الکسیس روی نیمکت: پایان یک شروع کاذب
جاناتان ویلسون
یک بار دیگر همان داستانِ تکراری، فقط این بار با بیم و وحشتی بیشتر. آرسنال یک بار دیگر خارج از خانه مقابل یکی از اعضایِ “بیگ سیکس” شکست خورد، با نمایشی بی تفاوت و شکننده. تفاوت اما اینجاست که امسال شش تیم برایِ کسب چهار ردهیِ بالای جدول و رسیدن به چمپیونز لیگ فصلِ آینده میجنگند و خبر بدتر اینکه آیندهیِ دو ستارهیِ آرسنال، ستارههایی که هوادارانِ توپچیها تمام امید و آروزهایشان را به پایِ آنها بسته بودند، به شدت نامشخص به نظر میرسد.
شدت ضربهای که رفتنِ مسوت اوزیل به آرسنال میزند موضوعی قابلِ بحث است، به علاوه اینکه در حال حاضر دقیقا مشخص نیست چه تیمی در اروپا خواهان اوست و چه تیمی بودجهیِ لازم برایِ خریدش را دارد. الکسیس سانچز اما داستانِ دیگری است. وقتی آرسنال این دو ستاره را خرید به نظر میرسید واقعیتِ اقتصادیِ جدیدی برایِ آنها جلوه کرده، دورانی نو با تمام شدنِ پرداخت قرض ساخت استادیومِ امیریتس، دورانی که در آن آرسنال میتوانست دوباره در بازار نقل و انتقالات رقابت کند.
هیچکدام از اوزیل یا سانچز در بازیِ دیشب مقابل لیورپول جایی در ترکیبِ اصلی نداشتند. غیبت اوزیل به دلیل سرما خوردگی قابل پیشبینی بود، نیمکتنشینیِ سانچز اما نه. دلیلِ حذف او نه مصدومیت بود و نه به خاطرِ استراحت برایِ بازی بعدی، بازیای که در آن آرسنال در تلاشی پوچ باید به فکر جبرانِ شکستِ 1-5 مقابلِ بایرن مونیخ در چمپیونز لیگ باشد.
دلیلِ نیمکتنشینیِ سانچز در این شب گویا تاکتیکی بوده، وقتی آرسن ونگر تصمیم گرفته با استفاده از اولیویه ژیرو برای دور زدنِ پرس لیورپول دست به بازیِ مستقیم با پاسهایِ بلند بزند. با قبول این ایده اما باز هم عجیب به نظر میرسد که چطور ونگر از سانچز به عنوانِ وینگر، یا حتی شمارهیِ 10 آزاد پشت ژیرو استفاده نکرد. درسته که سانچز در آغاز نیمهیِ دوم به زمین آمد و در نقشِ بالِ چپ تک گلِ تیمش برایِ دنی ولبک را پایهگذاری کرد، اما دیگر خیلی دیر شده بود.
تصمیمِ مبنی بر نیمکتنشین کردنِ سانچز دلایلی سیاسی از پشت پردهیِ تیم داشت. شهرتِ ستارهیِ سابق بارسلونا بر این است که به شدت دوست دارد در تمام دقایق تمام بازیها بازی کند، پس کنار گذاشتنِ او از ترکیبِ اصلی نشان از این رویکردِ ونگر داشت که دیگر لزومِ چندانی نمیبیند سانچز را راضی نگه دارد. از سویِ دیگر شاید این واکنشی از سویِ ونگر به رفتارِ سانچز بوده، رفتاری که ریشه در شور و علاقهاش برای پیروزی در تمام بازیها دارد، اما اخیرا معمولا بیش از حد بروز خارجیاش به شکلِ شکایت از همتیمیهایش بوده، همتیمیهایی که گویا خیلیهایشان برخوردِ خوبی در قبال انتقاد ازشان ندارند. تمام این موارد خبر از این میدهند که مذاکرات برای تمدید قرارداد سانچز راه همواری را طی نمیکند، قراردادی که در ژوئن 2018 به پایان میرسد، در حالیکه که گویا یوونتوس این تابستان حاضر است برایِ او 25 میلیون پوند پرداخت کند.
پیروزیِ 0-2 آرسنال در خانهیِ منچستر سیتی را به یاد دارید، بازیای که قرار بود شروعی برایِ دورانِ جدید ونگر و تیمش باشد؟ فرانسیس کوکلن که تازه از حضورِ قرضیاش در چارلتون اتلتیک بازگشته بوده به نظر میرسید به شکلی شگفتانگیز زوجی ایدئال برای سانتی کازورلا در مرکزِ خط میانی خواهد بود. انگار ونگر راهی جدید پیدا کرده بود، یا راهی برای استفادهیِ دوباره از راهی قدیمی یافته بود. آرسنال حالا میتوانست با اتکا به هافبکهایِ دفاعیاش عقبتر بنشیند و از ضد حملهها استفاده کند. این بازی مربوط به دو سال پیش است و از آن به بعد آرسنال دیگر هرگز یک پیروزیِ خارج از خانه مقابل اعضایِ حال حاضرِ تاپ سیکس به دست نیاورد.
از همان ابتدا هم استفاده از کوکلن در حکمِ نوشدارویِ خط میانی کمی عجیب به نظر میرسید و بعد از اینکه کازورلا با مصدومیتهایش در فصلِ گذشته و این فصل در مقاطعی بلندمدت او را تنها گذاشت محدودیتهایِ بازیاش بیش از پیش مشخص شد. شاید استنادِ صرف به این آمار با توجه به اینکه کوکلن در اکثر بازیهایِ آرسنال مقابلِ تیمهایِ ضعیفتر به زمین نرفته چندان منصفانه نباشد، اما به هر حال نمیتوان از این حقیقت گذشت که آرسنال این فصل با کوکلن در ترکیبِ اصلی، پیش از بازیِ دیشب، 42 درصدِ بازیهایش را برده، و بدونِ او؟ 100 درصدِ بازیهایش را.
کوکلن البته تنها بخشی از مشکل و نمادی از بیماریِ ریشهدارتری در آرسنال است، تیمی که از سالِ 2008 بدین سو و بعد از رفتنِ گیلبرتو سیلوا دیگر هرگز یک هافبکِ دفاعیِ درجه یک نداشته است. حتی گرانیت ژاکایِ 34 میلیون پوندی هم نتوانسته به اندازهیِ کافی این جای خالی را پر کند. خودِ کوکلن در این دوران باید به عنوانِ پشتیبانی برایِ یک هافبکِ جاافتادهتر موردِ استفاده قرار میگرفت و راه و روش بازی در این پست را از او یاد میگرفت. در عوض ونگر از کوکلن به عنوانِ بهانهای برایِ نخریدنِ یک هافبک دفاعیِ درجه یک استفاده کرده و او هم مثل خیلی دیگر از استعدادهایِ سالهایِ اخیر آرسنال دچار رکودی شده که حالا باورنکردنی به نظر میرسد که 25 ساله شده است.
آرسنال به اندازهیِ یک تیم از این پسرانِ گمشده دارد، ستارههایِ آیندهداری که رشد نکردند و در ناکجاآبادِ استعدادهایی که هرگز بالفعل نشدند سرگردان و رها ماندند.
حتی تکرار این جمله که این همان داستانِ همیشگی است تکراری شده. این همان مشکلِ قدیمی است و همان نا-راه حلهایِ قدیمی، دوباره و دوباره. حالا اگر سانچز که قرار بود نمادی از دورانِ جدید باشد باشگاه را ترک کند، حسی مبنی بر این پدید خواهد آمد که آرسنال در یک دههیِ اخیر یک قدم هم جلو نگذاشته است.