها به خصوص اهالی گرجی محله در شهرستان بهشهر او و فرزندانش را به خوبی میشناختند.
استاد اسحاقی از ده سال پیش با پیشرفت تخریب خانههای قدیمی و ساخت بناهای جدید به جای آنها درصدد برآمد تا خانهای به سبک خانههای قدیمی مازندران بسازد که شاید بتوان گفت شبیه به خانههای دوره قاجار میشود. از همان چند سال پیش اسحاقی توانست در و پنجرههای قدیمی را پیدا کند مردم هم به او کمک کردند و هر کسی چوبی و یا پنجرهای به او داد تا این خانه را بسازد. صفر تا صد ساخت خانه کار دست خودش است حالا این بنا هم مطبخ دارد هم طویله و حمام سنتی.
او ۷۳ ساله است و میخواهد که این بنا را نه تنها به عنوان معرف بناهای قدیمی مازندران به نسل جدید معرفی کند بلکه طبقه زیرزمین آن را با چیدن وسایل موزهای از جمله وسایل قدیمی که خودش دارد و انواع سازها به یک موزه تبدیل خواهد کرد و طبقه اول را محلی برای اجرای افراد و طبقه بالا را نیز کارگاهی برای اهالی هنر و موسیقی.
استاد اسحاقی در بازدید خبرنگار مهر از این بنا که به گفته استاد نوعی فرهنگسرا خواهد بود توضیح داد: چنین خانههایی متعلق به خوانین مازندران بوده است یعنی هر کسی نمی توانسته چنین خانهای داشته باشد. وقتی تصمیم گرفتم چوبهای قدیمی را جمع کنم که داشت نسل چوبهای خوب منقرض میشد از این چوبها برای ذغال استفاده میکردند و یا دسته بیل. از ۹ سال پیش این چوبهای مقاوم را جمع آوری کردم و خانه را ساختم. الان هم بقیه به این فکر افتاده اند که خانههای قدیمی و پدری شأن را مرمت کنند. من میخواهم این بنا محلی برای تمرین گروههای موسیقی شود چون در شهر جاگیاهی برای تمرین موسیقی نسل جوان نداریم. یک سن متحرک نیز خواهم گذاشت تا جوانان بتوانند اینجا تئاتر تمرین کنند یک بار هم انجام شد.
وی گفت: میراث فرهنگی قول داد که کمک میکند تا شیشههای این خانه را نصب کند اما هنوز انجام نداده است ما هم امیدی به میراث فرهنگی نداریم. من حتی کاشی ماندگاری که زده بودند را از سردر خانه برداشتم من به دنبال این حرفها نیستم. تصمیم دارم تا مطبخ و طویله و حمام سنتی این خانه را نیز تکمیل کنم.
استاد اسحاقی درباره جمع آوری نواها و آوازهای او گفت: یک زمانی دانشگاه علمی و کاربردی آمل میخواست کارهایی انجام دهد اما بودجه نداشت. گفتند که منظومههای بلند قابل تصویرسازی نیستند و یا طولانی است و بودجه میخواهد. حوزه هنری هم اعلام کرد که کارهایت را به صورت کتاب منتشر میکنیم ولی رفتند و دیگر پیدایشان نشد. من قبلاً این حرفها را باور میکردم الان نه. دغدغه من نسل جوان است. دیگر در نسل جوان حوصلهای نیست که بخواهد ده هزار بیت شعر را حفظ کند چون دغدغه و مشکلات زندگی زیاد است. اگر حرکتی انجام شود و آنها پشتیبانی شوند سراغ موسیقیهای آنچنانی و وارداتی نمیروند. برخی از افراد هم علاقه مند هستند و آنهایی که موسیقی اصیل را میفهمند تعدادشان کم نیست.
اسحاقی روز ۹ اسفند ۱۳۹۶ توسط سازمان میراث فرهنگی به عنوان گنجینه زنده بشری در فهرست آثار ملی کشور ثبت شد اما سه سال بعد وزارت میراث فرهنگی این ثبت را به استاندار مازندران ابلاغ کرد او در این باره هم گفت: به حال ما که فرقی نکرد. باید میگفتند که حالا چطور میتوانی چهار تا شاگرد تعلیم دهی. شاگرد من اگر ببیند که موسیقی ما پشتیبانی نمیشود چرا باید به سمت موسیقی اصیل برود. یک ارگ به دستش میگیرد و میرود در عروسیها میخواند. نسل جوان روزگار ما را می بیند و دلزده میشود. من الان ساز میفروشم و از این راه درآمد دارم. راهی که رفته و نمیتوانم برگردم. چون برایش زحمت کشیدم.
روایتی از مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران
منظومۀ شیر نفت
شصت و هفتمین سالروز کودتای شوم و جنایتبار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که با همدستی خودکامگان داخلی و سلطهگران بینالمللی صورت گرفت و جنبش آزادیخواهانۀ ملت ایران را سرکوب کرد. به منظور گرامیداشت یاد و خاطرۀ همۀ کوشندگان، کنشگران و مجاهدان نهضت ملی شدن نفت، منظومه «شیر نفت» را برای نخستین بار منتشر میکنیم. این اثر سروده شادروان غلامرضا دبیران یکی از کارگزاران دولت دموکراتیک ملی دکتر مصدق است که توسط فرزند بزرگوارشان سرکار خانم دکتر حکیمه دبیران – استاد گروه ادبیات دانشگاه خوارزمی - در اختیار این جانب (علیرضا ملائی توانی) قرار گرفته است.
این منظومه روایتی ادیبانه از منازعۀ قدرت در ایران از استعفای مصدق در ۲۵ تیرتا یکم مرداد ۱۳۳۱ است که میکوشد کیفیت بازگشت قوامالسلطنه به کارزار سیاست را در دوره ۶ روزه حکومت وی به تصویر بکشد و واکنش جامعۀ ایران را در برابر بیانیۀ بسیار تند «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» بازتاب دهد که پیامد بزرگ آن قیام ۳۰ تیر و بازگردانی دکتر مصدق به قدرت بود.
غلامرضا دبیران (۱۲۹۶–۱۳۶۵) فرزند شفیع (دبیر افخم) در متن یک خانواده تحصیلکرده و با پیشینه دیوانی زاده شد. دبیران از همان کودکی قرآن و خوشنویسی را نزد پدر بزرگ و عموی خود فراگرفت و همزمان به آموختن ادبیات فارسی و عربی پرداخت. همچنین تحصیلات جدید را در دبیرستانهای تهران به پایان رساند. سپس برای تکمیل آموختههای خود در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد. نسخه خطی پایان نامه ایشان با عنوان «تاریخ قرآن» به راهنمایی استاد بدیع الزّمان فروزانفر در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است. وی کتابهای شرایع و معالم و برخی از کابهای نحو و ادبیات را نزد شیخ مرتضی غمامی طالقانی فرا گرفت. از دیگر استادان او میتوان مرحوم کاظم عصّار، فاضل تونی، ولی الله نصر، ملک الشعرای بهار، و احمد بهمنیار را نام برد. دبیران با شاعران و سخنوران عصر خود از جمله دکتر قاسم رسا، گلچین معانی و محمدحسین شهریار معاشرت و مباحثه داشت. وی پس از بازنشستگی بیشتر در زمینه ترجمه فعالیت کرد.
دبیران افزون بر فعالیتهای علمی و ادبی، فعالیتهای اجرایی مهمی را بر عهده داشت. مهمترین مسئولیت او در دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت، ریاست دفتر رمز و محرمانه محمّد مصدّق بود و از نزدیک در جریان بسیاری از تحولات این دوره طوفانی قرار داشت
غلامرضا دبیران، پس از کودتای ۲۸ مرداد مسئولیتهای اجرایی گوناگونی را بر عهده داشتهاند که مهمترین آنها عبارتند از: شهرداری اهواز، شهرداری شیراز؛ معاونت استانداری خراسان و فرمانداری مشهد، فرمانداری کل سمنان و یزد. البتّه پس از تأسیس حزب رستاخیز، دبیران در اعتراض به عضویت اجباری در این حزب از سمت فرماندار کل یزد استعفا داد و از فعالیتهای اجرایی فاصله گرفت. از همین رو، از اوایل انقلاب اسلامی به سمت استانداری یزد برگزیده شد.
غلامرضا دبیران در سراسر عمر خود آثار فراوانی نگاشت که از جمله آنها میتوان به این آثار اشاره کرد: دوره دستور زبان فارسی، ترجمۀمنظوم بیش از نیمی از نهج البلاغه به فارسی، ترجمه منظوم دعاها و مناجاتها، الفیّۀ ابن مالک (هزاره در نحو) و قصیدۀ لامیۀ ابوطالب (ع) در دو بحر، بردۀ بوصیری و مارون بیک عبّود در نعت پیامبر (ص) و سرانجام، کتاب «ابجد عشق» دیوان اشعار، شامل غزلها، قصاید، مثنویها و انواع دیگر شعر از قبیل مسمط، ترکیب بند، مستزاد، قطعه، رباعی و دو بیتی که دبیران از سالهای حدود ۱۳۱۶ تا ۱۳۶۵ سروده است.
این منظومه یعنی «شیر نفت» بیان استعاری دارد و ممکن است در ظاهر همان خط لوله، فلکه و تأسیسات نفتی را به ذهن متبادر سازد اما در اصل کنایه از نام دکتر مصدق است. در سراسر این منظومه نام هیچ شخصی به میان نیامده و تنها از مقامهایی چون وزیر دربار و شاه یاد شده است.
منظومه «شیر نفت» یک مثنوی بلند است که دبیران در ۱۴ مرداد ۱۳۳۱ با الهام از منظومه بسیار مشهور «موش و گربه» عبید زاکانی آن را سروده است. نکتۀ تأمل برانگیز این است که این قصیده در سالروز پیروزی انقلاب مشروطه (۱۴ مرداد) و درست ۱۵ روز پس از قیام افتخارآفرین ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دربارۀ همین قیام و اقدامات احمد قوام (قوامالسلطنه) سروده شده است.
در این منظومه که یکی از نمونههای فابل در ادبیّات فارسی است، ضمن اشارههایی کوتاه به وضعیّت کشور پس از استعفای دکتر مصدق، فرایند به قدرت رسیدن احمد قوام (قوامالسّلطنه) از دعوتش به کاخ شاه و بازپسگردانی لقب «حضرت اشرف» به وی و نیز مجاهدتهای کاشانی و مصدق تا سرنگونی قوام به شکلی جذّاب روایت شده است. در این منظومه موش، کنایه از مردم ایران است که در چنگال گربۀ وحشی خودکامگی گرفتار شده است. همچنین، قوام به عنوان پلنگ و مصدق به عنوان شیر توصیف شدهاند.
جاذبههای چهارمحال و بختیاری در کفن عدم تبلیغات!
اداره کل میراث فرهنگی استان چهارمحال و بختیاری تور آشناسازی را با حضور فعالان گردشگری برگزار کرد. در این تور که به منظور معرفی جاذبههای گردشگری و تاریخی و طبیعی استان به فعالان این حوزه مانند خبرنگاران، عکاسان، مستندسازان و راهنمایان گردشگری و اینفلوئنسرها در مدت چهار روز برگزار شد، دیدن جاذبههای تاریخی شهرکرد مانند قلعه چالشتر، موزه باستان شناسی و یا بازارچه صنایع دستی در دستور کار بازدید این گروه قرار گرفت.
پس از آن گروه فعالان صنعت گردشگری، به منطقه تفریحی و گردشگری و البته تاریخی پیرغار رفت. تفرجگاهی در روستای ده چشمه شهرستان فارسان. در این روستا همچنان سنگ قبرهای قدیمی در گورستان دیده میشود و هنوز هم در میان درختان و رودی که از این روستا میگذرد آلاچیقهایی برای مهمانان برپاست. اما آنچه که روستای ده چشمه را معروف کرده کتیبه و تفرجگاه پیرغار است.
کتیبهای که تاریخ مشروطه را در خود دارد محصور میان نردههای آهنین است اما درختچههایی کوچک دور تا دور آن را گرفته تا شکافی روی سنگها ایجاد کنند. بر روی این سه کتیبه در پیرغار از زبان دو شخصیت و رهبر تأثیر گذار در دوران مشروطیت نوشته شده است که نامهای آنان سردار اسعد و سردار ظفر بوده است. بر روی کتیبه اول اشارهای به وضعیت ایران در زمان مظفرالدین شاه و درخواستهای مردم نیز شده است و همچنین در ادامه آن شرح وقایعی از وضعیت مردم در اصفهان و تهران و درخواستهای آنان نیز در این کتیبه بیان شده است. از جنگهای که بین قبایل در این شهر رخ داده هم شرح حال کوتاهی بیان شده است. این نوشتهها از زبان سردار ظفر بوده است.
در کتیبهای که از زبان سردار اسعد نوشته از شده پس از ذکر دو بیت شعر گزیدهای از اتفاقاتی که در این شهر بر سر انتقال قدرت از ایلخانی به حاجی ایلخانی نیز بیان شده و به قلمروی حکومت بختیار هم اشارههای کوتاهی شده است. با توجه به اینکه سالهای زیادی از نوشته شدن این کتیبه میگذرد مرمتهای زیادی بر روی این کتیبهها انجام شده است. عملیات مرمت کتیبههای مشروطیت شامل دفع و حذف عوامل آسیبزا، دفع رطوبت، لایه برداری، حذف گلسنگ و آسیبهای بیولوژیکی و منظری و خوانا سازی کتیبههای تاریخی در مجموعه گردشگری پیرغار در حال انجام است.
در کنار این کتیبهها و تفرجگاه غاری نیز وجود دارد که ورودی آن یک فضای چند متری است و مردم به باور خود زمانی که سنگی را روی دیوار و سقف غار می سابند، اگر آرزویی کنند و آن سنگ کوچک به دیوار بچسبد آرزویشان برآورده خواهد شد. برخی هم میگویند جاذبه دیوارهها و پارافین شمعهایی که به دیوارها زده شده باعث جذب این سنگ ریزه ها میشود.
در ادامه پس از توقفی در این تفرجگاه، فعالان حوزه گردشگری برای آشنایی با ظرفیتهای طبیعتگردی استان به شهرستان کوهرنگ رفتند شهرستانی که به طبیعت بکرش در تمام فصول سال مشهور است و چشمههای آب معروفی دارد.
دیدار با پناهنده کوهرنگ
دیدار با یکی از کارشناسان هتلداری یکی از برنامهها بود. هنگامی که گروه برای صرف غذا به هتل فریدون رئیسی دهکردی رفتند با هتلی مواجه شدند که سرتاسر آن را حتی داخل آسانسور و روی میز پذیرش با فرشهای دست باف بختیاری و چالشتری پوشانده شده بود.رئیسی دهکردی میگفت که با وجود داشتن اقامت دائم آمریکا و زندگی در آلمان و اتریش اما به کوهرنگ پناهنده شده چون زادگاهش اینجاست. او همچنین به دلیل ارتباطاتی که با گردشگران خارجی دارد توانسته در طول سال و قبل از کرونا میزبان گردشگرانی از کشورهای اروپایی در هتلش باشد. او همچنین معتقد است که باید از ظرفیتهای گردشگری و طبیعی وعشایر استان چهارمحال و بختیاری استفاده و آن را معرفی کرد چون اگرچه اروپاییها کوههای آلپ و مناظر زیبایی را دارند اما عشایری که در این طبیعت زندگی کنند را هیچ وقت نداشته اند. ضمن اینکه هنوز طبیعت کوهرنگ برایشان جذاب است درحالی که طبیعت آلپ به واسطه تله کابین و هتلهایی که ساخته شده از بین رفته است.
یادبودی برای بزرگ ایل
در میانه مسیر، راهنمای گردشگری استان یادبودهایی را به مسافران نشان داد که برای درگذشت بزرگ ایل در زمینها ساخته بودند. به سنگ چین مستطیلی شکلی که روی آن نام و یاد یک بزرگ مرد بختیاری نوشته شده «مافه گه» گفته میشد. رشید کبیری دهکردی راهنمای گردشگری استان چهارمحال و بختیاری گفت: مافه گه مافه یا مافه گه مکانی مقدس برای بختیاری هاست نمادی از شخص درگذشته که به دور از سرزمین خود مرده است. ایل و تبار آن شخص یادبودی برای وی در زمینهایش بنا میکنند. لزوماً در این ما فه گه قبری وجود ندارد. روز سوم و یا هفتم درگذشت آن مرد، زنان بالای ۶۰ سال ایل، اسب آن مرحوم را کتل بندی میکنند و با پارچههای سیاه و تزئینات به خصوص آن را مزین کرده و به صورت چپ گرد دور اسب میچرخند و اشعار سوزناک را میخوانند. در قدیم این یادبودها به صورت خشکه چین ساخته میشدند و معمولاً از آنجا که عشایر ییلاق و قشلاق میکنند، قبر اصلی در شهر دیگری است و این بنا صرفاً برای یاد آن فرد ساخته میشود. هنوز هم این رسم در میان عشایر اینجا مرسوم است. در این مسیر غیر از رشید کبیری دهکردی که از راهنمایان استان چهارمحال و بختیاری و بهروز امامی نایب رئیس انجمن دفاتر مسافرتی استان نیز تور آشناسازی فعالان گردشگری را همراهی میکردند.
|
|
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4340/20100/79987
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4340/20100/79988
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4340/20100/79989
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4340/20100/79990
آدرس مطلب: http://emtiazdaily.ir/newspaper/page/4340/20100/79991
|
عناوین این صفحه
- فرهنگسرای بهمن «سوگواره خمسه» را برگزار میکند
- ماسک کور و دردسرهای گوگل ترنسلیت
- میراث خنیاگر و هنرمند موسیقی برای بازسازی خانه ای قجری
- منظومۀ شیر نفت
- جاذبههای چهارمحال و بختیاری در کفن عدم تبلیغات!